Wednesday, 27 February 2013

مروری بر تاریخ سینمای ایران : قسمت پنجم

قبل از ورود به ادامه بحث لازم میدانم ضمن تشکر از رفقایی که این مطلب را دنبال میکنند و همچنین  با ارسال نظرهای پیشنهادی ، من و این نوشتار را تکمیل تر میکنند.
دوستی پیشنهاد داشت که بیشتر روی فیلمها مکث کنیم و تک تک آنها را تحلیل نمائیم . که در جواب این دوست عزیز باید بگویم منظور من از این نوشتار بیشتر این بوده که توضیح دهم فیلم و یا فیلمهای ساخته شده در فلان سال حاصل چه شرایط سیاسی مردم و حکومت آن زمان بوده و سینما چه تأثیری توانسته بوده بر مردم بگذارد.
دوم اینکه : مثلاً تمام منابع من از فیلمهای اولیه که نامبرده شده ( از منابع ) مختلف میباشند و بیشتر آنها را دسترسی نداشته ام که ببینم ، ضمن اینکه نسخه ای هم از آنها در جایی وجود ندارد و یا جایی موجود نیست مثل یک موزه فیلم که بشود بدان مراجعه  کرد  و یا حداقل من از آن خبر ندارم .
دو فیلم "علف" و یا "آنسوی ارس " بنوعی سیاسی بوده اند درست مثل دیگر فیلمهای ساخته شده دیگر مثل "دختر لر" و یا "لیلی و مجنون " و یا ............... که بنظر من همه اینها کلی پیام سیاسی درونشان نهفته شده بود وباید توجه داشت که این پیامها از طرف چه کسانی در فیلمها گنجانده شده اند و در سمت و سوی چه اهدافی بیان شده اند و همانظور که قبلً نوشتم ، در دوره رضا شاه همه فیلمهای ساخته شده و یا حتی وارداتی باید در جهت تجدد شهری پیش میرفت و دوربین ها حق نداشتند مسائل و مشکلات بیرون از شهرها را بتصویر بکشند ! و بهمین دلیل بود که در صف بندی تولیدات سینمایی هم واژه های چپ و راست مصداق پیدا میکرد و بر این مبنی است که دو فیلم علف و آنسوی ارس را در مقایسه با دیگر تولیدات زمان خودشان می توان چپ نام نهاد. ولی در سینما بجای واژه های چپ و راست از سینمای آزاد و سینمای دولتی بیشتر استفاده میشود. و همیشه و حتی تا این زمان سینمای آزاد در مقاطع مختلف تاریخی اش بسیار مشکل داشته ولی سینمای دولتی همچنان و براحتی اکران گرفته است.

بغیر از ممیزیهای ایرانی، ما آقا بالا سرهای غربی را هم داشتیم که خیلی بیشتر هواسشان جمع بود و دخالت میکردند که مبادا فیلمی ساخته شود خارج از خط و خطوط سرمایه و قبلاً هم توضیح دادم که این خطوط چه ها بوده اند و یا متأسفانه در حال حاضرهمچنان هم عمل می کنند.
همین الان هم که اکثر فیلمها و سریالهای ساخته شده در نظام جمهوری اسلامی را ببینید ضمن تبلیغ دین و دینداری ، نوعی پیشرفت و یا بعبارتی تجدد شهری را مشاهده میکنید، یعنی خانه های شیک و یا خیابانهایی که اتومبیلهای گران قیمت در حرکتند و به ندرت پیدا میشوند و یا تعدادشان خیلی کم است  که با ساختن فیلمهایی مثل سه قاپ (اکبر هاشمی ) و یا دایره مینا ( داریوش مهرجویی) و یا رگبار (بهرام بیضایی ) و یا فیلمهای خسرو هریتاش و فریدون گله و امیر نادری  و .... و بعد از انقلاب بهمن  مثل شهر زیبا (ساخته اصغر فرهادی ) و یا سنتوری ( داریوش مهرجویی) و یا کارهای مجید مجیدی (باران و آواز گنجشکها) و دو سه نفر دیگر که در ادامه مفصل تر بهشان خواهیم پرداخت دوربینهایشان را متمرکز کرده اند به پائین شهر و می خواهند مشکلات و معضلات زیر پوست شهر تمدن یافته و پیشرفته را بتصویر بکشند و در زندگی مردم بخصوص اقشار کم درآمدتر نظری عمیق تر بیافکنند .
میخواهم بگویم همان کنترل و دولتی بودن سینمای ایران از بدو بوجود آمدنش تا به امروز ادامه داشته و دارد و هرگز از تیغه قیچی سانسور در امان نبوده است.
و اما ادامه بحث تا اینجا رسید که: در دهه 30 بعد از جنگ جهانی دوم و شروع جنگ سرد و دوقطبی شدن آمریکا و روسیه و نفوذشان در ایران دوران آشفته ای را بهمراه داشت، که در آن هنگام درگیریهای آذربایجان باعث شد زودتر از سایر نقاط دنیا به ایران برسد. امریکا بعنوان یک قطب سرمایه داری جهانی و روسها به عنوان قطب دیگر که کمونیسم دنیا را ظاهراً پرچمداری می نمودند نقش ایفاء می نمودند. شاه جوان و بی تجربه ایران فارغ از این کشمکشها بر تخت لرزان پادشاهی تکیه زده بود که با هر نسیمی میلرزید و با هر طوفانی امکان سقوطش بود و تعویض 14 دولت طی سالهای 1324 تا 1339 بوقوع پیوست یعنی چیزی نزدیک به 18 سال نخست وزیرانی که عمرشان کوتاه بود که یا از پس معضلات بر نمی آمدند و استعفا میدادند و یا ترور میشدند و یا کنار گذاشته میشدند ، این نشان از حال روز سیاسی کشوری  بحران زده بود و سینما هم در چنین وضعیتی از خواب عمیق و طولانی بیدار شد و که فعالیت را از سر گیرد.
آنقدر رخدادهای سیاسی سریع و گیج کننده بود که همه چیز را بدنبال خودش میکشاند . شاه اولین سفرش را به خارج رفت و لندن میزبان او شد و آیت الله کاشانی از تبعبد برگشته بود و مجمع مسلمانان مجاهد را سازمان بخشید که خیلی از سیاسیون آنزمان این آزادی عمل آیت الله را بسفر شاه بع انگلیس ربط میدادند .
مجمع مسلمانان در اولین گردهمایی هژیر نخست وزیر وقت را هدف قرار دادند و بر علیه او شعارهای ناخوشایند و تندی میدادند، و او را متهم به بی مذهبی متهم کردند.
عبدالحسین هژیر برای رفع لامذهبی بودنش تدبیری اندیشد، تهیه و فروش مشروب را در شهرهای مذهبی قم، و مشهد و شهر ری ممنوع اعلام کرد و خود در مراسم مذهبی حضور پر رنگی پیدا میکرد که البته فایده نکرد و در زمستان 1328 مورد سوءقصد قرار گرفت و کشته شد و در مقابل ترور هژیر در تهران و چند شهر دیگر اولین واکنش رژیم شاهنشاهی این بود که حکومت نظامی برقرار را برقرار نمود.
فدائیان اسلام که موجودیتشان را در سال 1324 اعلام کرده بودند ، مسئولیت ترور هژیر را بعهده گرفتند. در زمستان 1328 شلیک 5 گلوله در دانشگاه تهران که شاه را نشانه گرفته بود هیاهویی بپا کرد که البته شاه فقط مجروح شد و شلیک کننده همانجا توسط اطرافیان و محافظان شاه کشته شد و دوباره حکومت نظامی اعلام شد، ضمن اینکه شاه خود در گفتگویی بیان کرد که نجاتش یک معجزه بوده و خلاصه خودش را کمر بسته یکی از امامان اسلامی قلمداد کرد که باعث نجاتش شده و از طرف دیگر برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه تیراندازیهای شبانه و یا دستگیری افراد مظنون و کنترل مردم صورت میگرفت و همه نشریات به غیر از کیهان و اطلاعات که وابسته به دولت بودند تعطیل شدند و سانسور تیغش را بیشتر از همیشه تیز کرده بود.
آیت الله کاشانی دوباره دستگیر و به لبنان تبعید شد و اقلیت ها در مجلس شورای ملی به سه نفر کاهش پیدا کردند .
ایران بکمک دوستان غربی اش در سطح بین الملل هم کارهایی انجام داد و پیامهای هشدار دهنده نیز صادر کرد . روسها اولین بمب اتم خود را در همان سال آزمایش کردند و شاه 29 ساله 48 روز به امریکا رفت تا رکورد دار طولانی ترین سفر دیپلماتیک در بین سران دولتهای جهان درعصر خودش باشد .
ملاقات او با هری ترومن رئیس جمهور وقت امریکا به نزدیکی بیشتر شاه و امریکا و اجرای برنامه اصل چهار بعنوان بخشی از کمکهای اقتصادی نظام امریکا به ایران منجر شد.
 اما فصل کلیدی وقایع سیاسی دهه سی با نخست وزیری دکتر محمد مصدق در بهار 1331 آغاز شد و درگیریهای او با شاه ، و تلاش شاه برای جایگزین کردن احمد قوام بجای مصدق باعث شد مردم به خیابانها بریزند و تظاهرات براه بیاندازند که منجر به کشته شدن تعدادی از مردم انجامید ، ولی مردم موفق شدند دوباره مصدق را بر مسند نخست وزیری بنشانند و همچنان درگیریها هم ادامه داشت.
و اما سینما چقدر توانست این رویدادها را بتصویر بکشد و در تاریخ ثبت کند ،  و بتواند برای نسلهای بعدی به یادگار گذارد قابل بحث است!
اسماعیل کوشان در همان سالها این موضوع را پایه گذاری کرد و یا به آن جان تازه ای داد و فیلمی را ساخت بنام " زندانی امیر" و نام او بعنوان کارگردان ، فیلمنامه نویس و تهیه کننده و حتی فیلمبردار فیلم آفیش خورد و نمایش تک نفره اسماعیل کوشان را اگر هر طوری عرض یابی کنیم ولی جریانی بود غیر قابل انکار در سینمای ایران قصه فیلم "زندانی امیر" سنت پارس فیلم را در ساختن آثار شبه تاریخی بنا نهاد و جریان فیلم نبرد دو طایفه را نشان داد که دختر جوانی در این جنگ به اسارت سپاه یک طایفه در میاید و به حرمسرای امیر فرستاده میشود و در این بین یک جوان دیگر طایفه با جسارت و رشادت و فداکاری فراوان دختر را نجات میدهد .
مایه فیلم در جوهر خودش تماشاگر پسند بود و مبارزه علیه ظلم را بتصویر میکشید واین مبارزه در لفاف حادثه پردازی صرف، همیشه این امکان را به نویسنده و یا سازنده فیلم میدهد که کار با تعبیر و تفسیرهای متفاوت مواجه سازد و هرکسی از زاویه و دیدگاه خود فیلم را به نقد بکشد. متأسفانه نسخه ای از این فیلم بجا نمانده که بشود با دیدن آن دریافت که چقدر حوادث فیلم منطبق بر مسائل روز سیاسی آنزمان بنا شده بوده و موضوعات را مطرح کرده بوده و یا چقدر از کنش و واکنشهای دهه 20 انعکاس گرفته بود. و حتی بتوان قضاوت کرد که آیا اسماعیل کوشان خواسته با شخم زدن ( اصطلاحی است و بدین معنی که نامبرده به بررسی مسائل آن دهه پرداخته ) آن دهه پر ماجرا و تلاطم ، با این فیلم طعنه زده باشد !؟
ولی با فیلمهایی که بعدها از کوشان دیدیم فقط با حدس و گمان میتوانیم به افکار او در فیلم "زندانی امیر" پی ببریم زیرا که در فیلمهای کوشان بعد از فیلم مذکور دیدیم که او نقدش را در مورد مسائل مختلف به شکل دردل بیان میکند و از اینراه به مسائل آنزمان ایران میپرداخت. زندانی امیر از اشاره به مسائل ایران نیز پرهیزی نداشت و در گوشه هایی از فیلم مسائل تبعیض و بی عدالتی و فاصله گرفتن طبقات اجتمایی را بتصویر میکشد و همچنین بطور شفاف جهل حاکم در بین اقشار مختلف جامعه را مطرح میکند البته بعنوان عامل اصلی وقایع منفی در آن زمان.
که البته و با توجه به  عام بودن جامعه در آن زمان که بیشتر افراد در جهل و بیسوادی و خرافات بسر میبردند و همه اینها دلیل عقب ماندگی اشان شده بود پرداختن به این گونه تبعیضات و حق کشیها و محرومیتهای اجتماعی باید صورت میگرفت یعنی همان روشی که اسماعیل کوشان بکار برد.
نشریه جهان نو نیمه اول خرداد 1337 بعدها اشاره به زمینه های اجتماعی و ار نوع تبعیض ، بیعدالتی و تیره بختی در یاداشتها و نقدها تکرار شد . ولی ترسیم جامعه عقب مانده یا جاهل تا کجا و چگونه باید می فهمید و جلو میرفت در جایی که دولتمردان نهایت تلاش را میکردند و با اشاعه خرافات و ...... جامعه از آن حالت بیرون نرود
پس طبعاً سینما هم دچار گرفتاریها میشد و از طرح صریح دشواریهای اجتماعی تهی میگشت ، تماشاگر با چند تیپ تغییرناپذیر تنها میماند. سینمای ایران تا چه حد توانست به شخصیتهای واقعی نزدیک شود ؟ و یا توانست آنها را بتصویر بکشد !؟ حتی ورود خارجیها و تحلیلهایشان از آدمهای ایرانی و بیان درد عمیق سیاسی و اقتصادی و اجتماعی اشان به گونه ایی دهن کجی بود تا رشد و ترویج تجدد. و حتی فیلمهایشان که به کشور وارد میشد راهگشا نبود و دیگر پذیرفته بودیم که در رابطه با اختلاف های تکنیکی و حتی داستانی بگوئیم خوب آنها فرنگی اند و ما ایرانی و این نوعی دهن کجی واردات خارجی نسبت به تولیدات داخلی است.
آرتور سیمیلسپو در اولین کتابی که در سال 1304 در مورد ایران نوشت و سفر او به ایران بخشی از پروژه مالی امریکا در ایران بود تصویر روشن و دوستانه ای از ایران بیان میکرد و گفته : این بیمار (ایران) بر حسب معاینات دقیقی که در عرض دو سال و نیم گذشته انجام داده است در شرایط خوب و مناسبی بسر میبرد .
ایران بنا به تشخیص دکتر قبلی به نوعی بیماری عقب ماندگی مبتلا بود ولی امروز نه فقط زنده خواهد ماند بلکه اگر با رژیم مالی و تقویت اقتصادی درهای باز مداوا شود، کاملاً بهبودی مییابد و بزرگ و شاداب میگردد.
و این نویسنده و روان شناس و شاید جامعه شناس بدین ترتیب و با اینگونه نوشتجات ورود استعمار به ایران را یکنوع دارو برای بهبودی ایران قلمداد و تجویز میکرد و در کتاب "روان شناسی پرشیا" به ریشه آریایی مردم ایران پرداخته و تزریق کرده که ما آریاییها با دیگر مردم متفاوت هستیم و برتریم و شبیه امریکائی ها خواهیم شد اگر خوب لباس بپوشیم و ظاهرمان را آراسته کنیم و ...............
لازمه که پرشی کنم به امروز و فیلم "آرگو" که این فیلم هم بعد از تقریباً هفتاد سال همین نظر را دارد به جامعه ایرانی و همچنین امریکایی تزریق میکند و تأسف انگیز است که آیا ما هنوز عوض نشده ایم که با همان روشهای هفتاد و هشتاد سال پیش برای خام کردنمان ، بسراغمان میآیند !؟ به وقت خودش که برسیم و شاید در سطح وسیعتری گذری خواهم کرد به اینکه چرا سال گذشته به فیلم بی ارزش و بی تکنیک اصغر فرهادی "جدایی نادر از سیمین" اسکار دادند و سعی کردن در جامعه جهانی مطرحش کنند .
با سر تیتر قرار دادن "جدایی نادر از سیمین " که داستانی عقب مانده و دور زدن قانون و ..... را تبلیغ میکرد خواست به جهانیان بشناساند که ایرانی همچنان در جهل و خرافات قرار داره و در مواقع حساس و بزنگاه با قسم به قرآن تصمیم میگیرد و یا قضاوت میکند و درست یک سال بعد "آرگو" میاید که بگوید اگر ایرانیها از این عادات و سنن شان دست بردارند میشوند شبیه مردم امریکا که البته الگو پیشرفت و تمدن را در امریکائیها تفسیر میکند ..................
قصد نداشتم و ندارم پیوندی بزنم بین سینمای دیروز و امروز و بیشتر قصد دارم این نوشتار در مسیر خودش ادامه یابد ولی چند خط بالا از دستم در رفت  ! ادامه موضوع :
میل سپو پانزده سال بعد تر به ایران دعوت شد تا بپردازد به مسایل و بحرانهای مالی و اقتصادی پس از دوران رضا شاه ، شخصی که مبلغ این بود که ایرانیها و امریکائیها مثل هم دیگه میباشند صرف نظر از لباس پوشیدن و حالت ظاهریشان و این نوع تبلیغات یعنی دمیدن بر بادکنک تجدد و صاف کردن راه امپریالیست و پذیرش آن از طرف مردم.
میلسپو در کتاب دیگری که در سفرش به ایران نوشت در سال 1325  در فصلی از کتاب به  " ذهنیات ، اخلاقیات و حکومت " و شخصیت ایرانیان پراخت و نوشته او پر بود از تلخی و بدبینی و نیش.
..... هر کسی میتواند بفهمد این مردم عقب مانده هنوز در ضمیر ناخودآگاه شان آرزوی پدر مقتدری را میکشند، و این پدر میتواند یک دیکتاتور ایرانی باشد و یا یک خیراندیش امریکایی که از از آنها حمایت کند و بدون درخواستی از آنها به معجزاتی دست بزند ............
و منظور او در این فصل از کتاب دقیقاً کسانی بودند که مخالف حضور و نفوذ امریکا در ایران بودند. میلسپو در ادامه اشاره به آرزوی اکثریت ایرانیان میکند که آرزوی وجود و حضور امریکایی خیراندیش را دارند و نتیجه میگیرد که ایران چون بچه ایست زود بدنیا آمده که حتماً و باید قیومیت یک بزرگتر مثل امریکا و یا روسیه را میپذیرفت .
ویلیام تس هس در کتابش تحت عنوان ایران در سال 1325 نوشت و تحلیل کرد و ایرانیان را بر سه اصل  کلی بنا نهاد : ظهور اسلام ، حضور بلند مدت بیگانگان، و فروپاشی نهادهای قدیمی و حاکمیت دولتهای مستبد.
او معتقد بود مردم ایران در برهه های سرنوشت ساز تاریخی واکنش روشنی نداشته اند و همواره با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی تغییر شخصیت داده اند، و از این باب در به بازی گرفتن شاهان و سلاطین خود اساتید غریبی هستند، برای او ایرانیان افراد تقدیر گرایی بودند که هرگز ارتباطشان را با گذشته قطع نمیکردند تا حدی که در اکثر اوقات زمان حال را به توهمی برای خود بدل میساختند.
در اثر بررسیهای "هربرت اچ وریلند در سال 1336 در مورد رفتار سیاسی مردم و ارزشهای اجتماعی حاکم بر ایران ، خلق و خوی ایرانیان بیش از هر چیز از فرهنگ قبیله ای نشأت میگرفت.
........... هر ایرانی در مقابل خود یک تصویرذهنی کشیده که گاهی از آن سوی تصویر به این سو را در می یابد. با این تصویر چهره خود را پنهان نموده و سعی می کند جبهه خود را برابر دیگران حفظ کند.  اگر به یک ایرانی در جمع توهین شود، او واکنش تندی خواهد داشت ، ولی از آنجا که همیشه احتمال شکست را هم بررسی میکند همیشه چنین واکنشی ندارد ...... او بسیار احساساتی است و میتواند بجای دلایل منطقی با تحریک نمودن احساساتش او را به هیجان آورد ............ هر ایرانی ، مردن را با قهرمانی تحسین میکند ، اما خودش تمایلی بمردن ندارد ........... اقتداری ایرانیان به کسی که قدرت را در اختیار دارد و فرمانبرداری شان از قدرت های برتر بخشی از تن دادن آنها به تقدیر است ......و آینده آرمانی برای آنها فقط گذشته است. ایرانیان چندین قرن حکومت بیگانگان را با این اطمینان خاطر تحمل کرده اند که زمان حال رفتنی است ، ولی گذشته هرگز از بین نمیرود.
ریچارد دبلیو گیبل یکی از اعضای دانشگاه کالیفرنیای جنوبی که در ایجاد بخش امورخارجه دانشگاه تهران نیز نقش داشت . ایشان طی مقاله ای به بررسی شخصیت ایرانیان از دریچه " تک روی" و فردیت و سنت گرایی " تمایل به قدرت طلبی و فقدان منطق در رفتار و نوشته ها " پرداخته و وجوه اجتماعی و سیاسی را نیز زیر ذره بین برده است.
...... کنار کشیدن ایرانیان از عرصه های اجتماعی یا به گروه خانواده ای که تعلق دارند میاندیشد. برای آنها ملت شان در مرتبت آخر قرار دارد و همه ملت ایران واکنشی در این زمینه از خود بروز نمیدهند . فقط اقلیتی از آنها نشانی از میهن پرستی یا عشق به کشور دارند ((مجله میدل ایست نوامبر 1959))
آنچه در سینمای ایران جلب نظر کرد تعلق خاطر به مام وطن و گذشته ای بود که احتمالاً هرگز به آن شیرینی که میگفتند نبود ، فیلمهای ایرانی معمولاً با پایان های خوش همراه بودند ، اما آینده را هم معمولاً در گذشته میافتند. بنظر میرسید برنامه ای قابل اجرا نبود و هیچ تمهیدی کارساز نمیشد، همه آنها پایان های خوش عاریه ای بود حاکمیت تقدیر در جانمایه اکثر فیلمهای ایرانی موج میزد.
دست و پای همه شخصیتها و آدم خوبها و آدم بدها ، مردان ساده دل و خبیث های حسابگر ، زنان فداکار و دختران نیرنگ باز ، در انتهای قصه ها برابر تقدیر بسته میشد .
سرنوشت آنها را  هر چه بود ، حوادث غیر مترقبه تعیین میکرد فقط ساده دل های خوش خیال با تقدیر میجنگیدند . شخصیتهای نمونه ای سینمای ایران را همیشه و همه جا از این قاب ارزیابی کردیم ، با تسلیم برابر تقدیر یا مقابله با آن ، با رضایت به رضای خدا و سرنوشت یا مبارزه با آن ، این ویژگی نمایشگر شرایط سیاسی هر برهه ای بود منجمله دهه سی سینمای ایران
تا اینجا و مسائلی که عنوان کردم سعی و قصد داشتم بیشترحال و هوای سیاسی و اجتماغی دهه سی را بیان کرده باشم تا وقتیکه به فیلمهای آن دهه میپردازم ، بهتر متوجه باشیم که حاصل و ساخته چه شرایط سیاسی و اجتماعی بوده است .
کودتا و پرستش میهن :
ملی گرایی (ناسیونالیسم) دهه سی ایران جه بعنوان یک واقعه سیاسی و چه در قالب احساس مردم ، با تعابیر میهن پرستانه رژیم که شاه پرستی سرلوحه آن بود ! جدل میکرد . دولت در پائیز 1328 اعلام کرد ایران در زبان انگلیسی "پرشیا" و در زبان فرانسه " پرسِ" خواهد بود . نام ایران در نوشته لاتین شبیه عراق بود و این نزدیکی خوشایند شاه جوان نبود . تعابیر او از ملی گرایی با جریانات جامعه تفاوتهایی بنیادین داشت . نام ایران حفظ شد و نام پارس و تدریجاً از زبانها افتاد . امّا سایه میلیتاریسم بر آمده از ملی گرایی شاهانه گسترده تر شد . رادیو عراق در پائیز 1329 خبر درگیری کردها در مرز ایران و عراق را پخش کرد  و متعاقب آن دولت ایران ، روس را متهم کرد به همکاری با شورشیان کُرد برای ایجاد یک دولت خودمختار ، و به کردهای شورشی اخطار داد سلاحشان را تحویل دهند . در عین حال سیاست کجدار و مریز با همسایه شمالی ادامه یافت . وقتی سفیر اتحاد جماهیر شوروی به یکی از برنامه های رادیو ایران به دلیل انتقادش از روسها حمله کرد ، مدیران رادیو مواخذه شدند و چند جابجایی در سطح مدیریت آن انجام پذیرفت .
رادیو برخلاف سینما اساساً پایه تبلیغات دولت بود و همه اجزای آن زیر ذره بین ، مردم در سال 1330 از رادیو خبر دستور فروش زمینهای سلطنتی را می شنیدند و همزمان اسماعیل کوشان از جریان سفر تاریخی مصدق به نیویورک برای سخنرانی در سازمان ملل ، در مورد شکایت انگلیس از ایران در مورد ملی کردن نفت ، فیلمی با نام دکتر محمد مصدق در سفر امریکا تهیه میکرد ، اما و متأسفانه نقش سینما در وقایع 28 مرداد از اینهم پایین تربود .
شاه و همسر جدیدش ثریا طی درگیریهای سیاسی 1332 مجبور به ترک ایران شدند و به ایتالیا رفتند . آنها در رم خبر کودتای موفق سازمان سیا در تهران و سرنگونی مصدق را دریافت کردند . حکایت مردمی که صبح فریاد "زنده باد مصدق " سر دادند و بعدازظهر شعار " مرگ بر مصدق " دادند بخش کنایه آمیز تاریخ ایران بود و همچنان هست .
دو فیلم کمدی "خوابهای طلایی " ساخته معزالدین فکری در سال 1331 و "حاکم یک روز " پرویز خطیبی در سال 1332 ، الگوی قصه شاهزاده و گدا را که ریشه در افسانه های ایرانی داشت دستمایه خود قرار دادند و بصورت کم رنگی مقوله بودن و نبودن شاه را مد نظر قرار دادند .
در خوابهای طلایی بر اساس نمایشنامه " یک روز از زندگی شاه عباس " با جوان روستایی فقیر و ساده دلی (مجید محسنی) برخورد کرد و شیفته رؤیای او در باب نشستن بجای شاه شد. او جوان را پس از خواب رفتن به قصرش برد و جوان پس از بیداری ، خود را در قصر با جامه شاهانه ای یافت. مرد روستایی در انتها قصر را ترک کرد ولی با رسیدن به وصال محبوبش خوشبخت شد .
جا به جایی سلطان و مرد روستایی در ""حاکم یک روزه " " شباهت قابل توجهی به درگیری شاه و مصدق در همان دوران داشت . سلطان در شکارگاهش گم شد و روستایی ساده دلی ، یکی از نمایندگان مردم ، که شباهت ظاهری فراوانی به او داشت بجای او به قصر برده شد و بر تخت سلطنت نشانده شد. مرد روستایی همچون مصدق که دوران صدارت کوتاهی داشت ، فقط سه روز سلطنت کرد . فرامین او از سلطان بر نمی آمد چنانکه ملی کردن نفت از شاه بر نمی آمد و در عصر گذرای مصدق رقم خورد . سلطان در انتهای "حاکم یکروزه" بازگشت به قصر و مرد روستایی قصر را ترک کرد . شاه نیز پس از کودتای 1332 به ایران بازگشت و مصدق برای همیشه از صحنه سیاسی ایران کنار گذاشته شد.
این فیلم در زمان خودش یک فیلم طعنه آمیز و آگاهانه به چگونگی به سلطنت رسیدن رضا شاه نیز بود و در شخصیت سازیش مرد روستایی در کمال سادگی و بی آلایشی تصویر شد یعنی یکی از عمق جامعه و باز بمعنای دمکراسی و حکومت در دست مردم بودند و در ادامه دخالت و حضور استعمارگران برای تعیین حاکم در کشور و بهمین علت بود که بعد از تسلط دوباره شاه سازندگان و حتی بازیگران فیلم (مجید محسنی) مورد غضب قرار گرفتند ، که البته بعدها مجید محسنی از حضور در فیلم اظهار پشیمانی کرد و بخشیده شد و تا نمایندگی مجلس شورای شاه هم پیش رفت
در میان فیلمهای ساخته شده با شرایط سیاسی روز "ولگرد" مهدی رئیس فیروز در سال 1331 تا حدی به تنش های سیاسی و نیروهای غول آسای اجتماعی دوران مصدق اعتناء کرد . مردی (ناصر ملک مطیعی) زن و بچه اش را ترک کرد و پس از سالها تصادفاً آن دو را یافت و پس از جدایی دوباره با گلوله پاسبانی در حکومت نظامی تهران کشته میشود . پایان تلخ "ولگرد" در سینما که معمولاً به پایان خوش می انجامید و تمایل داشت ، این فیلم متفاوت بود . قصه فیلم اشاره داشت به دست یافتن به زندگی آروم و دلیل میاورد که دستیابی به آن در شرایط سیاسی آن دوره از محالات میباشد و نمی توان در شرایطی که بستر جامعه پرتنش و لرزان شده در روزهایی که رویا رویی شاه و مخالفانش اوج گرفت ، به پایان های خوش رسید .
فیلم در روند داستانی اش و آشنایی زن و مرد در جریان حمله چند سارق به زن ، ازدواج ، آلوده شدن مرد به قمار و دزدی ، ترک خانواده ، آوارگی ، دیدار دوباره خانواده ، و نهایتاً مرگ !! با جان دادم و مرگ مرد به پایان میرسد.
میشود گفت که ولگرد اولین فیلم ضد قهرمان تاریخ سینمای ایران میباشد و قهرمان چنین فیلمهایی همیشه زاییده شرایط سیاسی ، اجتماعی بودند . ناصر ملک مطیعی با این فیلم در نقش مرد ولگرد معروف شد و جایگاه خودش را در سینمای ایران ثبت و تثبیت کرد.
او بسیار پیش تر از و نزدیک به دو دهه قبل از بهروز وثوقی و دیگران ضد قهرمان های کلیدی سینمای ایران در خیابان جان داد. حکایت آدمی که در متن اجتماع بود و بتدریج و گام به گام حاشیه نشین میشد و مطرود میماند .
سیر انتقال آدمهای کنار گذاشته شده طی جریانهای ویران کننده را در قالب ملودرام (یک اصطلاح رایج سینمایی در ایران میباشد ، یعنی اینکه بیشتر احساسات مردم را هدف قرار میدهند تا ارائه یک فیلم همه جانبه و کامل) عرضه کرد. رکورد فروش ولگرد در سال 1331 هم قابل توجه بود. بخصوص اینکه در سال 1331 و قبل از کودتا این جهان بینی را برای سینماگران و حتی سیاستمداران بدست آورد تماشاگر ایرانی تا چه حد آماده پذیرای تلخی و تباهی است.
پرویز خطیبی نوری قیام پیشه وری را در 1333 بعنوان هجویه ای بر ادعای جدای طلبی حزب دمکرات آذربایجان پس از جنگ جهانی دوم ساخت .
اصل قصه فیلم از دل هیاهوی جنگ سرد و تفکر سرشار از سوء ظن ایران و شوروی نشأت میگرفت و قدرت نظامی روسها را به هیچ گرفت . در عین حال قیام پیشه وری توبه نامه خطیبی هم بشمار میرفت که گرایش به مسکو داشت و حتی چندی پیشتر پس از حضور در فستیوال بخارست در راه بازگشت سفری هم به مسکو کرده بود و به ارتباط با حزب توده بازداشت شده بود.
در جمله های تبلیغاتی فیلم عناوین "قیام فرقه آدربایجان " یا " رهبری پیشه وری " کم رنگ بود و ادعای اولین سیاسی و کمدی همراه با ساز و آواز و رقص و صحنه های مهیج جنگی و عشقی و کمدی بیشتر از واقعیتهای آذربایجان ، جلب نظر میکرد . خطیبی که سابقه ظنزنویسی داشت نظاو لوده ای با نام طعنه آمیز زلفعلی گاریچی را در کسوت رئیس شهربانی برابر طرفداران ارتش سرخ قرار داد . او برای بیرون راندن روسها و طرفدارانشان جز چند سرباز ساده ! نیاز به قوای دیگر نداشت.
قصه میهن پرست 1332 ساخته غلامحسین نقشینه در باب میهن پرستی و نظامی گری از این هم غلیظ تر بود که نسل بعدی نقشینه را بعدها در نقش دایی جان ناپلئون در فیلم ناصر تقوایی بیاد دارند.
نقشینه قصه میهن پرست  را در ستایش و تبلیغات ارتش ساخت و کاملاً در خدمت دولت وقت و ارتش شاهنشاهی بود که در اوج وقایع سیاسی عصر مصدق ساخته شد ولی به وقایع آندوران اشاره نکرد.
ترکیب خیال پردازانه میهن پرست هم عاری از طنز نبود : مردی به نام "بنا " به وصیت پدرش بخدمت ارتش در آمد تا با آغاز جنگ دوم جهانی از مرزهای کشور ایران دفاع کند. او با رتبه سرهنگی بازنشسته شد . سالها بعد در شرایطی که او صاحب دختر و پسر جوانی بود جنگ سوم جهانی آغاز شد و دشمن بار دیگر به ایران حمله کرد . ارتش کلیه میهن پرستان را به دفاع از ایران دعوت کرد . اما داماد لاقید مرد از رفتن به جبهه سرباز زد ، با کشته شدن پسر خانواده، سرهنگ پیر داوطلبانه همراه دخترش راهی جبهه جنگ شد و طی نبرد یک پایش را از دست داد.
در میهن پرستی غلیظ قصه ، دیدگاه آشنای شاه موج میزد که ایران را همیشه مورد هجوم بالقوه همسایه هایش میدانست و بهانه رقابت تسلیحاتی را مهیا میساخت . در همه خلاصه قصه های مربوط به میهن پرست از واژه عام "دشمن" استفاده شده و نام کشور خاصی بعنوان دشمن مورد اشاره قرار نگرفت . از این باب فیلم منطق قیام پیشه وری را در این که هیچ یک از همسایگان ایران قابلیت رویارویی با ارتش شاه را نداند حفظ کرد .
وقوع جنگ جهانی سوم و کشیده شدن پای ایران به آن ، از کابوس خود ساخته ای خبر داد که فقط با شعار "خدا شاه میهن " عصر محمد رضا پهلوی توجیه میشد . بخش میانی قصه که طی آن مرد و دخترش بعنوان جاسوس بیگانگان دستگیر و مورد بازجویی قرار میگیرند . سر انجام خود را مبرا ساخته و به صف سربازان می پیوستند ، نوید حوادث سالهای آتی ایران را میداد  چندی بعد تعداد بسیاری از افسران ارتش به جرم جاسوسی برای بیگانگان و عضویت در حزب توده دستگیر و مورد بازجویی قرار گرفتند . اما آنها بر خلاف قصه فیلم نقشینه نتوانستند خود را تبرئه کنند و عده ای شان زندان و عده ایشان هم اعدام شدند و تعدای هم توبه کردند و تا به آخر هم در خدمت ساواک و ارتش در آمدند .
در آن زمان ساختن فیلمها بدون همکاری و حمایت ارتش امکان پذیر نبود ، بنابراین ارتش شاهنشاهی رأساً به تأسیس استودیوی تخت عنوان "ارتش فیلم " اقدام کرد و مبتکرین و بانیان ارتش فیلم یکی سرلشگر احمد بهار مست و دیگری سروان مهدی گلسرخی و ستوان خلیقی بودند . نخستین بار بود که تشکیلات هزار (این هزار یک واژه سیاسی در آن زمان و حتی تا اواخر حکومت پهلوی هم از طرف عده ای بیان میشد و معروف بود به هزار نفری که قدرت را دارند و یا به گونه دیگر هزار فامیل ) توی ارتش به ساختن فیلم بلند داستانی روی میاورد. یکی از معدود آثار ارتش فیلم "نقلعلی " در سال 1333 توسط پرویز خطیبی بود بر اساس فیلمنامه ای از سروان گلسرخی ، که نقش اول آنرا کمدین معروف آنروزها "اصغر تفکری " بازی کرد.
قصه اصلی فیلم لزوم پیوستن جوانان به ارتش شاه ، آنهم درست پس از کودتای بیست و هشت مرداد و نخست وزیری تیمسار زاهدی و پذیرش نظم آهنین و یافتن روحیه اطاعت پذیری بود . جوان روستایی فربه و بی دست و پایی بخدمت نظام میرفت و هر چند در بدو امر نمیتوانست خود را با شرایط دشوار ارتش هماهنگ کند ولی در انتها بیک نظامی لایق و آماده خدمت به وطن تبدیل میشد و حکومت از همین دوران جوانان را به پیوستن به ارتش تشویق میکرد و جوانان روستایی و شهری را برای گذراندن دوره خدمت نظام به سربازخانه ها گسیل داد و واژه اجباری وارد فرهنگ عامه ایران شد.
در عین حال مکاتبه مهدی گلسرخی با نخست وزیر وقت تیمسار زاهدی در مورد این فیلم و تقاضای معافیت از عوارض شهرداری زمینه سیاسی را با مقوله تحصیل درآمد پیوند زد . گلسرخی طی نامه ای در پانزدهم تیر 1333 خطاب به زاهدی نوشت ""...... فیلم تمام رنگی دوسال خدمت زیر پرچم نقل علی (نقلعلی) که از نظر مبارک گذشت با صرف هزینه ای بالغ بر 80 هزار تومان تهیه و آماده نمایش میباشد و بطوری که ملاحظه میفرمائید اصولاً منظور از تهیه آن تبلیغ مثبت بنفع ارتش و تحریک احساسات شاه دوستی و وطن پرستی مردم است ولی از آنجایی که با پرداخت 40% عوارض شهرداری سرمایه مصرف شده جهت فیلم تأمین و برگشت نخواهد شد ، استدعا دارم اوامر عالی در مورد معافیت عوارض شهرداری صادر گردد. در خاتمه اینجانب متعهد میگردد که 5% از محل عواید فیلم را به بازماندگان شهدای قیام 28 مرداد پرداخت نمایم .
جا داره و در اینجا با ذکر یک داستان کوتاه و طنز شرحی داشته باشم بر جریان حزب توده در آن زمان.
یک شب زن و شوهری در حال گذر از کوچه ای بودند که در کمر کش کوچه عده ای لات و اراذل و اوباش که کارشان اخاذی و تجاوز به زنان مردم بود ، جلوی زن و شوهر را گرفتند . سر گروه اراذل حکم کرد که اگر زن یک رقص بکند ، آنها را آزاد خواهند کرد . شوهرعصبانی بود ولی مجبور به پذیرش شد و زن شروع کرد برقصیدن . بعد از چند دقیقه ای و هنگامی که رقصیدن زن بپایان رسید ، سرکرده گروه اراذل به وعده اش عمل کرد و اجازه داد آنها براهشان ادامه دهند. ولی همچنان چهره مرد برافروخته و عصبانی بود . زن که متوجه عصبانیت مرد شده بود با تعجب علت را پرسید ! مرد با خشم و عصبانیت گفت ، درست که مجبور شدی برای رهایمان کمی برقصی ! ولی اون قرها و لوندیها دیگر برای چه بود .
هر چند که در مثال مناقشه نیست ولی این وضع و حال افراد و اعضای حزب توده در آنزمان بعد از کودتا بود و در اینجا چه پرویز خطیبی و چه سروان مهدی گلسرخی از اعضای برجسته حزب توده بودند که اینچنین برای دربار و درباریان خوش رقصی میکردند.
در اینجا و نیمه اول دهه سی بپایان میرسانم و ادامه تاریخ سینمای ایران را که نیمه دوم این دهه میباشد را به شماره بعد حواله میدهم و میپردازم به معرفی تعدای از فیلمهای ساخته شده در آندوران ضمن اینکه بازهم تکرار میکنم وعده ام را که حتماَ به بحث و تحلیل بخشی از فیلمهای مهم در دوران مختلف تاریخ سینمای ایران را سکانس (یک فیلم کامل ساخته شده از صدها سکانس و یا بعبارتی تیکه به تیکه فیلم که اصطلاحاً سکانس نامیده میشود در سینما ) به سکانس به بحث خواهم گذاشت و در مجموعه این داستان موضوع تحلیل و نقد فیلمها فصل دوم این کتاب را تشکیل داده و بخصوص در مورد فیلمهای علف و آنسوی ارس مفصل و دیالوگ به دیالوگ صحبت خواهم کرد.
و اما فصلی را هم اختصاص داده ام به فیلمهای غیر ایرانی که این قسمت را با رسم یک منحنی از تولد و رشد سینما در چند کشور مطرح در اروپا و امریکا و آسیا پیش برده ام که بازهم در آنجا مروری داریم بچند فیلم ایرانی در دهه های مختلف تا به امروز
1330 :
*خوابهای طلایی  : محصول استودیو مدائن  کارگردان : معزالدیوان فکری ، تهیه کننده : قدرت الله رشیدیان ، سیف الله رشیدیان ، بوخانسکی  ، تصویر بردار : نوری حبیب ، هنرپیشگان : مجید محسنی ، معزالدین فکری ، قدکچیان ، سودابه ، ایران دفتری ، و رسول زاده   16 میلیمتری ، سیاه و سفید
پسر جوانی خواب می بیند که به دربار شاه عباس صفوی راه یافته و صاحب موقعیت و احترامی خاص شده است و بعد این خواب یه واقعیت می پیوندد و او اجازه پیدا میکند که یک روز با شاه عباس صفوی زندگی کند
*پریچهر : محصول تهران فیلم ، کارگردان : فضل الله بایگان  ، تهیه کننده : بایگان ، شمیم  ، فیلمنامه : حجازی ، فیلمبردار : ایرج فره وشی ، بازیگران : فخری پازکی ، علی تابش ، فضل الله بایگان  ، 16 میلیمتری ، سیاه و سفید
پریچهر پس از مدتها سر انجام با مرد محبوبش ازدواج میکند ولی بزودی بنای ناسازگاری با همسرش میگذارد . همسرش بدرفتاریهای پریچهر را بخاطر عشقی که به او دارد تحمل میکند و با اینحال بزودی پریچهر در پی عشق یک جوان کولی او را ترک میکند . بعد از این واقعه همسر پریچهر برای بدست آوردنش تلاش میکند ولی موفق نمیشود
*دستکش سفید :  استودیو البرز ، کارگردان و نویسنده : پرویز خطیبی ، تهیه کنندگان بغیر از خطیبی واهان و سیمیک کنستانتین . فیلمبردار : واهان ، بازیگران : ناهید سرفراز ، تفکری ، حمید قنبری ، عبدالله محمدی ، چهره آزاد ، 16 میلیمتری ، سیاه و سفید
پسر و پدر هر دو شیفته دختری میشوند و هر کدام به صورتی سعی در جلب توجه دختر می نمایند . پس از یک سلسله ماجرا و درگیریهای متعدد سر انجام دختر با پسر ازدواج میکند
*مستی عشق : استودیو پارس فیلم  ، کارگردان و تهیه کننده : دکتر اسماعیل کوشان ، فیلمنامه : سیامک یاسمی ، فیلمبردار بوریس ماتایوف ، هنرپیشگان : حسن دانشور ، بهرام سیر ، معصومه خاکیار ، مهدی شبان ، سیمن حبیب الله مرادی ، الکساندر بیجانیان  35 میلیمتری ، سیاه و سفید
هنوز مدت کوتاهی از ازدواج گلنار با همایون نگذشته که گلنار با خبر میشود که همسرش در یک تصادف اتومبیل کشته میشود . گلنار آواره میشود ولی بزودی بوسیله مهندس رئوف هدف تازه ای پیدا میکند . گلنار دخترش هما را تحت سرپرستی مهندس رئوف مرد تازه زندگیش بزرگ میکند . جندین سال بعد وقتی قرار است هما با جوانی بنام بهرام ازدواج کند همایون که زنده است پیدایش میشود و گلنار بعد از مدتی تردید سرانجام به طرف او میرود ....
*کمر شکن [ محصول استودیو مردای ، کارگردان ، تهیه کننده ، فیلمبردار : ابراهیم مردای ،هنرپیشگان : احمد امامی ، رضا میر فتاح ، اختر پرتوی ، مرتضی اسماعیلی ، احمد مرادی ، اقبال پارسی ، عبدالله بصیرت . 35 میلیمتری ، سیاه و سفید
جمشید کمرشکن که از قدرت زیادی برخوردار است در جریان حوادثی قرار میگیرد و با گروهی تبهکار درگیر میشود . جمشید کمرشکن با استفاده از قدرت فراوانش آنها را سرکوب و به پلیس تسلیم میکند ...
*شکار خانگی : استودیو بدیع ، کارگردان علی دریا بیگی ، تهیه کننده و تصویر بردار : مهندس بدیع ، فیلمنامه : دکتر محمد حسین میمندی نژاد ، هنرپیشگان : اصغر تفکری ، روحبخش ، صادق بهرامی ، سودابه ، زهره ، عباس تفکری . سیاه و سفید 16 میلیمتری