بخش هفتم :
داوود رحیمی
...............تا
اینجا خواندیم که سینما چگونه وارد ایران شد و اینکه چگونه دولت سعی کرد هنر سینما و صنعت فیلم سازی را در اسارت و
کنترل اهداف خود کند . سعی کرده و میکنم که این نوشتار را دهه به دهه دنبال کنم و
نشان دهم که سینما و فیلمهای آن دهه مورد بحث حاصل کدام شرایط سیاسی و اجتماعی
جوامع ایران بوده و چه نقشی توانسته ایفا کند . در ادامه بحث که تا اواسط دهه سی
پیش آمده ایم در ابتدا میپردازم به پول و اقتصاد و همچنین تازه به دوران رسیده های
فاقد هنر در سینما :
پیش از آغاز دهه سی ایران 26 میلیون دلار برای تجهیز
نیروهای نظامی خود کمک مالی دریافت کرده بود و چند هفته پس از کودتای 18 مرداد
1332 امریکایی ها 23میلیون و 400 هزار دلار دیگر جهت بهبود وضعیت اقتصادی
ایران اختصاص دادند . تنش های سیاسی ناشی
از سفر ریچارد نیکسون در پائیز 1333 به ایران اعتراض گسترده به حضور امریکایی ها
در ایران که به کشته شدن سه دانشجوی تهرانی در 16 آذر منجر شد، و محاکمه دکتر محمد
مصدق پا بر جا ماند ولی کمکهای مالی وضعیت اقتصادی ایران را دگرگون میکرد. نظام بورژوازی
پهلوی در این دهه جان گرفت . دولت از سال 1336 به پرداخت وام های کلان دست زد که منجر به قوام گرفتن طبقه قدرتمندی شد
که سالهای بعد همه چیز را در اختیار خود در آورد. طی سال حدود 10 میلیون و 700
هزار دلار صرف هفتاد طرح مختلف شد و این رقم تا انتهای دهه سی به 64 میلیون دلار
افزایش یافت. دولت برای جلب سرمایه های خارجی قانونی وضع کرد که بر اساس آن
شرکتهای خارجی میتوانست به یک میزان سود و سرمایه از ایران خارج کنند. سیاست درهای
باز در فاصله کوتاهی به ثبت بیش از پانصد شرکت خارجی و مختلط در ایران انجامید و
تجارت، خصوصاً در قالب دلالی و ورود کالاهای خارجی، بازار و اقتصاد ایران را قبضه
کرد.
تهران زمینه پرداز بسیاری از حوادث فیلمهای روی پرده شد از
روزهای جنگ جهانی دوم و حضور نیروهای متفقین در تهران افزایش هزینه زندگی در
پایتخت آغاز شده بود. شاخص این هزینه از رقم صد در 1318 به 755 در 1323 افزایش یافت.
این شرایط زندگی را برای افشار کم درآمد و کسانی که حقوق ثابت داشتند دشوار کرد.
نیازهای نیروهای متفقین برای خدمات شهری قیمت برخی از کالاها را افزایش داد، و به
گسترش تشکیلات ارتش و ژاندارمری ایران هم انجامید. فعالیتهای ساختمانی طی سالهای
1324- 1328 در تهران قابل توجه بود. در 1330 جمعیت شهری ایران به 9/4 میلیون
افزایش یافت که افزایش 4/30 درصدی را نشان میداد . با تغییرات حاصل در تقسیم درآمد
نفت از سال 1333 که بر مبنای تقسیم 50% نفت بین ایران و کمپانی های نفتی اروپایی و
امریکایی بود، در آمد نفت از 2/90 میلیون دلار در سال 1334 به 380 میلیون دلار در
سال 1342 افزایش یافت. این درآمد منجر به سرمایه گذاری روی کالاها و محصولات و
مواد دیگر ایران برای صادرات نشد و کشور عملاً به نفت وابسته تر شد. اکثر کارخانه
ها در تهران و اطراف آن بر پا گردید. در پایان دهه سی، نزدیک سی در صد تأسیسات
صنعتی در تهران بود. جمعیت پایتخت در سال 1335 به 1.56 میلیون افزایش یافت که 26.2
درصد جمعیت کل کشور بود.
بزرگ شدن تهران و حضور بیشتر اتومبیلها، زمینه پرداز بسیاری
از حوادث فیلمها شد. تصادف با اتومبیل یکی از کلیشه های ماندگار سینمای ایران شد.
قهرمان زن یا مرد، شخصیت خوب یا بد فیلم، بچه های خردسال بی توجه و محابا از فیلمی
به فیلم دیگر عرض خیابان را میپیمودند و اتومبیلی از راه میرسید و با آنها تصادف
میکرد و یا آنها را از بین میبرد یا نمیبرد.
همه حوادث "شیرینی عشق" از ساخته های اسماعیل
کوشان در سال 1330 حول زنی بود که برای خودکشی جلوی یک اتومبیل پرید، زندگی شهری و
بعبارتی دیگر تجدد شهری گره گشای قصه ها شد و وجود اتومبیل ابزاری مناسب برای
پیشبرد این هدف بود که مورد استفاده فیلمسازان قرار میگرفت
از جمله فیلم "بازگشت" بازهم از ساموئل خاچکیان
در سال 1332 و یا "خورشید میدرخشد" از ساخته های سردار ساگر در سال 1335
و " طلسم شکسته " ساخته سیامک یاسمی سال 1337. که شهرجایی بود که بچه ها
در آن گم میشدند. مثل " یک نگاه " به کارگردانی هایک کارداش در سال 1331
و در آن فیلم بچه ها پدرشان را در
شهر می یافتند، یا "غفلت " علی
کسمایی در سال 1332 که فقط در شهر بود که پدر لاقید پس از نزدیک دو دهه غیبت،
دخترش را در عروسی اش ملاقات میکرد.
علی کسمایی
کارگردان و پدر دوبله ایران
بافت اجتماعی اقتصادی شهرهای بزرگ، بویژه تهران دگرگون شد.
طبقه نوکیسه ای که به ثروت ناگهانی دست یافته بود، ریشه ظهور شخصیت هایی در
فیلمهای سینمایی شد که تصادفاً به پول فراوان دست یافتند یا آرزو داشتند به ثروت
هنگفتی چنگ بزنند. حکایت آدم صاف و ساده و معمولاً بی دست و پا که تصادفاً میلیونر
میشد، آرزوهای دست نیافتنی تماشاگری بود که در کوچه و خیابان میلیونرهای تصادفی را
میدید. شخصیت مرد ساده ناگهان میلیونرشده در فیلمهای نیمه دوم دهه سی ظهور کرد،
ثروت هنگفتی که ناگهان نصیب قهرمان "آقای اسکناس" ساخته امین امینی 1335
میشد که اینوع سوژه ها دل مشغولی سوژه ها بود و تحریک بدی برای مهاجرت از روستا به
شهرهای بزرگ که یکی از اهداف حکومت وقت هم همین بود.
این ثروت رفتار نزدیکان تاجر ورشکسته "قاصد بهشت"
را نسبت به او تغییر میداد. رونق بخت آزمایی و چاپ میلیونها بلیط پاسخی به جنون
میلیونر شدن بود. و کمتر کسی بود که چهارشنبه ها، روز قرعه کشی، را فراموش کند،
مرد بی دست و پا شهرستانی " روزنه امید" ساخته سردار ساگر در سال 1337
با برنده شدن بلیط بخت آزمایی اش روانه تهران شد و بلایای پر شماری را تحمل کرد.
آرزوی یافتن پول بی دردسر در "چک یک میلیون تومانی " ساخته سالار عشقی
1338 رویای مرحمت طبقه نوکیسه به قشر کم در آمد بود. دو میلیونر طی شرط بندی خصوصی
شان یک میلیون تومان در اختیار جوان ساده لوحی قرار دادند تا دریابند او با این
پول باد آورده چه میکند! جوان آنقدر تدبیر داشت تا به اعتبار آن پول، ثروتمند شود
و نشان دهد در آن محیط همه زبان پول را خوب می فهمند.
گاهی آرزوهای محال با تخیل محض گره میخورد، مثل "کلاه
غیبی " سالار عشقی، 1335 که جوان روستایی با یافتن کلاهی که او را نامرئی
میکرد، ثروتی اندوخت و شرایط تصاحب محبوبه اش را فراهم آورد، یا مرد جوان و مستاصل
از فقر "انگشتر جادو"(ساخته مهدی بشارتیان، 1337) که با بدست آوردن
انگشتر سحر انگیزی آرزوهای دست نیافته اش را محقق ساخت. اما شاید آرزوی بدست آوردن
ثروت آسان در "مردی که رنج میبرد" (محمد علی جعفری، 1336) واقع گرایانه
ترین طرح ممکن بود و نقدی و یا مخالف عمل کردن با فیلمهای معمول و تبلیغی آن زمان
ساخته شد که البته گرفتاریهای خودش را هم بدنبال داشت و دست اندرکاران را زیاد خوش
نیامد. رئیس یک شرکت طرح اختلاس ریخت و کارمند ساده خود را بعنوان اختلاس کننده
معرفی کرد و در انتها توسط او کشته شد ........
ایجاد مشاغل جدید بعنوان یکی از شاخص های شرایط اقتصادی
فرهنگی دهه سی بود که منجر به خلق شخصیت های جدید سینمایی شد. شخصیت "آقای
مهندس که در صحنه ای از کارگاه ساختمانی میرفت یا در کارخانه ای حاضر میشد، و نشان
از ورود قشر پول ساز جدیدی به جامعه ایران بود بویژه مردم ساکن شهرستانها و روستاها،
از این دهه پا به سینما ایران گذاشت.
نمونه ها پر شمار بود.
دو فیلم "مستی عشق " و "افسونگر"
(اسماعیل کوشان در سالهای 1330 - 1331) و
" سرنوشت بر در میکوبد " (مهدی رئیس فیروز 1333) و "خواب و خیال
" (مجید محسنی 1334 ). این شخصیت بعنوان مرد منفی و دسیسه پرداز سینمای ایران
تثبیت شد، بعدها اشاره به "آقای مهندس " مترادف
با مادی گرایی و تجدد و غرب زدگی بود.
مجید محسنی نویسنده و کارگردان و بازیگر و همچنین نماینده
مجلس شورای ملی
در همین روند برخی از شخصیتها جامه پزشکی بتن کردند ، از
جمله در "دختر چوپان " (معزالدین فکری، 1332) و "فرزند گمراه
" (امین امینی، 1334 ). تحصیلات عالیه در چند فیلم جلب نظر میکرد مثل
"دست تقدیر" (گرجی عبادیا، 1335) که دختر روستایی راهی دانشکده حقوق
میشد. یا پسر دانشجوی "اتهام" (شاپور یاسمی، 1335 ) دانشجوی دختری را
شیفته خود کرد. برخی از مشاغل مثل تدریس زبان انگلیسی که تأکیدی بود به لزوم
دانستن زبان خارجی، مثل " دشمن زن " (پرویز خطیبی، 1337) به تجدد گرایی
رسم روز اشاره کرد و نگاهی انتقادی داشت به آنچه که دارند بر سر مردم و کشور
میاورند و بنوعی افشاء میکرد و اعتراض داشت تحریکاتی را که دارد باعث خالی شدن
روستاها و منجر به حاشیه نشینی شهرها میشود که این فیلم برای پرویز خطیبی دردسرهای
فراوانی را بوجود آورد.
" دزد عشق " (اسماعیل کوشان، 1331) و آهنگسازان
"ماجرای زندگی " (نصرت الله محتشم و هوشنگ کاووسی 1332) و "مهتاب
خونین" موشق سروری 1334) از آن جمله بودند که در مهاجرت به شهرهای بزرگ
تحریکات لازم را بوجود میاوردند، و افراد شاغلی هم اساساً با تقلید مو به مو از
نمونه های غربی پا به سینمای ایران گذاشتند. مثل کارمند شرکت بیمه در قالب نوعی
کارگاه خصوصی "عمر دوباره " ( پرویز خطیبی، 1332) یا روزنامه نگار
"جدال با شیطان" (حسین مدنی، 1331) وکیل دعاوی "آخرین شب" (حسین دانشور1334) و
کاباره دار "آقای اسکناس" (امین امینی، 1337). شکل و شمایل بازیگران این
قبیل فیلمها، از پوشیدن کت و شلوار و بستن کراوات تا نوع مشت زدن و کشیدن اسلحه،
کاریکاتور نمونه های فرنگی بود، کاریکاتورهایی که برای همیشه به سینمای ایران سنجاق
شد و در باطل خودش روستا را بشهرها آورد در یک جاده بدون بازگشت و یکطرفه، زارع که
برای کشت و درو محصول رنجها میکشید و یا بهره کارش نصیب خان میشد، وقتی اینوع
فیلمها را میدید اول برای فرزندش آرزوی دکتر شدن و مهندس شدن میکرد و این آرزو هم
که در دهات عملی نمیشد ! پس باید راهی شهرها میشد و در عمل تبدیل میشد به کارگر
شهری ونیززندگی جدید همراه با تجدد شهری ناخودآگاه وادارش میکرد به یک انسان مصرف
کننده اجناس بنجل و وارداتی کشورهای سرمایه داری غربی و در این راستا سینمای دولتی
ایران آگاهانه نقش بسزایی داشت، بخصوص که دولت گروههایی را درست کرده بودند که
کارشان رفتن به دور دست ترین دهات بود و چادری میزدند و فیلمها را برای اهالی آن
منطقه نمایش میدادند.
استفاده از احساسات در رابطه با تحریک مخاطب را سیاست
ملودراماتیک ایران نام نهادند و ملودرام در فیلمها نقش عمده ای داشتند در صفوف
مقابل گیشه ها بخصوص در سینمای ایران که مبنای آن سوژه و طبعاً نوشته شده بر یک
داستان احساسی بود. ملودرام دیرپاترین ژانر سینمای ایران بوده و هست. دهه سی در
قوام یافتن عناصر اصلی ملودرام های سینمای ایران نقش کلیدی داشت و هر آنچه بر جای
میماند و کماکان بدان رجوع میشود وامدار سنت دهه سی است. ملودرام ها معمولاً بیش
از سایر ژانرها با زمینه های فرهنگی و اخلاقی گره میخورند. فرانسویها، نوولهای
عاشقانه و شخصیتهایی در لباسهای فاخر را زمینه پرداز ملودرام هایشان قرار دادند،
آلمانی ها به سرودها و آوازهای قدیمی شان دل بستند، و ایتالیایی ها موقعیتهای درام
را در بستر اپراهای فاخر خود کردند. در سیاهه نخستین فیلمهای سینمای ایران قصه های
عاشقانه "شیرین و فرهاد " و "لیلی و مجنون" خود نمایی میکرد،
ولی سینمای ایران به زبانی در خور درام نهفته در ادبیات ایران دست نیافت و بعدها
هم کسی کوشش جدی در این زمینه انجام نداد.
در عین حال سنت ملودرام سینمای ایران با فرهنگ پند و موعظه
گره خورده و پیوندی پنهان را با ادبیات کهن ایران و بیشتر اسلامی بر قرار کرد.
استقبال مردم از فیلمهای هندی نشان میداد که ملودرام سینمای ایران به کدام سو در
حرکت است و میرود. فیلمهای هندی اخلاقیات را نادیده نمی گرفتند و هرگز اجازه
نمیدادند تماشاگر برون شنیدن چند پند و موعظه سالن را ترک کند. در سال 1335 تعداد
21 فیلم هندی در تهران روی پرده سینما رفت که در سال بعد به رقم 49 رسید. استقبال
گرم از "راج کاپور و نرگس " ستارگان
معروف سینمای هندوستان که در 1337 به ایران آمدند نمایانگر توفیق آثار هندی در
ایران بود.
آفیش
فیلم سنگام یکی از پرفروش ترین فیلمهای هندی در ایران
فرهنگ فیلمهای هندی
در ایران ریشه می دواند و الگوی روایی شان
سینمای ایران را رها نمیکرد. پیشتر در سال 1313 فیلم "بوالهوس" ساخته
ابراهیم مرادی نیز عناصر اولیه ملودرام های ایرانی را معرفی کرده بود. خان زاده ای
با دختر روستایی وصلت میکرد، اما روز عروسی مجروح میشد و برای معالجه به تهران
میرفت، و آن جا به دختر دایی اش دل می بندد، دختر روستایی با شنیدن این خبر به قصد
انتحار خود را به رودخانه میاندازد، و عاشق قدیمی اش که یکی از هم ولایت هایی از
جنس و طبقه خودش بود او را نجات میدهد و مدتی بعد هم با هم ازدواج میکنند. خان زاده
در شهر به دام دختردایی بوالهوس گرفتار میشود و همه چیز خود را از دست میدهد، او
در کنج خرابه ای جان میداد و دختردایی هم بدون سرپناه آواره میشود، در این قصه تنش
های ناشی از فاصله طبقاتی و تقابل شهر و روستا و سرنوشت عبرت انگیز آدمهایی که به
سنت و اخلاقیات پشت کرده بودند، قالب اصلی اثر را تشکیل میداد، اخلاق گرایی سنتی،
دگرگونی های اجتماعی عصر پهلوی را نقد میکرد، تماشاگر فقط میتوانست با معیارهای
اخلاقی و احساسی شرایط جاری را زیر سئوال ببرد.
این قالب طی دهه سی، خصوصاً پس از کودتای 28 مرداد 1332 برجسته
تر و پررنگتر شد، تشدید رفتارهای بورژوازی این دهه که اخلاق گرایی و سنت گرایی را
بجنگ می طلبید و بهانه احساسات گرایی و
افسوس خوردن بر معصومیت از دست رفته را بیش تر مهیا میکرد.
حوادث تصادفی فیلمها و دلشوره های تمام نشدنی شخصیتها آینه
نه چندان روشن از جامعه ای بود که تضاد و خشونت تاروپودش را فرا میگرفت. فروپاشی
خانواده ها معمولاً یک خانواده سنتی، مایه اصلی بسیاری از فیلمهای دهه سی میشد.
از غیبت پدر در "گلنار " (سرژ آذریان 1331 ) تا
زنی که در فیلم"اشتباه" شوهرش را کشت از همین گارگردان در یکسال بعد و
یا مردی که در فیلم "چهره آشنا" (حسن خردمند 1332) که همسرش را هلاک میکند،
مسیر کوتاهی طی شد و یا بچه های از خانه گریخته "برهنه خوشحال" (عزیز
رفیعی 1336) و همچنین "فرشته وحشی " (مهدی رئیس فیروز 1338) و و زنی که
در "عروس فراری " (اسماعیل کوشان 1337) از پای سفره عقد فرار کرد،
نمایندگان کسانی بودند که در برابر شرایط تحمیلی و دگرگونی ها مقاومت میکردند. بی
اعتمادی به نهاد خانواده، عدم اعتماد به شرایط جامعه ای هم بود که زمینه متلاشی
شدن همان خانواده را مهیا میساخت.
تقلا برای حفظ جایگاه امن در خانواده همان قدر بی ثمر بود
که تلاش برای تغییر ساختار طبقاتی و اجتماعی جامعه بی نتیجه بنظر میرسید. در پس
موشکافی شخصیتهای خوب و مثبت، نهادهای قانونی و قانونگذار و نیروی پلیس و دادگستری
و ادارات دولتی، زیر سئوال میرفت. نیروی فزاینده ناشی از کشاکش های طبقاتی، خواه
ناخواه تماشاگر را سوق می داد به لحظه های عاطفی و شعارهای عبرت آور
و با طفره رفتن فیلم از رجوع به ریشه های درد، او را در
برابر نیروی عظیمی قرار میداد که فیلم ترسیمش را نداشت. سینمای ملودرام ایران اگر
میخواست هم نمی توانست سیاسی نباشد، شخصیتهای نمونه ای ملودرام های سینمای ایران
از طبقات پائین جامعه بر میخواستند، ولی طبقه متوسط و مرفه در اکثر فیلمها حضور
مرئی و نامرئی یافت و شیوه زندگی آنها الگویی برای زندگی در حد یک آرزوی یا نقد در
قالب بروز خشم عرضه میکرد. سینمای ایران هرگز زندگی طبقات کم درآمد را رها نکرد
ولی دوربین به ندرت نمایشگر واقعیت زندگی این طبقه شد. درعوض نقد طبقه متوسط و
مرفه به نمایش جزئیات درست یا غلط شیوه زندگی آنها انجامید. نمایش صحنه های داخلی
از خانه های مجلل شخصیتهای متمول فیلمها از دهه سی پا به سینمای ایران گذاشت.
دوربین در نمای دور تابلوها و مبلها را نشانه میرفت و میز بزرگ و صندلی های اطراف
آن و چلچراغ آویخته شده از دیوار را در قاب قرار میداد. سفره های رنگین، قاشق و
چنگال ها بارها در نمای نزدیک زیر ذره بین میرفت. نمای بیرونی از یک بنای مجلل،
گاه به اندازه یک قصر و گاه به اندازه یک ویلا که جلوی آن استخر یا فضای سبزی وجود
داشت و احتمالاً خدمتکاری در حال کار بود، برای همیشه در ذهن بیننده باقی ماند،
گاه و بی گاه که دوربین در آن تصاویر سیاه وسفید قدیمی با نور پردازی های بد، پا
به اطاق قهرمان متعلق به طبقه پائین میگذاشت، احساس محصور بودن فضا و نوعی خفگی را
القاء میکرد، احساسی که نقطه مقابل لذت تماشای خانه و قصر و شخصیت های متمول قصه
بود. قهرمان طبقه پائین معمولاً در فضای شهری و پرسه های روز و شب اش در کوچه ها و
خیابانها میدیدیم. خانه او مبحسی بود که همیشه از آن بیرون میزد.
آغاز دوباره فیلمسازی در ایران رونق سینماداری هم ساز با
ظهور مصرف گرایی در ایران بود. رابطه سینما و مصرف با قابلیت فیلمها در نمایش شیوه
های نوی زندگی، و استفاده از ابزار عناصر نو تشدید میشد. وسوسه زندگی تجملاتی و
جامه و آرایش ستاره ها که صحنه به صحنه و فیلم به فیلم تغییر میکرد، تماشاگر را به
پذیرش الگوهایی جدید مصرفی فرا می خواند. تماشاگر به تغییر استاندارد زندگی خود
ترغیب میشد، و این استاندارد جز از طریق مصرف بیشتر میسر نبود. تبلیغات محصولات و
کالاهای مختلف نشریات را فرا میگرفت. مدلهای جدید موی سر، نوع لباس پوشیدن و حتی
شیوه حرف زدن و نگاه کردن ستاره های سینما، خوانندگان و تماشاگران را نشانه میرفت.
از اوایل دهه سی مجله ستاره سینما وارد بازار نشریات ایران شد و هر هفته به چاپ
عکس ستاره های سینما و توصیف زندگی خصوصی شان میپرداخت، در انتهای این دهه راه و
رسم زندگی ستارگان سینما بخش عمده ای از صفحات اکثر نشریات ایرانی را به خود
اختصاص داده بود. تصاویر بازیگران ایرانی و خارجی زینت بخش نشریات شد، و بازیگر
سینما به عنوان یک کالا وارد بازار شد و به فروش رفت. زنان بازیگر سینمای ایران به
سیاق همتایان فرنگی با لباس بدن نما برابر دوربین رفتند و نقش جدید زن ایرانی در
بازار مصرف را برجسته کردند. زن ایرانی در نبرد تمام نشدنی زیبا شدن و زیبا ماندن
به استفاده از کالاهای آرایشی دعوت شد که به وفور در بازار وجود داشت نوع برخورد سینمای ایران با چنین زنی آمیخته به
عشق و نفرت بود. همه فیلمها ها از یک سو زن ایرانی را با آرایش نو نشان میدادند و
از سوی دیگر به او طعنه میزدند و بنوعی تحقیرش میکردند.
زن مصرف گرای شهری، بعنوان تبلور سیاستهای فرهنگی اقتصادی،
روی پرده به ریشخند گرفته شد و هر کس از راه رسید نیشی به او زد. در راه و رسم
زندگی او بعنوان کاریکاتوری از نمونه های غربی، آرایش غلیظ، تجمل گرایی، و به تن
کردن جامه های بدن نما بیش از هر چیزی جلب نظر میکرد و هرگز در فیلمی در آنزمان زن
هرگز در نقش خودش ظاهر نشد و تواناییهایش بتصویر کشیده نمیشد و همچنین هیچوقت و در
هیچ فیلمی نقش اول را نداشت و همیشه نقشش بستگی به نقش مرد اول فیلم داشت بعبارتی
عنصر آویزان و نقشهای مکمل یا پائینتر را درفیلمها بعهده اش میگذاشتند. زن دسیسه
گر، اهل رقص و آواز در کافه ها، یا بدکاره غایت پرداخت این شخصیت سینمایی بود. زنی
که تا سه دهه بعد در گوشه و کنار قابها پرسه میزد، گاهی فرصت میافت مرد را وسوسه
کند، و در نهایت در صحنه رقص و آواز خودی نشان دهد، زن بدون خانواده و همسر، بدون
گذشته و هویت که اگر معرفی میشد عنوان معشوقه مردی را میگرفت که مرد آب توبه بر
سرش ریخته بود، همه فیلمها تا حد ممکن از این زن به لحاظ جنسی بهره برداری کردند
ولی در انتها یا او را محکوم میکردند و یا نصیحتش کردند و اساساً نادیده اش گرفتند.
ظاهراً شخصیت و ظاهر او بخشی از تأویل نارسای سینمای ایران از مقوله زن و آزادی
بود. زن همه جا بود ولی عملاً حضور نداشت و این وضعیت تلخ ادامه داشت تا نیمه دوم
دهه چهل که بهمن فرمان آرا فیلم خانه قمر خانم را ساخت و در آن فیلم قمر خانم نقش
اصلی و اول را داشت که در آینده و رسیدن به آنها عمیقتر به بحث خواهیم پرداخت که
بنظر من خانه قمر خانم را باید منشاء تحول سینمای ایران دانست و نه قیصر را.
ستاره سالاری، زائیده سیاستهای دهه سی ایران بود، و تداوم
فعالیتهای سینمایی نیز خواه نا خواه مثل همه جا به خلق ستاره های سینما میگرائید
البته تعریف خودش را هم داشت بدین صورت که ستاره حتماً کسی میشد که در فیلمها
بیشتر نقش یک مرد جوانمرد و باخدا و یکه بزن باشد. پدیده ستاره سالاری بسیار پیش
از آغاز دوباره فعالیت فیلمسازی در ایران تثبیت شده بود و مردم، قواعد آنرا خوب
میشناختند. ایران بسیار بیش از ستاره های سینما، ستاره های بزرگتر و اصلی تری را،
یعنی ستاره های دربار شاه و ملکه هایش شناخته بودند. تصاویر افراد خانواده سلطنتی
هرگز از صفحات مطبوعات ایران محو نمیشد، بخش عمده ای از اخبار رادیوها به آنان
اختصاص داشت و سینماها نیز برنامه های خود را با سرود شاهنشاهی آغاز میکردند.
هیچکس فراموش نمیکرد بزرگان دربار همه جا حاضر هستند و سایه بلندشان همیشه و همه
جا گسترده است. هر سه همسر شاه، فوزیه، ثریا بختیاری، و فرح دیبا از سه منظر
متفاوت نقش تعیین کننده ای در تبیین فرهنگ ستاره پروری در ایران یافتند.
اگر فوزیه ترکیب اولیه و اصلی ملکه را بمردم معرفی کرد،
ثریا بختیاری نه تنها زیبایی هالیوودی داشت بلکه پس از جدایی از شاه به موضوع
جذابی برای ستون شایعات مطبوعات اروپایی بدل شد.
ثریا بختیاری همسر دوم شاه که مورد توجه سینمای
فرانسه و هالیوود نیز قرار گرفته بود
در این روند مقاله ای از یک نشریه امریکایی در مورد بازیگری
ثریا در سینما در بولتن محرمانه وزارت اطلاعات بچاپ رسیده بود
""......ثریا که مدت زیادی را در عزلت و تنهایی گذرانده پا به عالم
سینما میگذارد. شاهزاده خانم ثریا برای رفع تنهایی اش وارد عرصه سینما میشود،
خبرنگار ما اعتقاد دارد شاید ثریا پس از گرتاگاربو بزرگترین ستاره ای باشد که توسط
استودیوهای بزرگ کشف شده، شاهزاده خانم ثریا که در 1949 بعنوان ملکه ایران پا به
دربار ایران گذاشت اعلام کرد قصد دارد نام جدید سینمایی برای خود برگزیند. این
شاهزاده خانم سی و دوساله توسط دینو دولاریتس که پیشتر "می بریت " و
"سیلوانا مانگانو" را کشف کرده، به جهان سینما معرفی خواهد شد
......"" (نیویورک هرالد تریبون 15 مارس 1963 ). در همین دوران جهانگیر
تفضلی وزیر مشاور اعلام کرد که چنانچه ثریا از تصمیم خویش دایر بر شرکت در
فعالیتهای سینمایی منصرف نشود عنوان خود را از دست خواهد داد و مستمری ماهیانه
چهار هزار دلاریش از سوی دولت ایران قطع میشود. سر انجام او قدم بلند و نهایی
ستاره ها را برداشت و در یک فیلم سینمایی بازی کرد، در فیلم سه اپیزودی، "سه
چهره از زن" ( 1965) به کارگردانی میکل آنجلو آنتونیونی، مائورو بولونینی، و
فرانکو ایندووینا، ملکه سابق ایران ستاره سینما شده بود که در فصل تاریخ سینمای
جهان به یکی از این فیلمها که در زمان خودش بسیار مطرح شده بود را به بحث میکشیم
البته نه به خاطر حضور ثریا، بلکه تصاویر قوی و خوبی که آنتونیونی در آن فیلم بیاد
ماندنی ثبت کرده است. قابل مکث و گفتگو میباشد.
ویژگیهای ثریا بخصوص به لحاظ زیبایی و اندام مناسبش با
ستاره های فرنگی آنزمان برابری میکرد ، بخصوص که ملکه سابق ایران بطور طبیعی زیبا
بود و نیازی به آرایش نداشت و ثریا سینما را جدی گرفته بود و مسیر مخالف گریس کلی
را طی کرد که در سال 1965 با گرفتن عنوان ملکه موناکو سینما را برای همیشه کنار
گذاشت. اما بازیگر شدن ثریا هم به جنبه های سیاسی آلوده شد. روابط نزدیک او و
ایندووینا که زمینه پرداز شایعات بسیاری در مورد آنها بود، پس از کشته شدن
ایندووینا در حاثه سقوط هواپیما قوت گرفتن توطئه شاه برای از بین بردن معشوقه ملکه
سابق ایران گرایید. و حتی عده ای معتقدند و ادعا کرده اند شاه همچنان عاشق ثریا
میباشد و تحمل حضور همسرش در عرصه سینما را ندارد و دستور از بین بردن نسخه های
فیلم او را صادر کرد.
بعدها و در دو دهه چهل و پنجاه که مفصل بدان خواهیم پرداخت،
فرح دیبا در رخدادهای هنری مختلفی از جمله جشن و هنر شیراز و جشنواره جهانی فیلم
تهران نقش کلیدی داشت و البته و بنظر خیلی ها نقش او منفی بود. سینماگران و
ستارگان پرشماری به ایران آمدند و فرح دیبا هر ساله در جشنواره فیلم حضور میافت و
جوایز برندگان را اعطا میکرد. بازی رضا پهلوی پسر شاه در سن 8 سالگی در فیلمی
ساخته "آن تاد " با عنوان یک قصه پارسی بر اساس علاقه فرح دیبا به سینما،
نقطه اوج حضور ستاره گونه درباریان ایران بود. فیلم نامبرده که یک فیلم کوتاه سی و
یک دقیقه ای بود در سال 1969 در انگلستان نمایش بسیار محدودی داشت و در ایران کسی
آنرا ندید و هیچ مرجع تاریخی سینمای ایران بدان اشاره نکرد ( یکی از اساتید هنر
سینما که در لندن زندگی و تدریس کرده است خود این فیلم را دیده و برایم تعریف کرد
و سپس با کمک این استاد عزیز رفتیم به اون تأتر و توانستیم سرکی به آرشیو غنی آنجا
بزنیم که همچنان این فیلم در آنجا و بشکل ریل وجود دارد. )
فیلم با حضور " تاد" در نشنال گالری لندن آغاز
میشود و سپس 4 کودک در میان ترافالگار با انداختن سکه ای در آب به شرق افسانه ای
سفر میکنند و به تخت جمشید، اصفهان، و تهران میرفتند. شیطان سیه کار خورشید را اسیر میکرد و دنیا در سیاهی میرفت.
شاهزاده کوچکی (رضا پهلوی) خورشید را رها یی میبخشید و نور را به دنیا بر میگرداند.
نقش شاهزاده کوچک و رهایی بخش خورشید را رضا پهلوی بازی میکرد.
تاد در خاطراتش به تفصیل در مورد سفر به ایران به مدد
اردشیر زاهدی داماد سابق شاه که در دوران مأموریتش در لندن بعنوان سفیر ایران با
تاد آشنا شد و در ملاقات با فرح دیبا بود که ملکه طی آن از "تاد" خواست
نقشی در فیلمش برای رضا پهلوی در نظر بگیرد و همچنین ادامه میدهد که خانم فرح دیبا
در مورد جزئیات نقش رضا پهلوی توضیحاتی دادند و یا دیکته کردند "..... پس از
هماهنگی های اولیه به لندن برگشتم تا گروهی را جمع کنم ..... در بازگشت به تهران
دریافتم بدون مشورت با من قرار ملاقاتی با ملکه ایران ترتیب داده اند. به ملاقات
ملکه رفتم و قصه پریانم را بسیار فشرده و کوتاه برای او تعریف کردم و او با حوصله
گوش کرد، اما در انتها بی مقدمه گفت: دوست دارید پسر من در آخرین صحنه فیلم نقش
شاهزاده کوچکی که بچه ها را ملاقات میکند، بازی کند؟ من وهمسرم (شاه) این اجازه را
میدهیم.
چند لحظه ای طول کشید تا پاسخی بدهم! سر انجام گفتم آه، خیر،
خیر، چنین پیشنهادی را نکنید. این امر همه چیز را دشوار خواهد کرد ...... اما زود
حرفم را عوض کردم و ادامه دادم: نمیدانم چه بگویم. یقیناً میدانید چنین پیشنهادی
تا چه حد برای من و این فیلم با ارزش است، بله خواهش میکنم، ملکه گفت: در حال حاضر
کار کردن با ولیعهد دشوار است (او در آنزمان فقط 8 سال داشت ) و ادامه داد دوست دارید
چه لباسی در آن صحنه بپوشد؟ خود او شلوار کوتاه و پیراهن را ترجیح میدهد . نظر شما
چیست؟ ...... پیشنهاد کردم شلوار بلندی به پا کند. هرچه باشد قرار بود از تخت
طاووس بالا برود. ملکه پاسخ داد همه سعی اش را برای بهتر شدن نتیجه کار انجام
خواهد داد.
روز فیلمبرداری از ولیعهد فرا رسید ........ از ساعت 8 صبح
در کاخ گلستان بودیم و از او خبری نبود. دوربین و سایر وسایل ما را به دقت بازرسی
کرده بودند و همه افراد، بجز من، مدیرم و فیلمبردار را مرخص کرده بودند ..... ساعت
10 اطلاع دادند ولیعهد از کاخ دیگری راه افتاده است .... همه راهها را بسته بودند و
افراد پلیس همه جا بچشم میخورد، ..... کل ماجرا حیرت آور بود. نمی فهمیدم چه
میگذرد. با یک قصه چند خطی، با ملکه ملاقات کوتاهی کرده بودم و آنها به من گفته
بودند از شاه آینده ایران در فیلمم استفاده کنم! آنهم برای یک فیلم نیم ساعته! بله،
باور کردنی نبود آنهمه دست و دلبازی.
اتومبیلی با سرعت فراوان وارد شد و غریو نظامی نگهبانان و
قراولان به هوا رفت. ابتدا چند نفر از پله ها بالا آمدند و سپس ولیعهد وارث تاج و
تخت ایران، ظاهر شد. پشت سر او سه وزیر، قائم مقام دربار، محافظان مسلح و مادمازل
ژوایو، پرستار مخصوص بچشم میخوردند. سرم را برابر او پائین آوردم، آن قدر پائین تا
اینکه ببینم چه شلواری پوشیده، طبق خواسته من شلوار بلندی به پا کرده بود.
........
پس از برداشت اول فیلم، به ولیعهد گفتم میخواهیم صحنه را
تکرار کنیم. ابتدا پائین و بالا پرید و به زبان فرانسه گفت: هی من یک هنرپیشه هستم.
و وقتی همه برایش دست زدند و هورا کشیدند، گفت نه و به کناری رفت. بیک برداشت دیگر
نیاز داشتیم ..... آخرین بار که وارث تاج و تخت پادشاهی را دیدم، روی تخت سلطنتی
نشسته بود و کوکاکولا مینوشید ((تاد 1980 )) ""
بنظر میرسید هر آنکس که با دربار پیوندی داشت، کیفیت ستاره
گونه ای میافت. اشرف پهلوی خواهر قدرتمند و جاه طلب شاه یکی از شناخته ترین ستاره
های اصلی بود. نامی که در سراسر دوران سلطنت شاه به بهانه های مختلف تکرار شد، از
حضور او در سازمان ملل بعنوان نماینده ایران تا ازدواجهای پی در پی اش و سرانجام
سوء قصدی که نسبت به او در سوئیس انجام گرفت که همکاریش با باندهای مواد مخدر را
آشکار ساخت. همسر او مهدی بوشهری در دهه پنجاه به فیلمسازی علاقمند شد و به تهیه
فیلم کاروانها (جمیز فارگو 1987) با همکاری با آمریکایی ها دست زد.
دامنه ستاره پروری خانواده سلطنتی بدان حد بود که پروین
غفاری معشوقه روزهای جوانی شاه نیز از دهه سی به سینما روی آورد و بازیگر سینما شد.
ایران دهه سی شرایط اصلی ستاره پروری را پیدا کرد، سایر پیش
شرطهای مربوط به ستاره پروری در تحلیلهای متفاوتی نیز در مورد ایران صدق میکند
"" ..... تولید مازاد، توسعه تکنولوژیک در جهت ارتباطات عمومی، جدایی
کار و تفریح، اشاره فیلمها، به فعالیتهای اقتصادی و تولیدی، بحرانهای فرهنگی، و
تغییر ذائقه عمومی ...."" (کینگ).
ستاره ها همیشه به تخیل مخاطبین سینما چنگ میزنند و از رویاها
و آرزوهای او وام میگیرند. در عین حال ویژگی ستارگان سینمای ایران طرح و پرسش های
آشنای ""چرا احساس ما چنین است ؟"" و این احساس زائیده چیست؟
" بر پرده سینما بود. ولی آنها بر این نکته هم پای میفشردند که یگانه را
دوام، صبر و پایدار است، آنها تماشاگر را احساساتی میکردند، اما او را از ابزار
واکنش نسبت به ریشه های دشواری هم باز میداشتند! سازش به آن چه هست و خواهد بود،
مترادف با عزت نفس ستاره های روی پرده بود.
رقص و آواز: تثبیت پدیده های نو
دهه سی، عصر ورود رقص و آواز به سینما ایران بود. دوران بی
پروایی شخصیتهایی که محدودیتهای مرسوم را کنار میزدند و به سیاق فیلمهای خارجی و
بخصوص هندی هر لحظه که میخواستند زیر آواز میزدند و هرجا که فرصت میشد میرقصیدند. بنظر
می آمد تقلید و کپی برداری از رقص و آوازهای هندی چندان کار ساده ای نبود، اما
دسترسی به نمونه های مصری، لبنانی و ترکی به نظر میرسید آسانتر صورت می گرفت و از
نظر فرهنگی و هنری به آنها نزدیکتر بود و اما با فیلمهای خوب و موزیکال غربی فاصله
زیادی احساس میشد.
خصوصاً آن که سه کشور نامبرده یعنی مصر و لبنان و ترکیه به
رغم حاکمیت اسلامی ، سنن و اصول قدیمی را در فیلمهای شان زیر پا گذاشته بودند و
ایران با توجه به حضور و نفوذ روحانیت وقت در اداره فرهنگ و هنر و کنترل تولید
فیلم و سینما موضع میانه را گرفته بودند ( در این مورد و حضور موثر روحانیون در
کنترل سینما و همچنین تأتر و موسیقی در یک سر فصل مستقل و بطور مستند مفصل صحبت
خواهم کرد و توضیح میدهم که مذهبیون مسلمان چه مسائلی برایشان مهم بود در فیلمها) و
میتوان گفت که سینمای ایران کم و بیش راه آنها را می پیمود. اهالی حرفه نمایش
کشورهای اسلامی از روزگار قدیم در اولویت قرار نداشتند و شهروندان درجه دو خوانده
میشدند. مورد لعن و نفرین بودند و با تحقیر
آنها را می نگریستند. میان صاحبان منفور مشاغل شهرهای اسلامی قرون وسطی نه فقط
رباخواران، برده داران، فروشندگان گوشت خوک، و شراب و زنان بدکاره جلب نظر
میکردند، پس از آنها رقصندگان، قصه گوها، زنان خواننده، و کشتی گیران زیر تازیانه
قرار داشتند (نیوکسک ). اهالی حرفه نمایش از منظر مذهبیون افرادی بودند که مذهب را
زیر سوال برده و به خداوند معتقد نبودند، و صرف پول و وقت برای سرگرمی هایی از
قبیل رقص و آواز از نظر مذهبیون همیشه حرام بود. شریعت محدودیتها را روشن میکرد،
ولی لذت های ممنوعه ، با تبعیت از راهی که مصر و لبنان و ترکیه رفته بودند به
ایران کشیده شد و سینما بعنوان یکی از عوامل اصلی معرف این امر بود.
رادیو پس از شهریور 1320 بصورت گسترده ای در اشاعه موسیقی
فعالیت میکرد و برنامه های موسیقی آن بر تعداد شنوندگان افزود. البته ناگفته هم
نماند و بدان هم خواهیم رسید که آن موسیقی شاد و دستجمعی ملیتهای ایرانی کمتر جایی
داشتند در رادیو و آنچه که بنام موسیقی ارائه میشد یکنوع نوحه خوانی بود و روحانیت
وقت و در کنار دربار روی آن تسلط کامل داشت.
از آذر سال 1320 حضور افرادی چون صبا و علی نقی وزیری و
عبدالعلی وزیری و موسی معروفی و مرتضی نی داود و عبدالحسین شهنازی و توانست دایره
عملکرد موسیقی را گسترش دهد و زمانی که این داستان به ابتدای دهه پنجاه رسید در
چند شماره، مروری خواهیم داشت بر تاریخ موسیقی ایران و کامل سبکهای مختلف موسیقی
را به بحث خواهم کشید.
مرتضی
خان نی داود علینقی
وزیری
مقوله حضور یا عدم حضور زنان در حرفه نمایش ، نکته کلیدی
سینمای ایران بود . در کشوری که مذهب و فرهنگ، زن را از رفتن روی صحنه یا ظاهر شدن
بر پرده سینما بر حذر میداشت، سینما تابوها را شکست و بازهم مصر و لبنان به عنوان
کشورهای مسلمان نقش عمده ای را داشتند. زنان رقصنده مصری از قرن نوزدهم در زمره
عوامل جلب مسافران غربی به مصر بشمار میرفتند. بسیاری از سیاحان، تماشای این
رقصندگان را به پرسه در اهرام ثلاثه و قایق سواری بر پهنه نیل ترجیح میدادند. مراکز
نمایشی قاهره از اوایل قرن بیستم، غربی های گر شماری را بخود جذب کرد ، زنان نیمه
برهنه میرقصیدند و تماشاگران غربی به تماشا می نشستند. به تدریج در گوشه و کنار
تهران پوست انداخته نیز کافه ها و کاباره ها و تماشاخانه هایی باز شدند که با مشروبات
الکلی از مشتریان خود پذیرایی میکردند و بر صحنه کوچکی نمایشهای رقص و آواز راه می
انداختند. نقش رقص و آواز در سینمای ایران جلوه بارز آن پوست انداختن بود. رادیو
فقط صدای خوانندگان را پخش میکرد و سینما به آن ترکیب بصری می بخشید.
تعداد نامهایی که فقط در همان دو سال اول دهه سی بعنوان
خواننده و یا آهنگساز و رقصنده در فیلمهای ایرانی آمدند پرشمار و حیرت انگیز بود.
میان خوانندگان این نامها جلب نظر میکرد و دلکش ، روح بخش، پروانه، شمس، قمرالملوک
وزیری، معصومه خاکیار، سهیلا، فتانه، مهوش، ثریا، دلبر ، دیانا، ناهید، سرافراز،
آسیا، سروش، شهین، مریم، شهره، پروانه، فرح پناهی (عافیت جو)، دلنواز ، شهرآشوب،
قمر الملو ک وزیری مهوش
و مردان ویگن،
داریوش رفیعی، قاسم جبلی، بهرام سیر، قوامی (فاخته)، جقه (اکبر لقا) منوچهر همایون
پور، حسین تقوی، منوچهر شفیعی، عبدالله شوکتی، خواجه اکبری، کریمی، منافی، جفرودی،
و نام پرشماری بعنوان آهنگ ساز آمد مثل مهندس همایون خرم، شاپور نیاکان، عباس
شاپوری، مجید وفادار، مهدی خالدی، عباس مهرپویا، حبیب الله بدیعی، مرتضی گرگین
زاده، حسین دهلوی، هوشنگ استوار، هوشنگ شهابی، حسین تقوی، عادل آخوندزاده، فتح
الله ریاحی، اکبر محسنی و جواد معروفی و افرادی که بعنوان رقصنده معروف شدند همچون
خوانندگان زن از اسمهای مستعار استفاده میکردند مثل : تامارا، سونیا، ژیلا، لیندا،
زینا، دلبر، دلنواز، شهرآشوب، و خواجه امیری
ویگن عباس شاپوری و همسرش پوران خواننده ای که مدتها
مجبور بود بطور ناشناس بخواند
در فیلم "همسر مزاحم " (سرژ آذریان 1331 ) از
بهمن حیدرزاده بعنوان ناظر بر صحنه های رقص و یا در فیلم "در یک نگاه "
(هایک کارداش 1331) از واریک جامبازیان بعنوان تنظیم کننده صحنه های باله یاد شده
است.
مهم نبود که سینمای ایران فاقد امکانات صدا برداری سر صحنه
است، و بازیگرانش از صدای دلنشین بهره ای نداشتند، آنها لب میزدند و صدای خواننده
اصلی پخش میشد، آواز، مقدمه و موخزه بسیاری از صحنه ها بود و فصل های پراکنده را
پیوند میداد یا نمی داد. تماشاگران را سرگرم میکرد یا نمیکرد، تاریخچه روشنی در زمینه
رقص در ایران مدون نشده بود تا سینمای ایران به آن رجوع کند. آنچه بعنوان رقص
ایرانی بر پرده سینماها نقش بست از رقص های محلی گوشه و کنار کشور هم وام نگرفت و
تقلیدی از فیلمهای مصری و لبنانی و ترکی بود. رقص ساده ترین الگوی برای تقلید را
مهیا کرد و تماشاگر را به چشم چرانی از بازیگران زن دعوت کرد که وجوه جنسی شان را
برخ میکشیدند. این قالب از دهه سی تا زمان انقلاب همچون بختکی بر سینمای ایران
خیمه زد و سیاستهای فرهنگی دولت مبتنی بر آزادی زن را بصورت ناموزون و مضحکی و
معمولاً در حد یک کاریکاتور به پرده سینما برد.
اگر به تاریخ رقص در ایران سری بزنیم و نزد ملیتهای مختلف
مثل کردستان و یا گیلان و مازندران و یا آذربایجان و یا سیستان و بلوچستان و
........... رقصهای بسیار داریم که ضمن
نشاط نهفته در آنها دستجمعی میباشند و همچنین مناسبتهای گوناگون و متنوع نیز دارند
مثل رقص شالی در مازندران یا رقص برداشت محصول در فارس و دیگر نقاط و یا رقصهای
کردی و یا بختیاری که متأسفانه هیچکدام مورد توجه دولت و فیلمسازان واقع نشد و یا
خیلی بی مسمی و کمرنگ استفاده شد و فقط به این علت که پشت تمامی رقصهای جا جاهای
ایران تاریخ نهفته است و نشانی از تجدد نبوده و نیست و درونشان ملاتی برای مصرف
مبتذلانه وجود ندارد.
زنان در دهه سی با این که در اجتماع حضور نسبتاً فعالی
داشتند ولی فعالیتهایشان از برنامه های فرهنگی کلان دولت جدا نبود و شعار خدمت به
زن و طرح مسئله او نیز هرگز از سوی نهادهای دولتی و غیردولتی قطع نشد . مجله هفتگی
اطلاعات بانوان در این دهه مورد توجه زنان قرار گرفت . و چند نشریه دیگر شامل ندای
زنان ، بانوی ایران و زنان ایران در قیاس کوچکتری به فعالیت پرداختند و البته برخی
از انها مدتی توانستند به حیات خود ادامه دهند . وزارت کار در سال 1335 برای مسائل
زنان ایران انجمنی تأسیس کرد که بسیاری از زنان رجال سیاسی دوران پستی برای خویش
کنار گذاشتند. انجمن های زنانه دیگر مثل انجمن زنان زرتشتی و یا انجمن زنان یهودی
و یا انجمن زنان ارامنه نیز حیات پیدا کردند و ادامه دادند. فارغ التحصیلان کالج
امریکایی نیز انجمن ویژه خویش را دایر کردند. نقطه اوج این روند، تأسیس انجمن
بانوان ایران در خیابان بهار تهران نبش خیابان نامجو و مقابل درب شمالی امجدیه بود
که به ریاست اشرف پهلوی خواهر شاه بود که بعنوان مهمترین انجمن و تشکیلات زنان اجرای
سیاستهای دولت را در دست گرفت. ندانستیم که این گروهها و انجمنها و تشکلهای رنگارنگ
زنان برای سینما چه کردند!؟ ولی دانستیم که چه کارهایی میتوانستند بکنند و نکردند.
سینمای ایران مسائل زنان را از صافی محدود خود گذراند و مضامین و شخصیتهای خود را
ساخت. فضای هرج و مرج گونه دهه سی حول و محور پایداری و یا عدم پایداری کانون
خانواده بر پرده شکل گرفت.
ادامه این بحث که پایانی خواهد بود بر دهه سی را آگاهانه در
بخش آینده خواهم نوشت و بعنوان مقدمه ای
قرار داده ام برای ورود به دهه چهل، دهه
ای که در سینما و تأتر ایران تحول بوجود آمد و بعبارتی باعث جهش شد و بموازات
سینمای در کنترل دولت سینمای مستقل و معترض شکل گرفت و جالب اینکه مورد استقبال
مخاطبین سینما نیز قرار گرفت و یک جنگی بین سینمای دولتی و سینمای پیشرو و مستقل
در گرفت.
و اما ادامه معرفی فیلمهای ساخته شده در دهه 30 :
1332 :
*مراد : محصول دیانا فیلم، فیلمنامه و کارگردان: سردار
ساکر، فیلمبردار بوریس مانیاکوف، هنر پیشگان: علی محزون، هایده، همت آزاد و عزت
الله وثوق، 35 میلیمتری
مراد و نرگس یکدیگر را دوست دارند، نرگس مورد توجه کامران
مالک ده است، با توطئه کدخدا ده مراد بشدت زخمی میشود و همه گمان میبرند او مرده
است، در این زمان کامران با نرگس ازدواج میکند و او را به شهر میبرد، کامران کارش
به قمار و شب زنده داری میکشد، پدر نرگس دامادش کامران را به قتل میرساند، نرگس نا
امید خود را از کوهی پرتاب کرده و می میرد، مراد وقتی از واقعه باخبر میشود او نیز
خود را میکشد.
*گناهکار: محصول استودیو البرز، کارگردان: مهدی گرامی، تهیه
کننده: واهان، سیمیک، فیلمبردار: ابواقاسم رضایی، هنر پیشگان: شهلا، ضیاء الابصاری،
علی تابش، 16 میلیمتری
جوانی هوسران دختری
را فریب میدهد و سپس او را رها میکند. اما در جریان حوادثی بشدت تنبیه میشود و در
شرایطی اندوهبار سعی میکند دختر را برباید ولی موفق نمیشود.
علی
تابش
*مریم :
محصول هنر فیلم، کارگردان: و تهیه کننده و فیلمنامه: مهدی
بشارتیان ، فیلمبردار: ایرج فرهوشی، هنر پیشگان: ثریا، زندی، جواد تقدسی، 16
میلیمتری
*ملانصرالدین
محصوب هنر فیلم، کارگردان ایرج دوستدار، تهیه کننده: مهدی
بشارتی، فیلمنامه: سبحانی، فیلمبردار : ایرج فره وشی، هنرپیشگان: سبحانی، ایرج
دوستدار، باقری و ثریا، 16 میلیمتری
بر اساس ماجرهای ملانصرالدین
*بازگشت
دیانا فیلم، کارگردان و فیلمنامه: ساموئل خاچکیان، فیلمبردار:
بوریس ماتایوف، 16 میلیمتری
هنرپیشگان: آرمان، هایده، مهری عقیلی، عزت الله وثوق، 35
میلیمتری
خانواده نسبتاً مرفه کودکی را از دهکده ای به شهر میبرند تا
در خانه اشان خدمت کند، کودک روستایی با حوصله و فداکاری از حداقل اوقات فراغتش
برای تحصیل استفاده میکند و در جوانی فرد فعال و ارزشمندی میشود. در حالیکه حمید
فرزند بزرگ خانواده که در رفاه پرورش یافته است جوان تبهکاری میشود. هر دوی اینها
به دختری دل می بندند و حمید برای اینکه جوان روستایی را از سر راه خود دور کند از
خانه اشان دزدی میکند و جوان روستایی را متهم میکند، ولی بزودی حقیقت آشکار شده و
جوان روستایی با دختر ازدواج میکند.
*گلنسا :
استودیو دیانا فیلم، فیلمنامه نویس و کارگردان: سرژ
آزاریان، فیلمبردار: واهاک وارطانیان با همکاری ارنست مارک، بازیگران: معصومه
خاکیار، هوشنگ سارنگ، 35 میلیمتری
گلنسا محبوب جوانان دهکده است و همه خواستار ازدواج با او
هستند، ولی گلنسا فریب و وسوسه های جوانی شهری را میخورد و از او صاحب فرزندی
میشود، جوان او را ترک میکند ولی پنج سال بعد وقتی به ده باز میگردد با فرزندش
روبرو میشود و او را با خود به شهر میبرد، گلنسا که گمان میکند فرزندش را دریا از
او گرفته است خود را در دریا غرق میکند، محمود پدر گلنسا نیز انتقام دخترش را در
شهر از جوانی که مسبب این فاجعه است میگیرد.
*لغزش
استودیو البرز، فیلمنامه و کارگردان: مهدی رئیس فیروز، تهیه
کننده: پرویز اصانلو، فیلمبردار: ابوالقاسم رضایی، بازیگران: بهمنی، تاتا، دنیلی،
منوچهر زمانی، 35 میلیمتری
یک تصادف حبیب و تاتا زن هرجایی را مقابل هم قرار میدهد.
حبیب حس میکند که گمشده خود را یافته است، حبیب تاتا را به زندگی شرافتمندانه ای
دعوت میکند، و بخاطر او از پدر و مادر و خانواده و همه چیز خود چشم می پوشد، همه
معتقدند حبیب دچار اشتباه شده است ولی حبیب به همه ثابت میکند که در تشخیص خود
اشتباه نکرده است.
*دختر چوپان
استودیو عصر طلایی، فیلمنامه نویس و کارگردان: معزالدیوان
فکری، فیلمبردار نوری حبیب، هنرپیشگان: مجید محسنی، شهلا، قدکچیان، ظهوری
زیبا و احمد یکدیگر را دوست دارند اما کدخدا پدر احمد با
این ازدواج موافق نیست او میخواهد احمد با یک خانواده ثروتمند ازدواج کند، زیبا
ناامید راهی تهران میشود و احمد در تعقیب او به تهران میرود و پس از ماجرهایی او
را یافته با او ازدواج میکند.
شهلا
ریاحی در فیلم دختر چوپان
*گمگشته
استودیو پارس فیلم، کارگردان: صمد صباحی، تهیه کننده:
حکیمیان، فیلمنامه: عنایت الله فمین، هنرپیشگان: هایده، مسعود زادگان، ودادیان،
پرنده، مانی، 35 میلیمتری
زرخواه آنچنان مشغول خوشگذرانی است که توجهی به همسر و
فرزندانش ندارد و آخرالامر نیز هر دو را از خانه بیرون میکند. ملیحه همسر زرخواه
در حادثه ای بقتل میرسد و تربیت فرزندشان هما را خانوادهای عهده دار میشود. سالها
بعد هما با پدرش زرخواه روبرو میشود ولی هما به او توجهی نمیکند، زرخواه تصمیم به
خودکشی میگیرد ولی سرانجام واقعیت آشکار میشود و زرخواه سرافکنده و پشیمان و مغموم
از دخترش تقاضای بخشش میکند و دختر نیز سرانجام او را میبخشد.
*پیوند زندگی
مراد فیلم، کارگردان و تهیه کننده و فیلمنامه و فیلمبردار:
ابراهیم مرادی، 35 میلیمتری
*شبهای تهران
استودیو پارس فیلم، کارگردان: سیامک یاسمی، تهیه کننده:
اسماعیل کوشان، فیلمنامه: صادق بهرامی ، فیلمبردار: عنایت الله فمین، 35 میلیمتری
دادستان شهر به سبب مشغله فراوان توجهی به همسر خود ندارد.
در این شرایط دوست نایابی همسرش را فریب میدهد و همسر دادستان با او میگریزد. از
آن پس دادستان خود عهده دار سرپرستی تنها دخترش میشود. سالها بعد همسر دادستان که
بر اثر اعتیاد و شب زنده داریهای پیاپی پیر و شکسته شده، بی پناه و سرگردان میشود
ولی همیشه از دور دخترش را می بیند، مادر وقتی دخترش را در دام مرد هوسبازی که
سقوط او را باعث شده می بیند، مرد را بقتل میرساند. و بعد در دادگاهی که دادستان
آن شوهر خود اوست با دفاعی مستدل تبرئه میشود و به خواسته شوهرش زندگی تازه ای را
با دخترش آغاز میکند.
*بی پناه
استودیو پارس فیلم، کارگردان: احمد فهمی (گرجی عباد )، تهیه
کننده: سلیم سومخ، فیلمنامه: علی کسمائی، فیلمبردار: نوری حبیب، هنر پیشگان: مهین
دیهیم، احمد فهمی، هوشنگ امیر فضلی ، 35 میلیمتری
جوانی که در کودکی پدرش را گم کرده، دختری را در یک روستا
فریب میدهد و به شهر میگریزد، دختر آواره میشود و عاقبت به گروه زنان بدکاره می
پیوندد، پسر در پی ماجراهایی دست به شب کاری میزند و کارش به دادگاه میکشد، پدرش
که دادستان است او را محکوم میکند و در همین زمان است که پدر در میابد مجرم کسی
نیست بجز پسر خودش.
*نیمه راه زندگی
هنر فیلم، کارگردان و تهیه کننده: مهدی بشارنیان، فیلمنامه:
اسداله نظری، فیلمبردار: واهه، هنر پیشگان: شهلا، آریا، خرمی، حسام الدین، 16
میلیمتری
*چهره آشنا
جهان فیلم، کارگردان و فیلمنامه نویس: حسن خردمند،
فیلمبردار: عنایت الله فمین، هنر پیشگان: شهلا ، حمید قنبری، ناهید سرفراز،
قدکچیان، پرچیده، 35 میلیمتری
پریوش و مهوش دو خواهر هستند با دو روحیه متفاوت، پریوش از
معاشرت با دوستی ناباب با جوانی بنام فیروز آشنا شده و به وسیله او منحرف و
سرگردان و آواره میشود. مهوش با معلمش بهروز ازدواج میکند و پریوش که روی بازگشت
بخانه را ندارد هر چه بیشتر آلوده به فساد میشود و زمانی که جراُت بازگشت به خانه
را پیدا میکند که بشدت پیر و شکسته شده است و خانواده اش او را نمی شناسد و ناچار
و مجدداً به زندگی اندوهبار خود باز میگردد.
*مشهدی عباد
یکی از مطرح ترین و متفاوترین فیلمهای دوران خودش بود و
سالهای بعد از خودش گاه به گاه اکران میشد و پرطرفدار بود. مشهدی عباد ساخته
استودیو پارس فیلم و صمد صباحی فیلمنامه نویس و کارگردان آن بود. فیلم اقتباس از
نمایشنامه ای بود با همین نام نوشته عزیز حاجی بیگلی. بازیگر خوب تفکری در این
فیلم هنوز بیاد ماندنی است و هنرپیشگان دیگر هم فتانه، معصومه خاکیار، تقی ظهوری،
وعلی تابش بودند و بطور 35 میلیمتری ساخته شد.
مشهدی عباد پیرمرد خسیس و پولداری است و شیفته گلنار دختر
رستم بیک تاجر ورشکسته است، رستم بیک حاضر میشود دخترش گلنار را به مشهدی عباد
بدهد در مقابل اینکه مشهدی عباد قرضهایش را بپردازد، ولی گلنار جوانی دیگر را بنام
سرور را دوست دارد. مشهدی عباد موفق میشود که سرور را از سر راه خود بردارد و
مراسم ازدواجش با گلنار تدارک ببیند. در مراسم عروسی سرور ترتیبی میدهد که مشهدی
عباد از ازدواج با گلنار منصرف شده و ضمن پرداخت تمام دیون رستم بیک پدر گلنار خود
برپا کننده عروسی گلنار و سرور میشود.
*میهن پرست
استودیو شهریار، کارگردان: نقشینه، تهیه کننده و فیلمنامه
نویس سروان درمبخش، فیلمبردار: ایرج فرحبخش، هنرپیشگان: نادره، سلیمانی، ظهوری،
نقشینه،
کاملاً مشخص بود که این فیلم سفارش دربار بود و داستان فیلم
اینطور بود که یک سرهنگ بازنشسته وقتی فرزندش را در حمله بیگانگان به وطن از دست
میدهد از کیومرث دامادش میخواهد که او هم به مدافعان وطن بپیوندد. ولی کیومرث حاضر
به اینکار نیست، سرهنگ و دخترش داوطلبانه به جبهه میروند. سرهنگ مجروح و بستری
میشود و در این زمان کیومرث تصمیم میگیرد به جبهه برود و همین کار را نیز میکند،
بزودی سربازان وطن تجاوز بیگانگان را دفع کرده و آنها را از وطن بیرون میرانند، و
آنوقت کیومرث بار دیگر زندگی خود را در کنار سرهنگ و همسرش آغاز میکند.
*محکوم بیگناه
استودیو شهرزاد، فیلمنامه نویس و کارگردان: علی محزون،
فیلمبردار: بوریس ماتایوف، هنر پیشگان : علی محزون، سودابه، مینا، ملکه رنجبر،
خسرو هریتاش، 35 میلیمتری
خسرو هریتاش در این فیلم بعنوان بازیگر سینما را تجربه کرد
و وارد عالم سینما شد و در اواسط دهه چهل و دهه 50 بعنوان فیلمنامه نویس و
کارگردان نقش بسیار سازنده ای در تحول سینمای ایران داشت که بموقع خودش به فیلمهای
او خواهیم پرداخت فیلمهای مثل "آدمک" و یا "برهنه تا ظهر با سرعت "
و یا "خوابنامه رحمن سرایدار ". و اما فیلم محکوم بیگناه، با مرگ بزرگ
خانواده، مادر و پسر و دختر آواره میشوند. پسر که کارش نقاشی است، بیگناه متهم به
قتل شده و زندانی میشود، مادر پس از این حادثه میمیرد و دختر سرگردان، کارش به
فحشاء میکشد. پسر پس از طی دوران محکومیتش از زندان آزاد میشود و به اتکاء هنرش
بزودی چهره معروفی میشود و سپس نا امیدانه به جستجوی خواهرش میپردازد، در برخوردی
اتفاقی خواهرش را میابد و از آن پس هدفش انتقام از مردی است که مسبب سقوط خواهرش
شده، مرد را میابد و اینبار واقعاً مرتکب قتل شده و بار دیگر محکوم میشود. این
داستان ظاهری فیلم بود ولی در بطن این داستان موضوع دیگری مطرح میشود و هدف
سازندگان فیلم بوده و آن اتفاقات ناعادلانه در جامعه بوده و آنجایی که دنبال مردی
که خواهرش را به انحراف میگردد! دائما سر از ارگانهای دولتی و ارتش در میاورد و
میخواد بتماشاگر بفهماند علت اینهمه نا امنی برای مردم بخصوص دختران خود سیستم
میباشد ..... و برای همین بود که حکومت را زیاد خوش نیامد وعلی محزون و چند تا از
عوامل سازنده فیلم گرفتار شدند.
کامل این فیلم و البته نه با کیفیت آنچنان خوب را بزودی در
سایت فانوس بنمایش خواهیم گذاشت.
*غفلت
پارس فیلم، نویسنده و کارگردان: علی کسمائی، فیلمبردار:
عنایت الله فمین، هنرپیشگان: ناصر ملک مطیعی، کورش کوشان، جمشید مهرداد، فروغ
محمدی، 35 میلیمتری
جوان مالکی بعلت معاشرت با دوستان نایاب کارش به قمار و می
خواری کشیده میشود، و همه دارایی و حتی همسر خویش را نیز در این رهگذر از دست میدهد
و با پسر کوچکش آواره میشود، حادثه ای پسر را از او دور میکند، پسر از روی استیصال
به گدایی می افتد، پدر به هنگام کار در گاراژ بر اثر ترکیدن مخزن اکسیژن نابینا
میشود، سر انجام پدر و پسر روزی یکدیگر را می یابند و زندگی جدیدی را شروع میکنند.
*دختر سر راهی
کاویان فیلم، نویسنده و کارگردان: معزالدین فکری،
فیلمبردار: نوری حبیب، هنرپیشگان: شهلا، قدکچیان، نصرت الله وحدت، معزالدین فکری
دختر جوانی پس از اینکه
پدرش را از دست میدهد تنها و سرگردان میشود. پس از سالها در جریان حادثهای
گذارش به خانهای میافتد که در آن ناپدری و برادرش زندگی میکنند. ناپدری و برادر
شیفتهٔ او میشوند ولی دختر خود متمایل به جوان دیگری است. ناپدری وقتی موفق به
جلب توجه دختر نمیشود قصد تجاوز به دختر را میکند. اما حقیقت آشکار شده و دختر
با مرد محبوب خود ازدواج میکند و پس از سالها زندگی آرامی به دست میآورد.
*گرداب
استودیو پارس فیلم،
نویسنده و کارگردان: حسن خردمند، هنرپیشگان: ناصر ملک مطیعی، مهین دیهیم، زینت
نوری، هوشنگ بهشتی، قدکچیان، 16 میلیمتری
جوانی که زندگی ساده و بی ریایی دارد گرفتار گروهی
بی خبر و خوش گذران می شود، کسانی که به انواع نیرنگ ها نقشه ی منحرف کردن جوان
های ساده را دارند. جوان زندگیش بازیچه قمار چهره ی زیبای یک زن و سایر عوامل
فریبنده ی نیرنگ های این افراد می شود وقتی به خود می آید که سال های جوانیش را
بیهوده هدر داده است .