نوشته: داوود رحیمی
بخش اول :
در ایندوره و با وجود امکاناتی که تکنولوژی در
اختیارمان گذاشته است با سه کلیک میتوان رفت وارد اینترنت و گوگل گشته و شروع به
خواندن نمود، مبنی بر اینکه که سینمای ایران در ابتدای قرن بیستم و در زمان
مظفرالدین شاه توسط آوانس اوگانیانس به ایران آورده شد و دومین ساخته او بنام حاجی
آقا آکتور سینما، بعنوان اولین فیلم جدی در ایران توسط اوگانیانس به روی اکران آمد
که البته له دلیل شرایط آن دوران، مورد استقبال زیادی واقع نشد.
قصد و منظور من از این نوشتار این نیست که به
این مسائل بپردازم که البته دانستن همه اینها را برای هر علاقمندی به سینما لازم و
ضروری میدانم و اگر از تکرار آن پرهیز میکنم بدین دلیل میباشد که همه این مطالب،
آمار، ارقام، تاریخ نگاری جامع و مفید سینما را میتوان در گوگل یافت، خواند و با
اطلاع شد.
و اما نگاه من از سینما؛ که کمتر سینما نویسی به
آن پرداخته و یا اگر هم در جایی عنوان شده بسیار سطحی، گذرا و ساده از روی آن
گذشته اند. سینما درایران، اوایل دهه 1310 مورد توجه سیاستمداران ایرانی قرار گرفت
و رضا خان که خیلی سعی داشت جامعه ایران را متجدد نشان دهد سینما را ابزار مناسبی
دید برای پیشبرد اهداف خویش.
شعر و ادبیات در ایران خیلی و مراتب جایگاه ویژه
ای نزد مردم داشت و همیشه در جای جای تاریخ مورد توجه واقع شده و پر است از مشاهیر
ادبی و آنقدر که از حافظ، سعدی، مولوی، خیام و فردوسی یاد میکنیم و افتخار سازی !
از نقاشی، تابلو سازی و حتی مینیاتور یادی نمیکنیم و همین قضیه هم در سینمای ایران
در ابتدا تا به امروز تأثیر گذار بوده است.
و نیز فیلم خوب، همیشه برای ما فیلمی بوده که
پیام داشته باشد و دارای سوژه داستانی بوده و در آن، خود و زندگی مان را ببینیم .
شاید خیلی شنیده ایم که دیدید فلان فیلم چی میگفت!؟ یا فلان ترانه را شنیدی!؟ و
بازهم ب ههمین دلیل می باشد که در ایران، نویسنده فیلم و عوامل پشت دوربین ، و یا
ترانه سرا و آهنگ ساز، زیاد شناخته نمی شوند و بجایش، هنرپیشه و یا خواننده را شناسنامه
آن کار تولید شده میدانیم.
هزاران بار گفته ایم و شنیده ایم که آهنگ داریوش
و... و یا فیلم فردین و....، بدون اینکه فکر کنیم آن ترانه ای که داریوش خوانده در اصل، حاصل کار ترانه سرا، آهنگ ساز و تنظیم
کننده بوده که با صدای خواننده پخش شده و یا فلان فیلم سناریست داشته ، کارگردان
داشته ، و فیلمبردار و...
دولتمردان و دیکتاتورها در ایران بر خلاف
مخاطبین سینما اینرا خوب فهمیده بودند و مورد سوءاستفاده قرار داده و تا حدود
زیادی هم موفق شده بودند تا بدینوسیله جامعه را در کنترل و در جهت اهداف خودشان در
بیاورند.
مردم را بوسیله سینما سمت سو بدهند به جاهایی که
هرگز به حق و حقوق خودشان نیاندیشند . سینما در گذشته و قبل از انقلاب اسلامی برای
گرفتن پروانه ی ساخت و نمایش می بایست چند هدف را دنبال میکرد و در سناریو پر رنگ
به چشم می خورد.
یک. اول اینکه جامعه ایران پیشرفته است و همچنان
هم پیشرفت میکند.
دو. تبلیغ دین مبین اسلام.
سه. کار کردن روی عواطف و احساسات مردم.
پس فیلم خوب از نظر مخاطب، فیلمی بود که حول دو
طیف سیه و سفید در حرکت باشد ، یعنی داستان آدم بده و آدم خوبه . آدم خوبه(خیر) که
قهرمان فیلم هم بود در آخر پیروز میشد و بر آدم بده(شر) غلبه میکرد همیشه چون آدم
جوانمردی بود، شخصیت آدم خوبه براین مبنا نوشته میشد که: قانع بود، با خدا بود و در نهایت تنگدستی خدا
را بیاری طلب میکرد، بزن بهادر بود و... گنج قارون را نمیخواست یا در نهایت
جوانمردی در فیلم کوچه مردها، نامزدش را به دیگری هدیه میکند، ضمن اینکه نظر و
خواست نامزده هم در این راستا هیچ بود و کلاً در این نوع از سینمای ایران، زن نقش
مصرفی داشته و نه تعین کننده و از این روی همیشه تزئینی بود برای فروش بیشتر
فیلمها و تکمیل کننده سکانسهای فیلمهای کافه ای.
ولی پاشسنه چنین نچرخید و کسانی هم وارد سینما
شدند و فیلمهایی ساختند که بر خلاف اهداف دولت وقت پیش رفت، عمل کرد و در اواسط
دهه چهل بودیم که اصطلاحات فیلمهای ضد داستان و قهرمان در سینمای ایران شکل گرفت و
تبدیل شد به یک سبک و این راستا، جنگی در گرفت بین آن سینمای اولی و این سینمای
دومی، و من در این نوشتار منظور دارم که این جنگ و جدال را شخم بزنم و مفصل به آن
بپردازم.
یکطرف، سینمای متجدد بود که حمایت دولت و
روحانیت را بهمراه داشت و در اصل توافقی بود بین روحانیت و دولت، چونکه آخوندها
بیش از این توافق، سینما را ممنوع و حرام اعلام کرده بودند و ساختن و ایجاد سالن
سینما در بسیاری از شهرهای ایران از طرف مراکز دینی و مراجع ممنوع اعلام شده و ما
سالن نمایش فیلم نداشتند، و سینمای متکامل، یا متحول، و یا مترقی بود که تنها
پشتوانه اش مردم بودند که البته اکثر این فیلمها و ساخته ها یا توقیف میشدند و یا در
مواجه شدن با تبلیغات منفی دولتی به درآمد
مالی چشمگیری نم یرسیدند، ورشکسته شده و تهیه کننده ای هم پیدا نمی شد که حاضر شود
برروی این فیلمها سرمایه گذاری کند.
من در این نوشته و در 45 قسمت و از ورود به
اولین فیلم صامت ایران "دختر لر" یا "جعفر و گلنار" که بنا به
نبود امکانات و امنیت در هند، توسط سپنتا ساخته شد، فیلمها را مورد نقد و بررسی
قرار دهم و تاریخی را بنویسیم که نشان دهد مثلاً "خانه ی قمر خانم"
ساخته بهمن فرمان آرا، حاصل چه دوره و شرایط به لحاظ وضعیت سیاسی اقتصادی و
اجتماعی مردم ایران دوران خودش بود و بنوعی گریزی بزنیم به آن دوره از شرایط
چگونگی زیست مردم و اینکه چه دلیلی و هدفی تلویزیون موسوم به ملی را وادار کرد که
با سرمایه کلان و با عجله برای مقابله با فیلم بهمن فرمان آرا بلافاصله مراد برقی
را بروی تصویر بیاورد. خانه قمر خانم، زن را در غالب و نقشی کاملاً متفاوت و بر
خلاف سینمای معمول ایران به نمایش گذاشت و مراد برقی زن را محتاج پدر و بعد شوهر
عنوان کرد و سعی در آن داشت تا جای بیاندازد که توانائیهای زن را فقط در عاشق شدن
و عشوه گری بنمایش بگذارد و متأسفانه شاهد آن بودیم که این دومی بیشتر از اولی مخاطب
و بیننده داشت و اینکه چرا!؟ همین مورد بحث من در این نوشته ها و تاریخ نویسی
میباشد.
امیدوارم دنبال کنیم و با بیان نظریات خودتان
یاریم کنید.
ادامه دارد...