Saturday, 23 May 2015

کاپیتال خوانی در خیابان


چگونه می شود از این گردش به ظاهر " پیچیده " سر در نیاورد

وقتی که [ کالا ] تمام نیروی کار است !

از منظر سرمایه دار :  پول می تواند به نیروی کار تبدیل شود .

او به بازار می آید و نیروی کار می خرد

و نیز می تواند خرید آنچه که نیروی کار را مادیت می دهد ، یعنی ابزار کار را هم فراهم آورد .

[ کالا از کار و ابزار تولید آن زاده می شود ]

 

از منظر کارگر اما: این کار است

فروش نیروی کار است که: سرمایه را به پول محقق می کند.

 

تحقق سرمایه به کار و کار به سرمایه از یک رابطۀ منطقی استوار برخوردار است

اما این رابطه، در شکل اولیه اش از هیچ ارزشی برخوردار نیست.

به این اعتبار که:  تا کارگر با وسایل تولید ارتباط برقرار نکند، نیروی کار او 

درست به مثل پول که تا وسایل تولید را پیش از خرید نیروی کار تأمین نکند، نمی تواند:

به [سرمایه ی پولی ] برای صاحبش تبدیل شود

چیزی جدای از هویت او، توان او

و " وجود او " به حساب می آید!

 

از منظر سرمایه دار:

تبدیل پول به کالا ابتدا باید از امکان خرید نیروی کار و ابزار تولید بگذرد .

یعنی که : [ پول ] عوامل تولید کالا را در اختیار دارد .

او در این حالت : صاحب اختیار ِ هردو وجه از امکان ِ تولید است!

 

از منظر کارگر اگر نگاه کنیم ، آنگاه :

او را در یک " حالت اجبار " می بینیم!

او برای ادامه ی " حیا تش "

  [ زیست بود ِ طبیعی اش ] و بازتولید آن، باید نیروی کارش را بفروشد

و آن را به [ کالا ] تبدیل کند،

و خود محصولِ خود را که حالا دیگر متعلق ِ به او نیست

به عنوان " محصول ِ غیر " از بازار بخرد!

در این حالت او محصول کارخود را که حالا جزیی از [ سرمایه ی مولد خریدارش ] است را

برای ادامۀ زیست اش چدا از خود می بیند !

 

سرمایه می گوید :

[ رابطه ی پول و نیروی کار ، یعنی [ مالک پول ومالک  نیروی کار]، فقط به عنوان خریدار و فروشنده  به هم مربوط می شوند و با یکدیگر به عنوان مالک پول و کالا رو به رو می شوند. و به این ترتیب از این منظر، دریک رابطه ی پولی صرف با هم قرار می گیرند .

خریدار از همان آغاز به عنوان مالک وسایل تولید ، ظاهر می شود که شرایط مادی را برای صرف مولد نیروی کار ، توسط مالکش ، شکل می دهد ، به بیان دیگر : این وسایل تولید در مقابل مالک نیروی کار به عنوان " دارایی غیر " قرار می گیرد .  از سوی دیگر : فروشنده ی کار در مقابل خریدار آن،  چون نیروی کارغیر ظاهر می شود ، که باید تحت کنترل او قرار گیرد و در سرمایه اش گنجانده شود ، تا این سرمایه به واقع بتواند به عنوان [سرمایه مولد ] فعالیت داشته باشد . ]

سرمایه می گوید :

[به این ترتیب: مناسبات طبقاتی بین سرمایه دار و کارگر مزد بگیر [ از دل همان لحظه ای که این دو ] در مقابل یک دیگر در عمل تبدیل پول به کار و کار به پول قرار می گیرند، وجود دارد و پیش فرض آن است.  این یک خرید و فروش است . یک رابطه ی پولی است. اما خرید و فروشی که پیش فرض آن این است: که خریدار سرمایه داراست  و فروشنده [ کارگر مزد بگیر ] است  و این رابطه در واقع وجود دارد ! ]

سرمایه می گوید :

[زیرا شرایط محقق نیروی کار [ کسب ] وسایل معاش و وسایل تولید ، به عنوان دارایی غیر، از مالک نیروی کار ، جدا شده است ] .

 

ربط این منطق، این دوسویگی ، ای رودررویی و غیریت ، چقدر شبیه و یادآور تعارض و رودر رویی [ خدایگان و بنده ] ی هگل است. آن جا که او : دو غیر ، دو بیگانه از هم ، دو متعارض ، اما ناگزیر ِ به هم را در برابر هم قرار می دهد .

خدایگان [ پول ـ سرمایه ]  این تعارض و جدایی را در " فی نفسگی " این رابطه می بیند.

غیر ِ برای خود همین که[ پول ـ خدایگان ] نیروی کار را می خرد ، این جدایی صورت می گیرد . پول وقتی نیروی کار را می خرد ، دررابطه ای منظور می شود که کارکرد [ سرمایه ی پولی ] را به خود می گیرد . به یک معنا : پول در این جا در شکل [ وجودی سرمایه ] بر خود ظهور می کند !

بنده [ نیروی کار ـ کارگر ]

او درحالت ِ " وجودی خود " وجودی [ در خود ] است .  برون یافتگی اش ، نیروی کار او است . بالقوگی ای که باید فعلیت یابد . این نیرو باید به مصرف برسد . مصرف آن"  بیرون شدگی وجودی پروانه سان از پیله است " پروانه تا از پیله خارج نشود ، نمودی عینی ندارد . فعلیت یافتگی نیروی کار و مصرف شدن آن ، در وجود کالا ، به نظاره در آمدن موجودی است که از طریق کار به به عینیت می رسد.

باز نمای این " وجود در خود " [ کار ]  سرمایه است!

تقابل هریک، تعارض آن ها هم هست. آینه ی بازتاب دهنده ی کار، سرمایه  است و آینه ی بازتاب دهنده ی سرمایه، کار است. درست به همان نحو که هگل [ خدایگان و بنده ] اش  را شخصیت می دهد. این جا نیز کارگر و سرمایه دارشخصیت پیدا می کنند!

هگل در خدایگان و بنده ، نیاز دو عنصر متضاد را در رفع احتیاج هر یک از دیگری می بیند.  این رفع اما ، رفع هریک از دو سو نسبت به هم ، هم هست ! به این اعتبار که هریک با اشراف به ایجابیت خود ، رفع آن دیگری را درمقابل خود ، منظور می دارد .

سرمایه می گوید :

[ رابطه ی سرمایه ای فقط در فرایند تولید ظاهر می شود . چون فی نفسه در عمل گردش ، در شرایط اساساً متفاوت اقتصادی که درآن خریدار و فروشند ه در مقابل هم قرار می گیرند ، در مناسبات طبقاتی شان وجود دارند.

این پول نیست که با ماهیت خود، این رابطه را ایجاد می کند ، بلکه وجود این رابطه است که می تواند کارکرد صرف پول را به کارکرد سرمایه تبدیل کند ! ]

درنزد هگل نیز همین رابطه منظور است ، رابطه ی میان دوعنصر متضاد و دوغیریت ِ هریک برای خود است که ناگزیری وجود هریک به دیگری را تبیین می کند !

 

شعربلند  [ کاپیتال خوانی در خیابان ] را بازهم در خیابان ها باهم خواهیم خواند !

شهریار دادور  ـ استکهلم

16 می 2015

26 اردیبهشت 1394