(October
16, 1854 – October 17, 1938)
عباس منصوران
کارل کائوتسکی[[i]]،
سال ۱۸۵۴ در پراگ پایتخت کنونی چک، از خانوادهای در میان لایههای میانی برآمد.
پدرش یوهان کائوتسکی (طراح صحنه) و مادرش مینا (Minna بازیگر
و نویسنده) است. وی از همان روزهای کودکی با خانواده از پراگ به وین، پایتخت اتریش
جابجا شد. ک . کائوتسکی در سال ۱۸۷۴ در
رشته، فلسفه و اقتصاد در دانشگاه وین به آموزش پرداخت و سال ۱۸۷۵عضو حزب سوسیال
دموکرات اتریش (SPO) شد.
او در سال ۱۸۸۰ به گروهی از سوسیالیست
آلمانی در زوریخ پیوست که از پشتوانه مالی
کارل هوشبرگ [[ii]] ، برخوردار بود. زیر ممنوعیت فعالیت سوسیالیستی، با برقراری قوانین
ضد سوسیالیستی توسط دولت بیسمارک، کائوتسکی نوشتههای ممنوعه سوسیالیستی (۱۸۷۸) را
به آلمان وارد میکند. زیر تاثیر ادوارد برنشتاین، و همراهی کارل هورش برگ، به
سوسیایسم روی میآورد و در سال ۱۸۸۱ در
گریز از پی گردهای بورژوازی آلمان به سوئیس میرود وسپس در انگلستان با مارکس و
انگلس دیدار میکند.
کائوتسکی در سال ۱۸۸۳،
ماهنامهی «دی نویه زایت»[[iii]]
("عصر جدید") در
اشتوتگارت را سازمان میدهد، که از سال
۱۸۹۰ تا سپتامبر ۱۹۱۷ به سردبیری وی به
صورت هفتگی منتشر می شود. او که در آغاز دوست انگلس بود، درستون
های نشریۀ تئوریک عصر جدید،دیدگاه
مارکس و انگلس را پیروی می کرد. سال ۱۸۸۸ در لندن است
که فردریک انگلس او را به همکاری و
ویرایش کتاب سوم سرمایهی مارکس،
فراخوانده میشود. بخش چهارم مجلد
کتاب که در فارسی به اشتباه، «جلد چهارم« شناخته شده، و به ارزش اضافی پرداخته است
را ویرایش میکند. کائوتسکی در سال ۱۸۹۱ به همراه اگوست ببل و ادوارد برنشتاین،
برنامه ارفورت حزب سوسیال دموکرات آلمان (SPD) را تنظیم
میکند. این برنامه در همان روزها به شدت مورد نقد انگلس قرار میگیرد. و نقد انگلس
هیچگاه در نشریه حزب به چاپ نمیرسد و چندین سال پنهان میماند و پس چیرگی
رویزیونیسم بر حزب سوسیالیست کارگران آلمان، مجال نشر میيابد.
کارل
کائوتسکی ، در آغاز در کنار آگوست ببل از
رهبران کمونیسم، نقش تئوریسین حزب سوسیالیست کارگران آلمان
را به دست گرفت. با برههی اعلام قانون ضد سوسیالیستی بیسمارک، نخست وزیر آهنین
پروس و سرکوبگر کمون پاریس و جنبش کارگری
در آلمان، کائوتسکی در سوئیس نشریه عصر جدید ارگان حزب سوسیال دمکرات را مینوشت و
مخفیانه به داخل فرستاده میشد که اعضاء حزب در آلمان مخفیانه به پخش آن میپرداختند. مخالفین
کائوتسکی از او با عنوان «پاپ سوسیال دموکراسی» نام می بردند و میگفتند که
به ادعای خود، از اشتباه به دور است. وی در این برهه دارای اتوریتهای
گسترده و استوار است. در این برهه سازمانیابی سندیکاهای کارگری از سوی حزب با افزون
بر دو میلیون عضو و درآمد سالانه ای برابر با 11 میلیون مارک
برای حزب و نقش کائوتسکی در این روند، جایگاه وی را برجسته میسازد. در این
رویکرد، شبکهی گستردهای از نهادها و
تشکلهای جانبی و همزمان موازی، بخش گستردهای از مزد بگیران و حقوق بگیران را برپا
میشود. از جمله به اتحادیۀ زنان سوسیالیست، کتاب خانه و گروههای
مطالعاتی، دانشگاه خلقی، حرکتهای جوانان، سازمان های تفریحی و حرکتهای هوای
آزاد، نهادهای نشر، روزنامهها ووو میتوان اشاره برد. حزب سوسیالیست در سال ۱۸۹۹ برای
۹۰ روزنامه اش، ۴۱۱ روزنامه نگار
دائمی را در استخدام دارد. در این
روند است که حزب سوسیالیست کارگران به یک
حزب بورکراتیک جانب دار به سوی سازش با سرمایهداری، جهت داده میشود. رهبران
فدراسیون های سندیکایی، سندیکاها و اتحادیه های محلّی، همگی عضو حزب هستند.
کارگران،
مدیران، مدیران تجارتی و نمایندهگان آنان در استخدام دائم حزب هستند. اکثریت
گردانندگان، به ویژه اعضا رهبری و دفاتر
مرکزی، بسیاری از مسئولین در استانها، حتا در دولتهای محلی، از جمله دبیران ۸۳ سازمان محلّی، همگی ، در استخدام و حقوق بگیر دائمی حزب
هستند و ۴۱۱۱ برگزیدگان
شهرداریها همگی حقوقبگیران حزب به شمار میآیند. حرفهی همگی با دریافت حقوق کار و فعالیت در حزب است. نمایندگان
حزب، یعنی ۵۵۹ نمایندهگان
پارلمان (رایشتاگ)، ۴۴۹ نمایندۀ مجلسهای
محلی ( لاند تاک) نیز در شمار این کارمندان هستند.
به نوشته روت
فیشر[[iv]]:
«سوسیال دموکرات های آلمان قادر شدند نوعی سازمان ایجاد
کنند که بینهایت بیشتر از یک تجمع کم و بیش بههم پیوستهی افرادی باشد که در یک
برهه و برای اهدافی گذرا گرد میآیند.
این سازمان
از حزبی که از منافع کارگران دفاع می کند بسیار فراتر است. حزب سوسیال دموکرات
آلمان تبدیل به یک شیوۀ زندگی شد. چیزی بیشتر از یک ماشین سیاسی. حزب به کارگر
آلمانی، در دنیایی که متعلق به خودش است، شخصیت و موقعیت می دهد.
حزب در عادات
روزمرّهی کارگر نفوذ می کند. تا آنجا که نظرات، واکنش ها و رفتارش نتیجهای از ادغام او در این جمع است».
ادعا میشد
که زندگی و فعالیت حزبی را با کار و زندگی روزمره در هم آمیخته ، اما در کردار و
سرانجام سوسیال دموکراسی آلمان بوروکراتیسم را از همین شیوه پرورانید. رزا لوکزامبورگ در این برهه نیز چنین می پنداشت که
این شیوه سراسری و عمومی، برخلاف سانترالیسم دمکراتیک حزب بلشویک: «حزب سوسیال
دموکرات آلمان به سازمان های طبقۀ کارگر وصل نیست بلکه خودش جنبشِ طبقۀ کارگر است».
اگر به درستی ادوراد برنشتین را پدر رویزیونیسم بنامیم، به راستی کارل
کائوتسکی، پدر سوسیال دمکراسی است. اندیشه سوسیال دمکراسی، بسان رهیافت بقاء
مناسبات سرمایه داری را باید از دیدگاه و تئوری های کائوتسکی پیگرفت.
در سال ۱۹۱۴ با رهیافت جنگ توسعه طلبانه جهانی نخست از
سوی بورژوازی آلمان و متفقین خویش در اروپا، زمانی که نمایندگان حزب سوسیالیست
کارگران در پارلمان آلمان برای اعتبارات جنگی رای دادند، کائوتسکی که در این برهه نماینده
نیست، اما در جلسات آنها حضور دارد، پیشنهاد آن بخش از سوسیالیستها برای پرهیز از
جنگ را رد کرد و در
عمل به سیاست جنگ ارتجاعی سرمایه رای داد. او به این گونه بسان چهرهای شناخته شده
و دارای اتوریته، نقش تعیین کنندهای در پیشبرد نقشه جنگ طلبانه آلمان بازی کرد.
کائوتسکی ادعا کرد که آلمان بایستی در برابر تهدید روسیه تزاری در یک جنگ دفاعی
شرکت کند. این برنامه جنگی، برای سرمایه داران آلمان یک ضرورت بود و دنبالهی
سیاست اقتصادی در دستور بورژوازی آلمان بود. ماه ژوئن سال ۱۹۱۵، حدود ده ماه پس از
جنگ ، زمانی که آن ماهیت ویرانگر و هولنک جنگ برای همهگان آشکار شده بود او با
ادوارد برنشتاین و هوگو هاسه علیه آن دسته از
رهبران SPD که
از جنگ جانبداری می کردند درخواست نامهای
صادرکرد و اهداف جنگی دولت آلمان را محکوم کرد. کائوتسکی در سال ۱۹۱۷ او SPD را رها میکند و
همراه حزب مستقل سوسیال دموکرات آلمان (USPD)، که
سوسیالیست ها که مخالف جنگ بودند، تلاش می ورزد. پس از انقلاب نوامبر در آلمان،
کائوتسکی به عنوان معاون وزیر امور خارجه در وزارت امور خارجه در دولت انقلابی
موقت SPD-USPD
شرکت کرد و در یابش اسنادی که اهداف امپراتوری آلمان در جنگ را گواهی می دهند تلا ش می کند.
پس از انقلاب اکتبر سال ۱۹۱۷ در روسیه و نقد وی از سوی
لنین، و شکست انترناسوینال دوم، جایگاه کائوتسکی کاهش یافته است. لنین در نوشتاری
وی را به سختی به نقدی گزنده میگیرد و کائوتسکی را «مرتد» یا «پشت نموده به اصول» مینامد.
کائوتسکی در سال ۱۹۲۰ از گرجستان دیدار کرد و یکسال بعد کتابی
در این کشور نگاشت و هنوز هم سوسیال دموکرات مستقل از بلشویسم روسیه دفاع کرد. همین
سال است که با انشعاب USPD، او با
اقلیت میماند و دوباره به SPD باز میگردد.
در سن ۷۰ سالگی، سال ۱۹۲۴ است که با خانواده اش به وین جابجا میشود، و تا سال
۱۹۳۸ درآنجا باقی میماند. در زمان برپایی جنگ جهانی دوم و سلطهی هیتلریسم، نخست
به چکاسلواکی و از آنجا با هواپیما به آمستردام پناه میبرد و در همان سال ۱۹۳۸
در هلند در میگذرد.
حزب SPD از سال 1875 تا 1914 با پذیرش جهان بینی کمونیستی تا چرخش به سوی
ناسیونال سوسیالیسم وتا کنون به حزب
اتحادیه های کارگری برای میانجی گری میان کار و سرمایه در آمد و به پیشبرد سیاستهای
ضد انسانی سرمایه کوشیده است. شعار آزادی، عدالت و همبستگی اجتماعی برپایه سوسیال
دمکراسی، راهکار برههای سرمایه برای ماندگاری بود. اقتصاد سرمایه داری
دولتی و سوسیالیسم بازار و «دولت رفاه» جامعه باز و حقوق مدنی و سیاسی ووو در
خدمت تداوم مناسبات طبقاتی وظیفه مند بوده است.
پیشبرد مناسبات بر پایه سیاست کینز و نوکینزی مدتاهاست با سلطه نولیبرالیسم
دیگر بر چیده شده است و سوسیال دمکراتها، چپهای نو، اروکمونیستهای پیشین، سوسیالیستهای
همه و همه ابزار سرمایه مالی، کارگزاران بازار آزاد اقتصاد نولیبرالی، یعنی تبدیل
جهان به بازاری برای چپاول آزاد از هر نوع بازدارندهای.
برخاست
فاشیسم در آلمان با سرکوب جنبش سوسیالیتسی و سرکوب جنبش
کارگران با همدستی سوسیال دمکراسی و
فرماندهی جناح راست آن در ردیف نوسکه ها و اربرتها امکان پذیر شد. سوسیالیستها
انقلابی همانند ببل و لیبکنشت از پارلمان بورژوایی در
نقد جنگ و رای دادن بر علیه اعتبارات جنگی تلاش ورزیدند. این یک تلاش بیثمر بود و
باردیگر برای چندمین بار، نشان داد که این تریبون هرگز نمیتواند راهی در
بازدارندگی تصمیمهای مهم و اساسی بورژوازی بیابد. در خیابانهاست که می توان
با سنگر در برابر سرمایه ایستاد نه در دژهای قانونگزاری، اجرایی و حقوقی سرمایه.
کمونیستها دیر دریافتند و دیتر از حزب اصلاح طلب جدا شدند. اول ماه مه ۱۹۱۶ اتحادیه
اسپارتاکیستها فاصله گرفته اما هنوز جدا نشده، استخوان در زخم مانده، تلاش فراخوانی
به خیابانها را تحربه کردند. سخنرانی کارل لبیکنخت در محکومیت
و افشاگری علیه جنگ امپریالیستی در
برابر ده هزار نفر، نخستین تجربه آغاز یک نبرد خیابانی بود و هجوم ارتش برای
دستگیری وی بی نتحیه ماند. این برآمد، نه یک ماجراجویی قهرمانانه فردی، بلکه یک
تجربه ارزشمند کارگران بود که باید از آن
درس گرفت،.
روزا
لوکزامبورگ بعداً نوشت :
" اجازه بدهید این
را فراموش نكنیم ، زیرا که تاریخ دنیا بدون شكوه روح ، بدون ارزشهای والا ، بدون
رفتار شریف ساخته نمی شود".[[v]]
جنگ جهانی بحران در سوسیال دمکراسی را شدت
بخشید و به انفجار بین الملل اول کارگران
که اینک در نبود مارکس و انگلس، افرادی
همانند کائوتسکی ها را در رهبری دارد انجامید. در آستانۀ جنگ، اعتراضهای
سراسری در اروپا اما نه پرتوان و مسلح برپا شد. بسیاری از رهبران سوسیال دمکراسی
همانند «موسیلینى» در ایتالیا، «هرو» در فرانسه – پیشتر مخالف جنگ، اکنون
به اردوگاه ناسیونالیسم خشن پیوسته بودند.
فاشیسم را سازمان دادند و در آلمان بستر
نازیسم را گسترانیدند. این روند یک شبه زاده نشد، با گرایش به راست و پیدایش
سوسیال دمکراسی رفرمیست، سیاست زدایی کارگران آغاز شده بود. این اندیشه در
لاسالیسم سالهای ۱۸۶۵ و برنامه گوتا و سپس ارفورت ریشه داشت و جوانه گرفت.
اتحادیه هاى کارگری، هدف نهایی را خط زده
بودند. سوسیالیسم دیگر در افق نبود. تئوریسین حزب سوسیالست کارگران آلمان،
ادوارد برنشتاین "جنبش همه چیز و هدف هیچ چیز" را بر تارک اتحادیهها و حزب نشانیده بود اتحادیهها اسب
ترووای بورژوازی بودند که به این گونه حزب را
از درون تسخیر کردند. بینالملل کارگران با جنگ ازهم پاشید. حزب سوسیالیست،
پایگاه کارگری بورژوازی را بر سکوهای اتحادیهها بنا نهاد. اتحادیهها پایه مادی حزب سوسیال دمکرات شدند و حزب س د
پایگاه سیاسی بورژوازی. دژ انقلابی کارگران، در آلمان در هم شکست.
لوئیز کائوتسکی
لوئیز کائوتسکی (۱۱ اوت , 1864 ۸ دسامبر 1944) [[vi]]
سوسیالیست و عضو USPD ، همسر کارل کائوتسکی، و رفیق وفادار روزا لوکزامبورگ (Rosa Luxemburg) . وی عضو شورای شهر برلین
از سوی USPD بود. بسیاری از نامهّهای رزا از زندان برای لوئیز است . در سال ۱۹۳۸
با آغاز جنگ جهانی نخست، از آنجا که یک
سوسیالیست انقلابی بود، زیر پی گرد قرار گرفت. به ناچار از وین به پراگ پایتخت چک و سپس به هلند فراری شد
در سال ۱۹۳۸ پس از مرگ همسر، مخفی گاه زندگی وی در آمستردام هلند کشف شد. گشتاپو وی را به
همراه پسرش، بندیک به اردوگاه وستربورک (Westerbork) فرستاد. لوئیز تا سال ۱۹۴۴ در اردوگاه وستربورک اسیر است. سال ۱۹۴۴ از به ارودگاه مرگ آشویتس (Auschwitz) فرستاده شد و در آنجا در پی رنج و شکنجه پس از ۷ سال اسارت با
ایست قلبی در گذشت. بندیکت کائوتسکی در
اردوگاه فاشیستها زندانی بود و سر انجام به دست نازی های در ارودگاه
مرگ آشوویتس کشته شد. این سرانجام غمبار،
به ویژه نام و نقش وی در تئوری پردازی به سود سرمایه، مرگیست دوگانه آلوده
به خیانتی تاریخی.
لوئیز کائوتسکی به همراه همسر
خویش، کارل و جمعی از رهبران حزب سوسیال دمکرات گرجستان. در تفلیس پایتخت گرجستان(1920).
لوئیز به همراه رزا لوکزامبورگ و کلارا زتکین و دیگر زنان کمونیست در
بنیانگزاری سازمان برابری یا "گلایش هایت"Gleichheit در سال ۱۸۹۱ میلادی در آلمان و اتریش گامهای ارزندهای
برداشت. در این برهه، زنان سوسیالیست اتریشی به سازمانیابی زنان و درخواستهای خویش
پرداختند و "مجله زنان کارگر" را در ژانویه سال ۱۸۹۲ نشر دادند. نقش النور مارکس، در
این سازمانیابی بسیار ارزنده است. "لوئیز کائوتسکی" همسر "کارل
کائوتسکی" که دراین برهه در کنار انگلس
و در خانه وی در لندن سکنا دارد، به همراه النور مارکس که در بیشتر کارهای
نوشتاری انگلس همکاری دارند،. لوئیز به همراه فردریش انگلس و النور رد پشتیبانی
مالی و نظری و نگارش مجله زنان کارگر، نقش آفرینندهای دارند. لورا لافارگ (دختر
دیگر مارکس)از پاریس نیز در این تلاش همراهی میکند.
در نامه ای که از سوی لوئیز به انگلس نوشته شده میتوان، هدف وی، النور و لورا را در سازماندهی و کارزار و
استفاده از کمکهای دریافتی برای سازماندهی و پیوند با "روزنامه اتریش"،
نقد نظرات فمینیسم بورژوایی و روشنگری و ضرورت گسستن از این دیدگاه همه با همی را
دریافت. این سه زن کمونیست، پیوند با طبقه کارگر و پیوند رهایی زنان با رهایی طبقه
کارگر بدون در نظر گرفتن جنسیت در گرو پیوند این رهایی با سرنگونی کل مناسبات
سرمایهداری و برقراری سوسیالیسم میدانند .
تمرکز دیدگاه کمونیستی این مبارزین رهایی انسان، روشنگری بین دو دیدگاه
بورژوایی و کارگری پیرامون خواستها و خیزشهای زنان است. آنان آشکار میسازند که
"دشمنی فمنیستهای بورژوا نسبت به قوانین پشتیبان زنان کارگر"، یک کینه و
نهاد طبقاتی است. این دیدگاه به
"اختلاف طبقاتی" موجود در خواستّها و اعتراضهای زنان پیرامون حقوق
زنان، باز میگردد. باید به این پرسش، پاسخ داد که "کدامین زنان؟ کدامین حقوق
..؟"
و این پرسش از سوی فمینیستّها هنوز بی پاسخ مانده است. زیرا با پاسخگویی است که
ماهیت پنهان دیدگاه آنان، برملا میشود. نوشتارهای النور مارکس به روزنامه اتریش زیر
عنوان "چگونه باید سازمان یابیم؟" نمونهی درخشانی از پرداختن به رهایی و برابری
زنان از دیدگاه کمونیسم است.
[[ii]]Karl Höchberg (1853–1885) او ناشر و نویسندهای سوسیالیست رفرمیست بو.د که به حزب
سوسیالیست کارگران آلمان (Socialist Workers' Party of
Germany
(SAPD)) پیوست و از ۱۸۷۷
تا ۷۸ سردبیری نشریه به پیش حزب را به دوش داشت. در پی برقراری قانون ضد
سوسیالیستی بیسمارک به همراه برنشتین و کارل کائوتسکی به سوئیس فراری شد و در آنجا
هر دو را به منشی خود برگزید. در سن ۳۲
سالگی در نتیجه بیماری ریوی در تبعیدگاه خویش،
سوئیس در گذشت.
روت فیشر، سال ۱۸۹۵
در اتریش زاده شد. او دختر استاد
دانشگاه لایپزیک و سپس وین و از بینانگزاران حزب کمونیست اتریش و از فعالین
بالای حزب سوسیالیست و سپس از ۱۹۲۳ تا ۱۹۲۷ از رهبران حزب کمونیست آلمان بود. روت
در سالهای ۴۰ ضد کمونیست شد و در دادگاه های مک کارتی علیه برادران خود ،هانس و
گرهارت گواهی داد که آنان کمونیست بوده و از اعضا کمینترن هستند. همین سبب اخراج
آنها در سال ۱۹۴۷ از آمریکا شد. روت پس از
سالها زندگی در آمریکا در سن ۶۵ سالگی در پاریس در گذشت. مدارک به دست آمده نشان
داد که وی درخدمت آمریکا علیه کمونیستها به جاسوسی گماشته شده بود. وی نویسنده
کتاب استالین و کمونیسم آلمانی است.
[[v] ] لوکزامبورگ، بحران
سوسیال دمكراسى "جزوه
جونیوس " ژانویه ۱۹۱۶. برگرفته شده از سخنرانیهای روزا
لوکزامبورگ ، مطبوعات راه یاب ۱۹۷۰ ص ۳۹۸.