نوشته: سحر صبا
کارکودکان پدیده ای است جهانشمول که
سرمایه داری در اوج توحش و بربریت آن را به اشکال مختلف برای سودهی هر چه بیشتر بکار
می گیرد. راز و رمز استثمار این "بردگان کوچک و نحیف" در زنجیره
تولید کمپانی های چند ملیتی و تراستها نهفته است، درسیستمی که برای سود آوری هر چه
بیشتر مرزها را در می نوردد، به حریم انسانی، انسانها تجاوز می کند، انسانها را از
هر سن، نژاد،
ملیتی و رنگی به بردگی می کشد و هر روز با له کردن میلیونها انسان در دخمه هایی که
محل کار نامیده میشود آمال و آروزهای انسانی را دفن میکند و اکثریت کثیری را از
حداقل درجه ی زیستن محروم میسازد. "بردگى کودکان"، در چارچوب این سیستم بشدت
استثمار گرانه و غیر انسانی که با کارهاى سخت و طاقت فرسا، تعدى، تجاوز، و مرگ
تدريجى همراه است معنی می یابد.
توحش سرمایه که مبنایش بر استثمار فرد
از فرد است هر روز تولید و باز تولید میشود، اما بردگی ارزان کودکان تجسمی از کریه
ترین شکل این استثمار است. کار کودکان نماد آروزهای تحقق نیافته میلیونها کودک
کارگر و فرزندان کارگرانی است، که در پی لقمه نانی برای زنده ماندن امروز را به
فردا سر می کنند. برخوردارشدن از یک مکان امن، دسترسی به بهداشت و تحصیل، حداقل امکانات
رفاهی و تفریحهای کودکانه، جزء رؤیاهای این کودکان است که آن نیز تا نظام بردگی
سرمایه بر رأس قدرت است، هیچوقت تحقق نخواهد یافت. کار کودکان سودآوری خیلی بالایی برای
سرمایه دارن دارد. در مناسبات استثمارگرانه سرمایه داری جهانی، کار کودکان یکی از
این پروژه های دائمی و بی انتها است، که، میلیونها کودک کارگر که بخش قابل ملاحظه ای از طبقه کارگر را
تشکیل می دهند بطور ناخواسته جزء محروم ترین، بی حقوق ترین و بی دفاع ترین بخش
طبقه کارگر جهانی می باشند.
سرمایه داری کار
کودکان را در تقابل با کار زنان و به عنوان نیروی کار ارزانتر بخدمت گرفت. و
همچنین کار کودکان ناشى از فقر خانوادههاى آنان و به طبع آن، براى پرداختن به
نوعى از کار اجباری براى زنده ماندن و گذران زندگى شکل گرفت. نیرویی که دستمزد
کمتری به آنها پرداخت میشود، ساعات کار طولانی تری به آنها تحمیل میشود، و در قبال آنان کسی تعهدی ندارد، کار این کودکانِ کار
در چارچوب هیچ قانونی نمی گنجد، به آسانی تولید بر متن فشار و شدت بالای کار را
بدون هیچ دردسر و اعتراضی برای آنها سازمان می دهند، به رقابت در درون صفوف آنها دامن
میزنند و سقف دستمزدها را باز هم پائينتر می آورند، و به اعتبار همه اينها،
سودآورى بيشتر سرمايه را تضمين می کنند. این پروسه در
نهایت به بیکاری بیشتر بزرگسالان و والدین این کودکان کارگر می انجامد و فقر و
فلاکت را افزایش میدهد.
آمارها نشان می دهد که در کشورهای در
حال توسعه و حاشیه وضع کودکان بسیار دردناک تر و وخیم تر است. در این کشورها
سرمایه داری به عریان ترین شكل جنایت می آفریند، به دلیل عدم وجود قوانین حمایتی
در جهت دفاع از کودکان، میزان رشد اقتصادی پایین، تقسیم ناعادلانه ی ثروت که باعث
به وجود آمدن تضادهای طبقاتی شدیدی شده است و فقر گسترده ای را بر این جوامع حاکم
کرده است، کودکان را به شکل وسیعی در معرض خشونت، فقر، تجاوز و بردگی قرار داده
است. بردگى مزدى کودکان، در کشورهای"جهان سوم"، از جمله: کشورهاى آسيا،
آفريقا و آمريکاى لاتين بیشترین رقم را شامل میشود، سود حاصل از کار کودکان عمدتاً
نصيب سرمايهداران بزرگ مىشود و اين جزء مهمى، از زنجيره توليد کمپانىهاى چند
مليتى است.
در غرب، یعنی در
آمريکاى صنعتى و پيشرفته، استثمار کودکان در سطح وسیعی رواج دارد. سود حاصل کمپانیهای
آمريکائى از استثمار کار کودکان سالانه به ميليونها دلار میرسد. استثمار کودکان،
در عصر حاضر، مهر قوانين ضد بشری سرمايهدارى، قانون سود و رقابت، را بر پيشانى
خود دارد. فقر و فلاکت ميليونها خانواده کارگرى و کم درآمد، کودکان را به برزخی از کارهای سخت و پر مخاطره مىکشاند. و تمايل و اشتياق صاحبان سرمايه به استفاده
از نيروى کار ارزان کودکان و استثمار آنان، دايره فقر و فلاکت را وسيعتر و عميقتر
مىکند. در پی سیاستهای ضد کارگری نئولیبرالی و اجرای آن از طریق "صندوق بین
المللی و بانک جهانی پول" که خصوصی سازیها را بدنبال داشت، فقر، فلاکت و
خانمانسوزی را برای طبقه کارگر و فرو دستان بهمراه آورده است. نمونه ای از آن،
بیکارسازیها و کاهش بودجه خدمات اجتماعى است، که بيشترين ضربه را به امر آموزش و
بهداشت و امکانات رفاهی کودکان وارد نموده است. خانوادههاى کارگرى و کم درآمدى که
تحت فشار اقتصادى قرار دارند و یا در اثر بحرانهای اقتصادی کار و کمک هزينههاى
زندگى خود را از دست مىدهند، غالباً، چارهاى نمىيابند جز آن که مخارج مربوط به
آموزش کودکان را از ليست هزينههاى زندگیشان حذف کنند و در عوض، آنان را به کار
بگمارند.
بحرانهای شدید اقتصادی جهانی چند سال
اخیر که دامن اکثر کشورها ی جهان را گرفته است، سطح آموزش، بهداشت و امکانات رفاهی
کودکان را کاهش داده است. در آفريقا، آسيا، آمريکاى لاتين،
و حتى در کشورهاى پيشرفته صنعتى، نه فقط تعداد دانش آموزان تحصيلات ابتدائى و
متوسطه کاهش يافته، که سطح امکانات آموزشى (معلمين و مراکز آموزشی و...) هم بشدت تقلیل
یافته است. بهمین دلیل بخشی از این کودکان ناچاراٌ جذب بازار کار شده اند. کار
کودکان در ابعاد وسیع تری سبب رونق و سودهی بیشتر بنگاهها و شرکتهای چند ملیتی در
نظامهای سرمایه داری شده است. کار کودکان از این نظر حائز اهمیت و مورد توجه
سرمایه داران است و نعمت می آفریند.
۱. دستمزد کودکان کارگر در
قياس با کارگران بزرگسال، بسيار پائينتر است و در بهترين حالت فقط به سقف يک سوم
يا يک دوم دستمزد اين کارگران مىرسد. به علاوه انبوهى از کارگران خردسال، در ازاى
قرض خانوادههايشان، در اختيار صاحبان سرمايه قرار مىگيرند و از بابت کار سخت و
طولانى خود، هيچ مزدى به آنها تعلق نمی گیرد.
٢. ساعات کار کودکان کارگر بسيار طولانى است،
گاهاً تا ۱۶
ساعت در روز به طول مىانجامد و بسته به نظر کارفرماها، به راحتى تغيير هم مىکند.
کارگران کم سن و سال، در برابر اضافه کارى اجبارى و يا سختى و فشار کار، از حقوق و
مزاياى بيشتر برخوردار نیستند.
٣. کار کودکان کارگر بر قراردادهاى متعارف
کار متکى نيست و صاحبان سرمايه و دولتها هيچ تضمينى در قبال آنان بر عهده نمىگيرند.
آنها می توانند این "کارگران فرودست خردسال" را بمراتب آسانتر از
بزرگسالان تنبیه ، تطمیع و اخراج کنند و
دستمزدهایشان را پرداخت ننمایند و تحت فشار قرار دهند، از حق بيمه و بهداشت آنان را
محروم نمایند، و در قبال خطرات و صدمات جسمى محل
کار که در پاره ای مواقع حتی به مرگ منجر میشود شانه خالی کنند.
٤. کودکان کارگر عموماً به حقوق خود آشنا
نيستند، احساس ترس و وحشت مىکنند، نمی توانند از حقوق خود دفاع نمایند و بنا به
همين دلائل نسبت به کارگران بزرگسال، حرف شنوتر و مطيعتر هستند. کودکان کارگر از
ترس از دست دادن کار و اخراج نشدن، معمولاً به هر خواست کارفرماى خود تمکين مىکنند.
۵. خصلت پنهانى و غير قانونى
کار کودکان سبب مىشود که آنها از کمترين حقى براى تشکل يابى برخوردار نباشند، از
جانب تشکلهاى کارگرى مورد حمايت جدى قرار نگيرند،
و به قربانيان دست و پا بسته ی صاحبان سرمايه تبديل شوند.
٦. به کارگيرى کودکان کارگر، بويژه در شرايط
حاضر که مشخصه ی آن، بحران اقتصادى، بى کارى و
فلاکت ميليونى است، سطح دستمزدها را پائين مىآورد، رقابت بين کارگران براى اشتغال
را تشديد مىنمايد، و به اعتبار همه اينها، از يک سو به سودآورى افزونتر سرمايه و از سوى ديگر به
فقر و فلاکت باز هم بيشتر کارگران مىانجامد.
کار کودکان فقط به یک سری از
صنایع محدود نمیشود، در هر جا که آثاری از بردگی سرمایه وجود دارد، کودکان حضور
دارند. تقريباً هيچ رشتهاى از کار، از کارخانههاى صنعتى گرفته تا کارگاههاى
قالى بافى و از صنعت کشاورزى گرفته تا معادن، نيست که با بردگى کودکان، عرق و گرفتن
رمق آنان عجين نشده باشد. در بخش صنعت بعلت بازدهی کار بالایی که این "بردگان
ارزان" دارند، اکثر آنها در کارخانه های صادراتی به کار گمارده میشوند. در
کشورهای حاشیه ای بخشی از کودکان کارگر براى کشورهاى صنعتى و پيشرفته محصولات
ورزشى مىسازند، بخصوص بیشتر محصولات " نایکی"،
"گپ" و "آدیداس" که از کارخانه های معروف تولید پوشاک
و محصولات ورزشی هستند از طریق این بردگان مزدی خردسال تولید میشود. از آنجائیکه
مراجع بينالمللى حقوق کودکان از جمله: کنوانسيون
"سازمان بينالمللى کار" ، "کنوانسيون
حقوق کودک" سازمان ملل، سازمان جهانی کار (آی. ال. او) خود
دست نشانده کشورهای امپریالیستی هستند، سعی می کنند جنایاتی را که سرمایه داری بر این
کودکان روا می دارد افشاء ننموده و بیشترین نفع شامل حال سرمایه شود، بهمین دلیل
هیچوقت آمار واقعی کودکانی که به کار بردگی و اجباری گمارده شده اند و همچنین وضعیت
اسفناک آنها را اعلام نمیدارند. ميزان این کودکان کارگر در سطح جهان را آگاهانه
درصد بسیار پائینی برآورد مىکنند و براین جنایت سرمایه صحه می گذارند و نهایتاً
سعی دارند با اجرا نمودن یکسری از طرحهای رفرمیستی، بردگی کار کودکان را موجه تلقی
نموده و وانمود می کنند برای "مقبول تر" نمودن این طرحها در تلاشند. با وجود
پنهان نمودن و انکار این حقایق از جانب این نهادهای بین المللی، اما زشتی و غیر
انسانی بودن چهره عریان توحش سرمایه و مصائبی که برای این کودکان خردسال ایجاد می
نماید، هیچ جای شک و توهمی باقی نمی گذارد. به علاوه، بهرهکشى از کودکان چه در
کارخانهها، مراکز صادراتى و چه در عرصههاى ديگر، جزء ذات وجودی نظام سرمايهدارى
است. با تقسيم کار کودکان به رشتههاى صادراتى و محلى، و ضروری تشخيص دادن کار
کودکان در مراکز و کارخانههاى صنعتى به علت کمک به گذران خانوادههايشان، مىتوانند
از يک سو استثمار کودکان در اين رشتهها را امری طبیعی تلقی نمایند و از سوى ديگر،
٩٥ درصد کار " کودکان کار و رنج " سراسر جهان را بى اهميت و قابل اغماض تلقی
نمایند.
در عصر "تمدن پوشالی"
سرمايهدارى و پيروزى بازار آزاد، که توحش و بربریت را به اوج رسانده، "بردگى
مدرن" کودکان به يکى از سودآورترين معاملات سرمايهدارى جهانى تبديل شده است.
کودکان کارگران، زحمت کشان و انبوه گرسنگان جهان،
نه تنها در چنگال فقر، بيمارى و کار طاقت فرسا
اسیراند، بلکه مورد آزار و استثمار جنسى هم قرار مىگيرند تا از این طریق، سرمایه، سودآورى هر چه بيشتری را تامين نماید. گروه کودکان
خيابانى و بى سرپرست که توسط شبکه باندهاى مافيائى از خيابانها جمعآورى مىشوند
و با زور و تهديد به تن فروشى مجبور مىگردند، تا بر ثروت نجومى اين باندها
بيافزايند از شمار قابل توجهی برخوردارند. اين کودکان، در بدترین شرایط زیستی بسر
میبرند. ساعات طولانى از روز را بر حسب برنامه تعيين شده مجبور به تن فروشى هستند
و در ساعات فراغت نيز در ساختمانهاى دربسته بشدت محافظت مىشوند؛ به مانند
بردگانى مىمانند که به ازاى فروش تنهاى خود از حداقل خوراک و سرپناهى براى گذران
زندگى برخوردار مىشوند و در مقابل نافرمانى نيز با شدیدترین تنبیه ها روبرو شده و
در برخی مواقع هم، مرگ، انتظارشان را مىکشد.
یک مورد دیگر که نظام سرمایه
داری خانواده های کارگری را تا نسل اندر نسل مقروض می نماید بردگى قرض است، نه فقط
اين کارگران، که کودکان آنها را هم اسیر مىسازد. بعنوان مثال: زندگى يوسف مسيح،
نمونه گوياى سرنوشت غم انگيز "بردگان قرض" است. او از سن شش سالگى به
خاطر قرض پدرش، که مبلغى در حدود ٥٠٠٠ روپيه (معادل ٢٠٠ دلار) بود، کار در کورههاى
آجرپزى را شروع کرد. در سن چهارده سالگى، نه تنها قرض خانواده پرداخت نشده بود، که
به ٩٠٠٠ روپيه هم افزايش يافته بود، و سرانجام در اعتراض به این بردگی ظالمانه
بدست اوباشان سرمایه کشته شد. بردگى قرض، سيکل بستهاى است که هيچ گاه تمام نمىشود.
زندگى يوسف مسيح، سرنوشت نسلها بعد از او خواهد بود. طبق آمارهای سازمان جهانی کار، بیش از
٤٠٠
میلیون کودک در سرتاسر جهان در کارهای پر مشقت مشغول به کار هستند یعنی در حدود ٢٠
% کودکان.
در ایران حدوداً ٢ میلیون کودک خیابانی
که فاقد سرپناه مناسب، زندگی امن و سالمی هستند، زندگی می کنند و مجبورند به خاطر
بقای زندگی خود به کارتن خوابی، خیابان گردی، دست فروشی، گدایی، دزدی و بذهکاری
و... دست بزنند، تا در این جنگ نا برابر حد اقل
زنده بمانند! امروز کودکان خیابانی، و یا کودکانی که نیروی کارشان با بیرحمانه
ترین شکل به استثمار گرفته میشود یک معضل جدی جامعه ایران است. در طول سه دهه
حکومت ننگین جمهوری اسلامی، دستاوردی که برای
میلیونها انسان بهمراه داشته است فقر روز افزون، بیکاری، اعتیاد و بی خانمانی بوده
است. بیشترین صدمات و عارضه این فقر و فلاکت دامن توده های فرودست جامعه را گرفته
است. کودکان خانواده های کارگری اولین قربانیان این فجایع هستند. زمانی که خانواده
های کارگری و زحمتکش به دلائل اقتصادی قادر نیستند فرزندانشان را حمایت و سر پرستی
نمایند و دولت هم هیج مسئولیتی در قبال این مصائب و سیه روزیها ندارد. خود دولت و
سردمداران حکومتی که عامل تمام این نکبت و بدبختیها هستند، به این فلاکت و فقر
دامن زده و هر روز آن را تولید و باز تولید می کنند،
عاملان و مسببین اصلی بردگی و استثمار این کودکان می باشند. علیرغم قانون
پوشالی و کذائی ممنوعیت کار کودکان زیر ١۵ سال در ایران، هیچ محدودیت سنی، ساعات کار و رشته کار
برای کار کودکان وجود ندارد. کودکان در اکثر رشته های تولیدی، خدماتی، و تجاری
بکار گرفته میشوند. کار کودکان بخصوص در رشته های تولید خانگی، از ٤ تا ۵ سالگی آغاز
میشود. قالیبافی یکی از این رشته هایی است که بیش از نیمی از نیروی کار شاغل را در
آن، کودکان خردسال تشکیل میدهند. بخش زیادی از
کودکان در بخش صنایع نساجی، پوشاک و چرم مشغول به کار هستند. کودک کار و خیابانی، کارگر
ارزان، مطیع و خاموشی هستند که به شدیدترین نحوی
مورد استثمار و سوء استفاده سرمایهدار و کارفرما قرار میگیرد. در بسیاری از
موارد، از کودک، کار اضافه میکشند، تمام یا بخشی از مزد کودک کارگر را نمیدهند،
به وی زور میگویند و او را تنبیه بدنی میکنند، مورد آزار و سوء استفاده جنسی
قرار می دهند، او را در حمل مواد مخدر مورد سوء استفاده قرار می دهند. این کارگر
خردسال ، که دنیای کودکی را به اجبار ترک کرده است، در عین حال همواره در وحشت، ترس و ناامنی به سر میبرد، اما
همین کارگر کم سن و سال، کودک کار و خیابانی، در
برابر وضعیتی که نظام سرمایهداری و سود جویی سرمایهداران بر وی تحمیل کردهاند،
هیچ کاری نمیتواند انجام دهد. کودکان
مجبور به کار هستند. به همين سادگى، "اجبار" به کار کودکان، بر متن فقر
و استيصال آنان، "خواست" داوطلبانه از جانب جامعه سرمایه داری براى کار
قلمداد مىشود؛ اميال و آرزوهاى انسانى کودکان براى يک زندگى انسانی، آموزش و
تفريح و شادى خط مىخورد؛ و تلاش مىشود که کار کودکان از سنین بسیار پائین به
رسميت شناخته شود و معمول گردد، در حالیکه، نشاط کودکیشان و شیرۀ جانش، قطره قطره
توسط سرمایهداران مکیده میشود، و در خدمت سودآورى بيشتر سرمایه در می آید. این
واقعیت دردناک زندگی پر از درد و رنج میلیونها کودکی است، که شایسته بهره مندی از
امکانات جمعی جامعه ای را دارند که متعلق به آنها است، بجای آوارگی، نا امنی و
بردگی باید استعدادها و خلاقیتهایش رشد و پرورش یابد. بردگى کودکان را اما، بدون شک، مىتوان متوقف
کرد و از بين برد. بشريت امروزه به اندازه کافى ثروت و امکانات لازم براى ريشه کن
کردن استثمار مزدى کودکان را در اختيار دارد. با همين حد از ظرفيت توليدى و ارزش
اضافه، مىشود دنيائى فارغ از استثمار کودکان، دنيائى رها از تبعيض، گرسنگى و فقر،
را سازمان داد. مخارج ساليانه توليد تجهيزات نظامى در سطح جهان، در حدود بیش از
هزار ميليارد دلار است. اختصاص فقط دو الی سه درصد از اين مبلغ هنگفت مىتواند
پنجاه تا شصت ميليون کودک را از بردگى، گرسنگى و
ابتلا به بيمارىهاى مسرى نجات دهد و زندگى سالم و انسانى آنان را تامين کند. يک
چهارم مخارج نظامى کشورهاى غير پيشرفته مىتواند به مهمترين مسائل و معضلات زندگى
ميليونها کودک سراسر جهان پاسخگو باشد. در جامعه طبقاتی سرمایه
داری، این کودکان ناخواسته جزء طبقه ای هستند که خود و خانواده هایشان خالق تمام
نعمات آن جامعه هستند اما خود از تمام این نعمات محروم اند. در ایران به علت
هدفمند کردن یارانه ها و تحریمهای اقتصادی
بیشتر از هر زمان دیگر، کارگران و زحمتکشان
در فلاکت و فقر بسر میبرند. کودکان کارگر و خیابانی هم هر روز بر تعدادشان افزوده
میشود. طبقات فرودست جامعه راه رهایی خود را در مبارزه طبقاتی جستجو می کنند. این
وظیفه ی طبقه کارگر ایران است که ضمن مبارزه برای متشکل شدن، این " بردگان
ارزان وکوچک " را هم در امر متشکل شدن یاری رسانند و با آموزش دادن آنها که
رهایی اشان به متحد شدن نیروی طبقاتیشان گره خورده است آنها را در صف خود متشکل و
همراه نمایند. در این شکی نیست، که این کودکان کار و رنج منفعتی جدا از منفعت طبقه
کارگر ندارند، همه آنها متعلق به خانواده های کارگری، با منفعتی مشترک هستند قطعاً
مبارزه ای مشترک را می طلبند. اما بدون حمایت کارگران متشکل به تنهایی قادر
نخواهند بود در این مبارزه نقش تعیین کننده ای داشته باشند. تا جاییکه به سطح
جهانی بر میگردد، امروزه جنبش عظیم ضد سرمایه داری در جریان است. که از چهار گوشه
جهان فرو دستان و تهیدستان نظام سرمایه داری را به چالش کشیده اند و میرود که
فریاد گرسنگان و محرومان سراسر دنیا با مبارزه و جایگزین کردن بدیلی، به این
بردگی، نابرابری و استثمار پاسخ دهند. فریاد و خروش سراسری، همه جا طنین انداز است، باید دنیایی دیگر ساخت، عمر سرمایه داری بسر
آمده، این جنبش در اوج عظمت و قدرتش اما هنوز از غایب اصلی، یعنی طبقه کارگر که بعنوان یک طبقه عرض اندام نماید رنج میبرد. گرچه
این فریادها و شورشها صدای رسای بخش وسیعی از طبقه کارگر و متحدینش است، اما طبقه
کارگر جهانی در فقدان تشکلهای واقعی و حزب طبقاتی اش، بشکل پراکنده به میدان آمده است.
واقعیت این است این اعتراضات و اعتصابات موجود در این جنبش سراسری از آنچنان
پتانسیل و نیروی بالقوه ای برخوردار است که بتواند پیش شرطهای این متشکل شدن را در
دستور کارش بگذارد. امروز تمام کارگران و زحمتکشان که بردگان مزدی خرد سال بخش
قابل توجهی از این طبقه را شامل میشوند نیاز به متشکل شدن دارند. بدون سلاح تشکل و
اتکاء به نیروی طبقاتی نمی توان به جنگ بورژوازی تا دندان مسلح رفت. امروز که در
آستانه اول ماه مه روز جهانی کارگر هستیم، اعتراض تولید کنندگان ثروت دنیا پشت
بورژوازی جهانی را به لرزه انداخته است. جهان در انتظار تدبیر دیگری برای تغییراین
دنیای وارونه است. امروز بیش از هر زمان دیگر، دنیا
چشم به انتظار به صحنه آمدن طبقه کارگر است که با شرکت فعال خود در جنبش ضد سرمایه
داری درمتشکل نمودن خود و متحدینش هر چه بیشتر قدم بردارد. فراخوان جنبش ضد سرمایه
داری به اعتصاب سراسری در اول ماه مه امسال نقطه عطفی خواهد بود که طبقه کارگر
جهانی نیروی طبقاتی خود را در برابر بورژوازی جهانی به نمایش بگذارد. و این حرکت
حامل این پیام خواهد بود که اعتصاب، سلاحی است که کارگران و زحمتکشان از آن در
مبارزه برای آزادی خودشان استفاده می کنند. طبقه کارگر ایران هم بعنوان بخشی از
این جنبش جهانی ضد سرمایه انتظار میرود به این فراخوان پاسخ داده و به صف
اعتصابیون جهانی بپیوندد. کودکان کارگر بخش وسیعی از این جنبش ضد سرمایه داری
جهانی هستند. حال که این فرصت بدست آمده، لازم است
کارگران و زحمتکشان ایران در کنار جنبش ضد سرمایه داری جهانی با مطرح کردن خواسته
هایشان به فراخوان اعتصاب در اول ماه مه پاسخ داده و با خواباندن چرخهای سرمایه در
کنار طبقه کارگر جهانی قدرت طبقاتی خود را به نمایش بگذارند. و به حکومت سرمایه اسلامی نشان دهند با مبارزه
طبقاتی و سراسری خود می توانند، پلاتفرم و بدیلی را ارائه دهند که برای طبقات محروم و تهیدست، نان و آزادی را
بهمراه داشته که یک زندگی مرفه و برابر برای همه آحاد جامعه را بهمراه داشته باشد،
و شکی نیست که کودکان کارگر بیشترین سهم را خواهند داشت. این بدیل جز سوسیالیزم نمی تواند چیز
دیگری باشد و این وظیفه کارگران و فعالین سوسیالیست است که با كار سوسیالیستی و
مبارزه پیگیر در درون طبقه کارگر، به متشکل شدن
و متحد نمودن آنها در حزب طبقاتیشان کمک نموده و در جهت محو مالکیت خصوصی و
برقراری سوسیالیسم قدم بردارند. هیچ گاه جهان اینگونه مهیا و آماده برای سوسیالیسم
نبوده است، اما به انجام رساندن این رسالت انقلابی،
فقط و فقط در توان طبقه كارگر و مبارزه بی امان او است که می تواند تضمین کننده
دنیای برابر و توام با رفاه و آسایش برای همه شهروندان باشد که هیچ کودکی مجبور
نباشد برای زنده ماندنش نیروی کارش را بفروشد و تن ظریف و نحیفش بر اثر استثمار و
بردگی له شده و آروزهای کودکانه اش به گور سپرده شود.