Wednesday, 24 September 2014

هرچه از او، نقد این وحشت سرا ست


هرچه از او، نقد این وحشت سرا ست

نقد این آلوده، این دنیای ما ست

 

هرچه از او ، بیش تر رسواگر است

این جهان را کز تباهی بی بها ست

 

هرچه از او، روشنی بر تیره گی ست

تیره گی را با چراغی رهنما ست

 

او نه پیغمبر نه قدیس ست و نه

ناجی .کس

او فقط خود بود با ما همصدا ست

همصدایی ش از سرِ منّت نبود و نیست 

 لیک

این که او:  تعبیرش از ما بس جداست

ما به تفسیر جهان سر می کنیم

از این به آن

او به تغییر جهان از بیخ و بُن تا هر کجاست

 

ما خرامان می رویم خوش خوش

 از این خانه به آن

او علاج راه را باد و شتاب ِهر دو پا ست

 

ما تمایز بین کار و کارافزوده نمی دانیم چیست

او تمایز را در این دید اینکه:

کار از ما جدا ست

این به معنی یعنی اینکه کارافزوده

به راه دیگر است

راه ِ آن افزون شدن بر پیکر سرمایه ها ست

 

نقد او بر این جهان نقد هوا و باد نیست

نقد این خاک است و آنچه سهم ما ست

سهم ما جز فقر و رنج و جنگ و دین

حاصل نبود

نقد او در ربط ِبا این ادعا ست.

 

این جهان گهواره آرامش مردم نبود

نیست اما

 تا که "دین و دولت "ی فرمانروا ست

نقد او بنیاد این هردو، به شکل عامل است

دین و دولت جلوه شکل خدا ست

با خدا، انسان حقیر و خواره ای ست

چون که تقدیر از ازل براو رواست!

 

نقد این مرد از خدا و دین و دولت

با هم است

چونکه این هرسه، جهان را اژدها ست

اژدها می بلعد و با شعله می سوزد تو را

این سه اما

همچوطاعون و چو دردی بی دوا ست!

 

تا رها باشی از این وحشت سرای رنج و بیم

نقد او شاید تو را بال و پرِ مرغ هوا ست

 

نقد او را پی بگیر و راه خود را برگزین

شاید اینکه باشد " آن ـ جا " یی که نه

چون جای ما ست !

 

شهریار دادور ـ استکهلم

3 سپتامبر 2014

12 شهریور 1393