چگونه می شود از این گردش به ظاهر " پیچیده " سر
در نیاورد
وقتی که [ کالا ] تمام نیروی کار است !
از منظر سرمایه دار :
پول می تواند به نیروی کار تبدیل شود .
او به بازار می آید و نیروی کار می خرد
و نیز می تواند خرید آنچه که نیروی کار را مادیت می دهد ،
یعنی ابزار کار را هم فراهم آورد .
[ کالا از کار و ابزار تولید آن زاده می شود ]
از منظر کارگر اما: این کار است
فروش نیروی کار است که: سرمایه را به پول محقق می کند.
تحقق سرمایه به کار و کار به سرمایه از یک رابطۀ منطقی
استوار برخوردار است
اما این رابطه، در شکل اولیه اش از هیچ ارزشی برخوردار نیست.
به این اعتبار که:
تا کارگر با وسایل تولید ارتباط برقرار نکند، نیروی کار او
درست به مثل پول که تا وسایل تولید را پیش از خرید نیروی
کار تأمین نکند، نمی تواند:
به [سرمایه ی پولی ] برای صاحبش تبدیل شود
چیزی جدای از هویت او، توان او
و " وجود او " به حساب می آید!
از منظر سرمایه دار:
تبدیل پول به کالا ابتدا باید از امکان خرید نیروی کار و
ابزار تولید بگذرد .
یعنی که : [ پول ] عوامل تولید کالا را در اختیار دارد .
او در این حالت : صاحب اختیار ِ هردو وجه از امکان ِ تولید
است!
از منظر کارگر اگر نگاه کنیم ، آنگاه :
او را در یک " حالت اجبار " می بینیم!
او برای ادامه ی " حیا تش "
[ زیست بود ِ
طبیعی اش ] و بازتولید آن، باید نیروی کارش را بفروشد
و آن را به [ کالا ] تبدیل کند،
و خود محصولِ خود را که حالا دیگر متعلق ِ به او نیست
به عنوان " محصول ِ غیر " از بازار بخرد!
در این حالت او محصول کارخود را که حالا جزیی از [ سرمایه ی
مولد خریدارش ] است را
برای ادامۀ زیست اش چدا از خود می بیند !
سرمایه می گوید :
[ رابطه ی پول و نیروی کار ، یعنی [ مالک پول ومالک نیروی کار]، فقط به عنوان خریدار و
فروشنده به هم مربوط می شوند و با یکدیگر
به عنوان مالک پول و کالا رو به رو می شوند. و به این ترتیب از این منظر، دریک
رابطه ی پولی صرف با هم قرار می گیرند .
خریدار از همان آغاز به عنوان مالک وسایل تولید ، ظاهر می
شود که شرایط مادی را برای صرف مولد نیروی کار ، توسط مالکش ، شکل می دهد ، به
بیان دیگر : این وسایل تولید در مقابل مالک نیروی کار به عنوان " دارایی غیر
" قرار می گیرد . از سوی دیگر :
فروشنده ی کار در مقابل خریدار آن، چون
نیروی کارغیر ظاهر می شود ، که باید تحت کنترل او قرار گیرد و در سرمایه اش
گنجانده شود ، تا این سرمایه به واقع بتواند به عنوان [سرمایه مولد ] فعالیت داشته
باشد . ]
سرمایه می گوید :
[به این ترتیب: مناسبات طبقاتی بین سرمایه دار و کارگر مزد
بگیر [ از دل همان لحظه ای که این دو ] در مقابل یک دیگر در عمل تبدیل پول به کار
و کار به پول قرار می گیرند، وجود دارد و پیش فرض آن است. این یک خرید و فروش است . یک رابطه ی پولی است.
اما خرید و فروشی که پیش فرض آن این است: که خریدار سرمایه داراست و فروشنده [ کارگر مزد بگیر ] است و این رابطه در واقع وجود دارد ! ]
سرمایه می گوید :
[زیرا شرایط محقق نیروی کار [ کسب ] وسایل معاش و وسایل
تولید ، به عنوان دارایی غیر، از مالک نیروی کار ، جدا شده است ] .
ربط این منطق، این دوسویگی ، ای رودررویی و غیریت ، چقدر
شبیه و یادآور تعارض و رودر رویی [ خدایگان و بنده ] ی هگل است. آن جا که او : دو
غیر ، دو بیگانه از هم ، دو متعارض ، اما ناگزیر ِ به هم را در برابر هم قرار می
دهد .
خدایگان [ پول ـ سرمایه ]
این تعارض و جدایی را در " فی نفسگی " این رابطه می بیند.
غیر ِ برای خود همین که[ پول ـ خدایگان ] نیروی کار را می خرد
، این جدایی صورت می گیرد . پول وقتی نیروی کار را می خرد ، دررابطه ای منظور می
شود که کارکرد [ سرمایه ی پولی ] را به خود می گیرد . به یک معنا : پول در این جا
در شکل [ وجودی سرمایه ] بر خود ظهور می کند !
بنده [ نیروی کار ـ کارگر ]
او درحالت ِ " وجودی خود " وجودی [ در خود ] است
. برون یافتگی اش ، نیروی کار او است . بالقوگی
ای که باید فعلیت یابد . این نیرو باید به مصرف برسد . مصرف آن" بیرون شدگی وجودی پروانه سان از پیله است
" پروانه تا از پیله خارج نشود ، نمودی عینی ندارد . فعلیت یافتگی نیروی کار و
مصرف شدن آن ، در وجود کالا ، به نظاره در آمدن موجودی است که از طریق کار به به
عینیت می رسد.
باز نمای این " وجود در خود " [ کار ] سرمایه است!
تقابل هریک، تعارض آن ها هم هست. آینه ی بازتاب دهنده ی کار،
سرمایه است و آینه ی بازتاب دهنده ی سرمایه،
کار است. درست به همان نحو که هگل [ خدایگان و بنده ] اش را شخصیت می دهد. این جا نیز کارگر و سرمایه دارشخصیت
پیدا می کنند!
هگل در خدایگان و بنده ، نیاز دو عنصر متضاد را در رفع
احتیاج هر یک از دیگری می بیند. این رفع
اما ، رفع هریک از دو سو نسبت به هم ، هم هست ! به این اعتبار که هریک با اشراف به
ایجابیت خود ، رفع آن دیگری را درمقابل خود ، منظور می دارد .
سرمایه می گوید :
[ رابطه ی سرمایه ای فقط در فرایند تولید ظاهر می شود . چون
فی نفسه در عمل گردش ، در شرایط اساساً متفاوت اقتصادی که درآن خریدار و فروشند ه در
مقابل هم قرار می گیرند ، در مناسبات طبقاتی شان وجود دارند.
این پول نیست که با ماهیت خود، این رابطه را ایجاد می کند ،
بلکه وجود این رابطه است که می تواند کارکرد صرف پول را به کارکرد سرمایه تبدیل
کند ! ]
درنزد هگل نیز همین رابطه منظور است ، رابطه ی میان دوعنصر
متضاد و دوغیریت ِ هریک برای خود است که ناگزیری وجود هریک به دیگری را تبیین می
کند !
شعربلند [ کاپیتال
خوانی در خیابان ] را بازهم در خیابان ها باهم خواهیم خواند !
شهریار دادور ـ
استکهلم
16 می 2015
26 اردیبهشت 1394