مقدمتاً جا دارد از تمامی رفقایی که این بحث را دنبال
میکنند و در پیشبرد آن مرا کمک و راهنمایی میکنند از صمیم قلب تشکرمی کنم . وقتی
انسان تاریخ را مینویسد، به کتابها و آدرسهای زیادی مراجعه میکند و با فقری که ما
در اینجا در رابطه با منابع داریم و عدم دسترسی امان به همه منابع، پس کمک فعال
شما دوستان کمکی بزرگی خواهد بود در ارائه جامع تر این بحث. و بقول یکی از دوستان
که بدرستی هم میگفت که تفاوت این نوشتار با دیگر نوشته های تاریخ سینما در این است
که شرایط سیاسی و حال و روز جامعه را مورد بررسی قرار میدهیم و اینکه این فیلمها در
چه شرایط و دورانی ساخته شده است. و امیدوارم در این رابطه بتوانم قلم بزنم و به
فکر و منظور این نوشتار نزدیک باشم. و اضافه میکنم که در این زمانی که ما داریم زندگی میکنیم دیگر سینماگران و
منتقدانی با سابقه، شایسته تر و با تحصیلات علی تری از من هستند.
و اما ادامه داستان: بیشترین فیلمهایی که بعد از 28 مرداد
ساخته شد بیشتر سوژه هایش حول و حوش نظامی گری و حادثه پرداز ساخته میشدند و طبعاً
در ستایش از ارتش شاهنشاهی و حقانیت کودتا و حتی انتخاب نام فیلمها سعی میشد با محتوای
آن همخوانی داشته باشد. خون و شرف که " از ساخته های ساموئل خاچکیان و سرمایه گزاری ساناسار خاچاطوریان و با دوربین ژرژلیختسکی و نقش آفرینی آرمان " در سال 1334 روی پرده رفت، سازنده فیلم سعی کرد نشان دهد در حمایت از تلاش و حضور گسترده اقلیتهای مذهبی در سینمای ایران می باشد.
سوژه فیلم چنین بود که 9 جوان از 9 طبقه مختلف و متفاوت
اجتماعی که برای ایثار خون در راه انجام وظیفه دست از جان شسته اند و حتی فیلم با
این مضمون شروع میشود و با صدایی غایب
"" .....ما نُه جوان بودیم، نُه جوان ایرانی از طبقات مختلف که برای
ایثار خون در راه انجام وظیفه دست از جان شسته بودیم ""
و همانطور که قبلاً توضیح دادم این جملات در زمینه تاریک و
خیال انگیز افق روی پرده می آمد و بعد از کنار رفتن پرده چند اسب با راکبین خود از
تپه های شنی بالا میرفتند. باد سرد غروب بیابان، سواران را در سکوت و هم انگیزی
فرو برده بود و آنها به آینده مبهم و نامعلوم خود میاندیشیدند. آن سواران
ژاندارمهایی بودند که رهبری یک افسر شجاع برای قلع و قمع گروهی سارق خونخوار
ریگزارهای بی پایان و مهلک را زیر پا میگذاشتند (ستاره سینما شماره 45، آذر 1334 ).
شعاری که در این فیلم بگوش رسید و بموازات آن تمام نوشته ها و نقدهای دولتی در
مورد فیلم بر میهن پرستی اقشار و طبقات مختلف تمرکز کرد و در سوژه فیلم وطن پرستان
نقطه سفید بودند و دزدها و اخلاگران ضد میهن که البته در صحنه دزدها همان عوامل
نهضت ملی ایران و طرفداران دکتر محمد مصدق تداعی میشدند و طبعاً نقطه سیاه فیلم در
این نهفته است.
در فیلم "خون و شرف " تأکیدی بود بر فداکاری
ژاندارم ها برای امنیت کشور و در مقابل مخالفان سلطنت را در دزدان و یاغیان و
خائنین به وطن معرفی میکردند. و همه اقشار جامعه آن دوران را در کنار ارتش قرار
داده بود که برای حفظ نظام پادشاهی و امنیت مرزهای کشور از هیچگونه فداکاری دریغ
ندارند و نتیجه میگیرد که یاغیان در مقابل وطن پرستان سرنوشتی ندارند بغیر از
نابودی و نهایتاَ کسانی که امنیت را بر هم میزنند، البته تعریف امنیت بمعنای لغت نامه
حکومت، همیشه زبون بوده اند و ناتوان و از طرف نیروهای ارتش و بسیج خود جوش اقشار
مختلف مردم نابود خواهند شد و بخاطر تم و هدف و جهت این فیلم بود که ارتش تمام
وسایل و امکانات اعم از اسلحه های سبک و سنگین را دست و دلبازانه در اختیار
سازندگان فیلم و استودیو دیانا قرار داده بود و در فیلم صد و بیست ژاندارم با کلیه
تجهیزات جنگی از قبیل تفنگ، فشنگ، مسلسل سبک، زرهپوش، کلاه خود وغیره شرکت جسته
بودند.
شاپور رفیع مدیر استودیو دیانا و تهیه کننده فیلم "خون
و شرف " نیز با نوشتن یک نامه رسمی برای محمد رضا پهلوی ضمن توضیحاتی در وصف
جنبه های وطنپرستانه و شاه دوستانه فیلم ساخته شده خواهان این شده بود که فیلم
مذکور از عوارض شهرداری معاف گردد که تمامی نامه او خطاب به محمد رضا پهلوی مملو
از پاچه خواری و مضامین تبلیغاتی اثر بود "...... نمایش این فیلم در داخل
کشور به نحو موثری توجه عمومی را به نقش عمده ای که ارتش و ژاندارمری حفظ امنیت
مردم را بعهده دارند را جلب کرده و در ممالک خارجی نیز جنبه تبلیغاتی به نفع میهن
و میهن پرستان داشته و معرف روح فداکارانه ارتش و ملت ایران بود. این فیلم با
موافقت قبلی وزارت کشور و تشکیلات ژاندارمری کل کشور بعد از مطالعات دقیقی که در
موضوع آن بعمل آمده، چندی است که در صفحات مازندران شروع شده و محققاً پس از اتمام
مورد توجه مقامات ارتشی و کشوری واقع شده بود.
پیش از نمایش عمومی خون و شرف روزنامه ها خبر حضور شاه را
در مراسم افتتاحیه آن دادند که البته شاه در آن مراسم حضور نیافت ولی نماینده ارتش
و هنگامی که تصویر او را روی پرده انداخته بودند پیام حمایت او را خواندند.
قصه فیلم : به سرکشی های راهزنانی پرداخت که دختر جوان روستایی را
ربودند و برادر دختر به مدد ژاندارمهای محلی و یک افسر به تعقیب آنها رفتند. در
انتهای فیلم که همه جز برادر و افسر جوان و خوش سیما کشته شده بودند، هنگ ژاندارمری منطقه در قالب
ارتش دلیرو همیشه حاضر شاه حمله کرد، راهزنان را مغلوب کرد و دختر را از اسارت
نجات بخشید، عوامل اصلی قصه، در مخاطره بودن مال و ناموس مردم و لزوماً حفظ و شرف
و قانون، به مدد نیروهای انتظامی گوش بفرمان شاه و حاکمیت ارتش در هیبت شکست
ناپذیری و این تبلیغ در مورد ارتشی بود که تقریباً یک دهه پیش برابر هجوم متفقین
عملاً و بدون مقاومت تسلیم شده بود.
رویای شکوه و سلطنت : رونق فیلمهای حادثه ای شبه تاریخی نیمه دهه سی در ایران هم ساز
و توفیق آثار شمشیرزنی هالیوود بود. سینما روی ایرانی حکایت شمشیر بدستان سرخوش
هالیوودی را که شرق شهرزاد قصه گو را زیر پا میگذاشتند، را بخاطر می سپارد. عناوین
فیلمهای آندوره، دو فیلم بغداد و شعله عرب
یا عربی (چارلز لامونت 1950 و 1951 ) عقاب صحرا (لوئیس آلن 1950 ) تبار طلایی (جورج شرمن 1951) پسر علی بابا (کرت
نیومن 1952) ماجراهای حاجی بابا (دن ویس 1954 ) پسر سند باد و شبهای حرم (تد تتز
لاف 1955) که حال و هوای همه این فیلمهای
وارداتی، حال و هوای قصه بود و برای مردمی که قهوه خانه رو بودند و رستم و
سهرابشان را هم بدیوار قهوه خانه آویزان کرده بودند و ساعتها بپای گفتارهای نقال
می نشستند و یا بگوش کردن داستانهای تکراری پرده خوانان اشک میریختند به پهنای
صورت و ....... اینوع فیلمهای قصه ای از رونق خاصی برخوردار بودند.
با
توچه با امکانات ضعیف و محدود و کمبود سرمایه بعید بنظر میرسید که احیاناً
سینماگران ایرانی بتوانند با این نوع فیلمهای وارداتی رقابت کنند و یا هوس ساختن
چنین فیلمهایی را در سر داشته باشند ولی این اتفاق غریب افتاد و سینمای ایران پا
به قلمرو فیلمهای شمشیر زنی و قصه ای گذاشت.
ساختن
فیلمهای شبه تاریخی که با دست درازی گاه و بی گاه به آثار کهن ادبیات ایران بویژه انتشارات
پس از کودتای 28 مرداد شد. فیلم " آغا محمد خان قاجار و عروس دجله " هر
دو ساخته نصرت الله محتشم و شاهین طوس به کارگردانی کریم فکور در سال 1333 روی
پرده رفت.
سنگی
که اسماعیل کوشان در استودیو پارس فیلم بنا نهاد، ساختن آثار ظاهراً تاریخی که
اصراری به امانت داری تاریخ و ادبیات نداشتند و گاهاً هم بر اساس شرایط روز جامعه
تاریخ را نوشتند و ساختند و بعبارتی اصلاً در ادبیات ایران امانت دار خوبی نبودند.
البته اینوع فیلمهای ساخته شده نه تنها
دوام آورد بلکه مورد استقبال هم واقع شد و بنای تو خالیشان بخشی از سینمای
ایران در دو دهه سی و چهل شد. فیلمهایی شبیه به امیرارسلان نامدار ساخته در استودیو
پارس فیلم و بکارگردانی سیامک یاسمی در سال 1334 و یا یوسف و زولیخا بازهم از
ساخته های سیامک یاسمی در سال 1335 و یا قزل ارسلان بکارگردانی شاپور یاسمی در سال
1336 و بیژن و منیژه بکارگردانی منوچهر زمانی در سال 1337 و یعقوب لیث صفاری ساخته علی کسمایی 1336 که همه
در دهه 30 ساخته شدند.
و با توجه به اینکه مردم سینما رو بارها اینوع قصه ها را در
قهوه خانه ها شنیده بودند ولی اهمیت به تفاوتهای داستانی آنها نشدند و یا شدند و
اهمیت ندادند و حتی اینوع فیلم در دهه چهل هم ادامه یافت و اسم پارس فیلم یا
" استودیو پارس اشاره ای به اینگونه فیلمها و گذشته تاریخی میباشد و تفاوت
فیلمهای استخراج شده از استودیو پارس با فیلمهای دیگر جوان ایرانی شاهین طوس علیه
ظلم و زور خلیفه بغداد شمشیر میکشد.
امیر ارسلان فرنگ
رفته و نامدار برای بدست آوردن فرخ لقا به مبارزه با قمر وزیر میپردازد.
قهرمان قزل ارسلان برای رسیدن به مه لقا گرفتار فولاد زره
دیو شد.
جوان شجاع یعقوب لیث صفاری رهبری مردم را برای رسیدن به
آزادی بعهده میگیرد.
و ساخته های متفاوت از شاهنامه فردوسی و منبع وقایع بیژن و
منیژه قلمداد شد. فصل مشترک این فیلمها، نه فقط صحنه آرائیهای مقوایی، جوامع بی
تناسب و بازیهای بد، بلکه اصرار وافرشان در نمایش تاریخ یا افسانه ای بود که با
گذشته پیوند میخورد. این فیلمها سعی کردند تاریخ و گذشته را بزبان عامه تعریف کنند،
و یا تداعی سلحشوریهای گذشته ، زمان حال را تداعی کنند.
سینمای ایران تاریخی خلق میکرد که مخاطبینش سخت بدان نیاز
داشتتند. در این فیلمها قهرمان شجاع و دریادلی محور اصلی فیلم بود و قصه را جلو
میبرد. و او نماینده مردم بیدفاع و ضعیف بود و زبان گویای آنها بشمار میرفت.
از درباریان فاصله میگرفت و با واژه های عامیانه حرف میزند.
مخاطب به او در هیبت تفسیر کننده شرایط حاکم نگاه میکرد و قضاوتهایش را میپذیرفت و
تصمیماتش را بمرحله اجرا در میاورد. او معیار خوبی و بدی، سپیدی و سیاهی، بود و
معمولاً زمانی ظاهراً ظاهر میشد که بحرانی شهر یا کشور فرا میگرفت و مردم به مرز
طغیان نزدیک میشدند. آرمانهای او نشانی از نیازها و دردلهای مردم داشت. او در غایت
خود تبلور جنبشهای مردمی بود.
به تعریفی دیگر اینوع فیلمها خوراک مردم محتاج و قهرمان
پرور ایران بود و برای تخلیه و خنثی کردن آنها بسیار مفید واقع شد و یا حداقل بدین
منظور ساخته میشد.
ساختن این فیلمها شبه تاریخی مقارن بود با آغاز دوره جدید
سلطنت محمد رضا شاه و سالهای پس از کودتا بیست و هشت مرداد، روزهای واکنش تند
گروههای سیاسی و سرکوب شدن احساسات ملی گرایانه. در روزگاری که یکنوع احساس
ناسیونالیسمی و ضد استعماری که در جامعه
فراگیر شده بود و همه با دیده تردید به حکومت نگاه میکردند چنین فیلمهای
نوستالژی نسبت به گذشته پرافتخار یا خیال انگیزی را دامن میزد و میتوانست کمکی
باشد که از آن فضای فکری دوران مصدق دور
شوند و در پیوندی نا گسستنی با شاه و کشور قرار گیرند و این روش استفاده از افسانه
ها، مثل همیشه میتوانست با مردم راحت تر و سهل تر ارتباط برقرار کند و با اطمینان
به نفوذ اینگونه داستانها درون مردم مناسب ترین وسیله برای جا انداختن پیامهای ضد
مردم ایشان بود.
قهرمانان شجاع فیلمها یکه و تنها به مکانهایی وارد میشدند
که از مردم عادی ساخته نبود و یا اجازه نزدیک شدن به آن را نداشتند.
قهرمان فیلمها برای بالا رفتن از ستونهای قصر و یا پریدن
روی بالکن های آن و باز کردن درهای غول آسا و پشت سر گذاشتن نگهبانان و نیاز به نداشتن
اجازه، و خلاصه قهرمان بازی کردن آنطور که به دل مخاطب بنشیند و در تصور بینندگان
فیلم جسور و متفاوت با یک انسان عادی جلوه کند. قهرمان فیلم همه پرده ها را کنار
میزند و از همه سدها میگذرد و چشم در چشم سلطان میدوزد. و زمانیکه باز میگشت از
مردم میخواست آرام شوند، خشم نداشته باشند و اطاعت کنند. یاغی خشمگین ابتدای
فیلمها در انتها سیاست اعتدال را توصیه میکرد زیرا که خود او را سیاست پیشه ای
معتدل می یافتیم. رشته ای که درون مایه این فیلمها را پیوند میداد به رابطه مردم
با حکومت! در کسوت سلطان! بود قهرمان شجاع زمانی ظاهر میشد که پایه های حکومت
لرزان بود و شاه عادل و خوب معمولاً به دلیل خیانت اطرافیانش از مردم فاصله گرفته
بود و درآستانه سقوط قرار داشت.
او شمشیر زن بی نظیری بود و میدانست چگونه از مشتهایش هم
استفاده کند که احتمالاً اگر میخواست میتوانست سلطان هم باشد ولی همیشه و هر بار
بمردم گوشزد میکرد که سلطنت فقط به سلطان تعلق دارد و او جانش را هم در اینراه
نثار میکند. بنابراین هر چند مایه میهن پرستی بخش تفکیک ناپذیر این فیلمها بود ولی
وفاداری به سلطان بیش از عشق به میهن اهمیت داشت.
این فیلمها در مورد مهمترین مسائل جاری ایران حرف میزدند و
آن یعنی مشروعیت حکومت. البته از این قبیل فیلمها فقط مربوط به سینمای ایران نمیشد
و داشتیم فیلمهایی را که در غرب و هالیوود ساخته میشد با هزینه های سنگین مثل "بن
هور" که وقتی هم که به نقد کشیده میشدند پاسخ این بود که بدون قضاوت تاریخ
بیان دوره ای از گذشته را کرده ایم که البته وقتیکه این فصل یعنی سینمای ایران را
به اتمام رساندم به تاریخ سینمای جهان
خواهم پرداخت و راجع به اینگونه از فیلمها هم به بحث و بررسی خواهم پرداخت.
در ایران و اینوع ساخته ها اکثراً سوژه وقایع فیلم بدان سمت بود که دولت و حاکم پا برجا
بماند، شاه بر تخت سلطنت تکیه بزند و ترکی بر شیشه حکومتش پدید نیاید و همیشه
سئوالی را طرح میکردند که 1 . آیا دولت حاکم پا برجا بماند یا نه !؟ شاه بر تخت
سلطنت تکیه بزند یا نزند! و یا توده مردم او را بعنوان حاکم میشناسند یا نه! و یا
او پادشاهی را موهبت الهی میدانند یا نه! .............. و از نظر روانی و تزریق
به مردم هم پاسخ همه اینها مشخص بود.
رژیم پهلوی که حکومت را به واسطه کودتا بدست آورده بود و با
کودتای دیگری آنرا حفظ کرده بود در همه این سالها بر توجیه مشروعیت خود پای می فشرد
و آنرا توجیه میکرد.
بهمین دلیل و هر چند که قهرمانان این فیلمهای شبه تاریخی
علیه ظلم و جور مستبدانه به مبارزه بر میخواستند، ولی در بطن وعمق داستانهایشان
آرمانهایشان بدون حضورشاه تبیین نمیشد.
در اکثر این آثار قهرمان خوب و دوست داشتنی مثلاً
"ایلوش" با عضلاتی برتافته و اندام پهلوانه اش دست محبوبه اش را
میگرفت و میرفت تا سلطان در آرامش سلطنت کند. ره آورد
مبارزات او تثبیت حکومت از یک سو و وحدت ملی از سوی دیگر بود. شخصیت وزیر خائن در
چنین معادله ای قوام میگرفت. در اکثر این فیلمها معمولاً وزیر جاه طلب و خائنی
وجود داشت که بین شاه و مردم شکاف ایجاد میکرد و باعث نفاق میشد. و تماشاگر به
تدریج قبول میکرد که همه دسیسه ها از سوی وزیر بد و خبیث و مال اندوز بوده که از
رفعت و مهربانی شاه سوءاستفاده کرده است و همیشه او بود که لعن و نفرین میشد و حتی
کار بجایی میرسید که شاه مورد دلسوزی نیز قرار میگرفت.
دهه سی عصر نخست وزیران جا به جا شده ایران بود. مردم تهران
در سال 1331 تابوت خالی را بعلامت جنازه احمد قوام نخست وزیر وقت، سر دست گرفته و
در خیابانهای تهران حمل میکردند. جبهه ملی تقاضای محاکمه قوام را کرد. یکسال بعد
دکتر محمد مصدق نخست وزیر ایران از اوج توسط کودتا و حامیان چماقدار و ارتش شاه
پائین کشیده شد و طی محاکمه ای طولانی به تبعید رفت. شاه بعدها و تا مقطع انقلاب
22 بهمن 1357 هر جا که زیر فشار مردمی قرار میگرفت و درگیر بحران میشد یا
سیاستهایش زیرسئوال میرفت وزرایش را مقصر جدایی خود و ملت میخواند و آنها را
قربانی میکرد منجمله پایدار و وفادارترین وزیرش امیرعباس هویدا بود که او را
بزندان انداخت که در این حکومت هم اعدام شد.
کاسب کاری به بهانه تاریخ و ادبیات همیشه مذبوم تر از کاسبکاری
در اشکال دیگر قلمداد شده. فیلمهای شبه تاریخی استودیو پارس فیلم نیز همیشه با
تمسخر مورد اشاره قرار گرفته و محققین سینمای ایران آنها را شایسته تفسیر و تحلیل ندانسته
اند. قصه های خود ساخته به مدد تحریف تاریخ، بی سلیقگی در طراحی صحنه و لباسها و
پرداخت بد، فیلمهای اسماعیل کوشان را فرزندان بی قواره سینمای ایران معرفی می
کردند. در دنیای فیلمهای شبه تاریخی ادبی پارس فیلم همه چیز امکان پذیر بود و شخصیتهای
وطنپرست ایرانی همه جا حضور داشتند و کاملاٌ معلوم بود که با چه هدفی ساخته میشوند،
افزایش احساسات وطنپرستانه و پیوند نا گسستنی بین حکومت عادل و مردم و همه آدمهای
خارج از این پیوند جزوآدم بدهای فیلمهای استودیو پارس فیلم بودند.
قهرمان ایرانی "یعقوب لیث صفاری " یکه و تنها جبه
خصم زده و محبوبه اش را نجات داده و یا اسطوره های تاریخ ادبیات ایران بصورت اشباح
کم رنگی سر از فیلمهای "یوسف و زلیخا یا بیژن و منیژه و رستم وسهراب "
(شاهرخ رفیع 1336 ) در می آورند. فقط شاپور یاسمی میتوانست در پسر دریا (1338)
حدیث زندگی موسی و فرعون را به قصه زندگی شاهزاده ایرانی، که در کودکی توسط
نزدیکانش با سبدی به آب سپرده میشد، بدل کند. شوونیسم جاری در تاریخ خود ساخته
پارس فیلم با ادعاهای حکومت در باب اقتدار ایران همصدایی میکرد.
جوانی ایرانی "شاهین طوس" در برابر سپاه خلیفه از
اعراب که به روستاهای ایران، واقع در نقطه ای نا روشن، حمله کرده بودند می ایستد و
به پیروزی دست یافت، یا جعفر مکی در "عروس دجله" مبارزی ایرانی بود که
هارون الرشید را سهل و آسان مغلوب میکرد. این اثر بعنوان یک فیلم تاریخی فارسی روی
پرده رفت "".... فیلم درس عبرتی است برای کسانی که فکر تهیه فیلمهای به اصطلاح
تاریخی افتاده اند ......این تهیه کنندگان باید مطمئن باشند نمیتوانند با زرق و
برق مردم را جلب کنند و در میدان تجمل و شکوه هرگز موفق به رقابت با فیلمهای خارجی
نخواهند شد. گذشته از اینها، در تهیه فیلمهای تاریخی، اطلاعات وسیع در باره تاریخ،
ادبیات، باستان شناسی و فولکلور ملت لازم است ..........""
در این فیلم، گویی دوربین فیلمبرداری از دروازه قصر خلیفه
وارد میشود و مناظری از دربار هارون و مجلس جعفر برمکی و توطئه درباریان را بطور
ناقص عکسبرداری میکند و میگذارد عده ای با رقصهای مکرر و ناموزون خود صحنه ها را
پرکنند و گروهی با قیافه های نامأنوس آواز بخوانند ......... بهر صورت داستان فیلم
چه بوده اصولاً منظور از تهیه این فیلمها جز لکه دار کردن مفاخر تاریخ ایران چه
میتوانست باشد !؟ (ستاره سینما شماره بیست
وششم 1334 )
آثار شبه تاریخی بهانه جعل صحنه هایی بعنوان آداب و رسوم
مردم ایران را مهیا میکرد. پارس فیلم در روند تاریخ سازی و بومی گرایی خود ساخته
اش فیلم "راهزن" ساخته سیامک یاسمی در سال 1334 را اثری حادثه ای تاریخی خواند و در
تبلیغات مربوط به آن، فیلم را قصه ای بومی مبتنی بر زندگی واقعی عشایر و آداب و رسوم
آنها قلمداد کرد. معجون فیلم در این جمله تبلیغاتی اش نهفته بود،
"راهزن" دارای دو رقص است: یک رقص
کردی و یک رقص مخصوص راهزنان، تقلید خام و بدون پشتوانه از فیلمهای غربی به
کاریکاتورهایی رسید که جمله های تبلیغاتی فیلم "غروب عشق" ساخته احمد
فهمی 1334 نمونه کوچک و بی اهمیت آن بود "" ........ این فیلم درام
موزیکالی است که به سبک تازه ای که تا کنون نظیرش در فیلمهای ایرانی دیده نشده، تهیه
شده و آوازهای آن بصورت اپرا عبارتند از رویای شرقی، رومئو و ژولیت .....که
آهنگهای آن مخلوطی از موسیقی ایرانی و عربی است "" ( ستاره سینما شماره
هیجده 1333 ).
و همین نشریه در چند شماره بعد تصویر زن نیمه برهنه ای را
بچاپ میرساند و از او بعنوان نخستین دختر ایرانی به هالیوود راه یافته یاد میکند و
متذکر میشود که این هنرپیشه در فیلمهای شرقی ساخته شده هالیوود نقش آفرینی میکند
ضمن اینکه اصرار به شرقی بودن دارد.
با روی پرده رفتن " یوسف وزلیخا " اثر سیامک
یاسمی در سال 1335، تماشاگران با محسن مهدوی به نقش یوسف روبرو شدند که با موهای
بلند و سربندش و جامعه عاریه ایش شبیه سرخپوستان فیلمهای وسترن امریکایی بود تا
یوسف توصیف شده در اشعار کهن و داستانی ایران.
نشریه ای نوشت ""..... حرکات محسن مهدوی بیننده
را یاد بازیگری گریگوری پک در فیلم داوود و به تشابه از ساخته های هنری کینگ 1955
که فیلمی بر اساس روایات مذهبی کهن بود، میاندازد.
شهره زلیخایی است که پیراهن عروسی اش را از روی زیباترین
مایوهای فرنگی تهیه کرده و ......سعی دارد جاذبه جنسی کذایی اش را به زور به
تماشاگر تحمیل کند (ستاره سینما شماره نودویکم 1335).
در ادامه این نوشتار و در پایان دهه چهل و سرآغاز دهه پنجم
بطور مفصل و مستند و در فصلی انحصاری به استفاده ابزاری از زن در سینمای ایران
خواهم پرداخت و اینکه زن از همان ابتدای سینمای ایران و تا کنون همیشه چاشنی بوده
و در فیلمها استفاده شده تا لوندی کند و تضمین فروش بیشتر فیلمها و هرگز نقشی
اساسی را در رولها نداشته و بنوعی آویزان هنرپیشه اول فیلم که طبعاً مرد هم بوده
میشده و یا برای رقصیدن در کافه ها و .... مورد استفاده قرار میگرفته و در این
زمان هم که کافه ها ممنوع شده و خبری از آنها در فیلمها نیست، بنوعی دیگر زن در سینما دارد مورد سوءاستفاده
تبلیغی قرار میگیرد.
حضور رقصنده اسپانیایی در برخی از صحنه های فیلم
"بهلول " صادق بهرامی در سال 1336 که بهلول در دوران حکومت هارون الرشید
یا بیدادگران مبارزه میکرد پیش خود فیلم جلب نظر میکرد.
در عین حال بخشی از دلایل دوام چنین فیلمهایی در استودیوی
پارس فیلم این بود که پس از توفیق تجاری امیرارسلان نامدار از صحنه های آماده و لباسها
و وسایل به جای مانده از آن، در فیلمهای دیگر استفاده شد. نشریه ای در مورد فیلم
"یعقوب لیث در صورتیکه می بینیم دست اندرکاران و سازندگان فیلمهای دولتی از
ابتدا به حداقلهای مسائل کشور و مردم نه آشنا بوده اند و نه احترام میگذاشته اند و
در آنطرف قضیه هم منتقدان و آگاهان در جامعه آنقدر زیر فشار و بگیر و ببند بوده
اند که انتقادات و یا نوشته هایشان در اینمورد بگوش کسی نمیرسید و مردم سینما رو و
عادی هم بقدری در زیر حملات و تبلیغات تجدد اسیر شده بودند که از اینوع ساخته ها
فقط جنبه ناسیونالیستی اش را میدیدند و تحریف تاریخشان را دانسته و یا ندانسته از ایران را نشان میدهد . ولی نکته ای که باید
گوشزد کرد این استکه .... لباسهای هنرپیشگان آن همان لباسهایی است که در فیلمهای
"آغا محمد خان قاجار ویا " عروس حجله
" نصرت الله محتشم در سالهای 1333 و 1334 و یا فیلم شاهین طوس بکار
رفته اند (ستاره سسینما شماره سی و دو 1334).
در همه جای دنیا وقتی محقق خواسته تاریخ را بنویسد یکی از
مستنداتی که برای بیان آداب و رسوم و ..... آندوره مورد نظرش استفاده میکند لباس
مردان و زنان آندوره بوده و حتی رنگهایی که انتخاب میشده و یا بکارگیریش بیشتر
معمول بوده است در صورتیکه می بینیم دست اندرکاران و سازندگان فیلمهای دولتی از
ابتدا به حداقلهای مسائل کشور و مردم نه آشنا بوده اند و نه احترام میگذاشته اند و
در آنطرف قضیه هم منتقدان و آگاهان در جامعه آنقدر زیر فشار و بگیر و ببند بوده
اند که انتقادات و یا نوشته هایشان در اینمورد بگوش کسی نمیرسید و مردم سینما رو و
عادی هم بقدری در زیر حملات و تبلیغات تجدد اسیر شده بودند که از اینوع ساخته ها
فقط جنبه ناسیونالیستی اش را میدیدند و نسبت به تحریف تاریخشان را دانسته و یا
ندانسته بی توجه بودند.
تا سالها بعد و حتی در همین زمان وقتیکه مسیر تهران کرج را
می پیمودیم در حاشیه جنوبی راه، برج و گلدسته های گِلی نه چندان بلندی را می بینیم
که تناسبی با تأسیسات صنعتی همسایه خود ایران ناسیونال نداشت و آن یادگارهای آثار
شبه تاریخی اسماعیل کوشان بود که آن زمینها را شاه مجاناً در اختیار کوشان قرار
داده بوده و بعد از انقلاب چون سندش بنام کوشان بود ورثه زمینها یا بخشی از زمینها
را توانستند به میلیونها دلار بفروش برسانند و بعبارتی به ثروتی نجومی در دو زمان
دست یافتند.
دشواریهای ساختن فیلمهای تاریخی در ایران به مهیا ساختن
سرمایه بسیار برای برپاساختن صحنه های بزرگ، طراحی لباسهای فاخر یا بسیج کردن
سیاهی لشکرهای پرشمار، محدود نشد و سانسور قیچی اش را با دقت و مو شکافی بیشتری در
مقایسه با سایر نمونه ها تیزکرد و یا میکرد. تاریخ ایران با شخصیت حکام، سلاطین، و
شاهان چنان گره کوری خورده بود که پیمودن هر مسیر مستقیم و بیراهه ای بالقوه نقد
جایگاه آن قلمداد میشد. و منفی شدن شخصیت شاه بر پرده نقره ای به تارمو بند بود،
بهمین دلیل یکی از معروفترین سانسورهای تاریخ سینما در مورد فیلم آغا محمد قاجار
ساخته محتشم در سال 1333 رخ داد. در نسخه اولیه فیلم که 150 دقیقه بود، آغا محمد
خان با بازیگری خود محتشم، توسط کریم خان زند، مقطوع النسل میشد، طی مبارزاتی آغا
محمد خان به تاج و تخت میرسد و سرانجام و در
انتهای فیلم به قتل میرسد. بررسی فیلم برای دریافت اجازه نمایش توسط خود محتشم
انجام گرفت زیرا که در آن زمان ریاست اداره نمایش وزارت کشور را بعهده داشت. قیچی
سانسور نزدیک به سی دقیقه از فیلم را حذف کرد و زمان آن به 125 دقیقه تقلیل یافت.
نتیجه این بود که در فیلم مرگ آغا محمد خان از آخر فیلم حذف شد زیرا که نمی بایست
در فیلمها از مرگ شاه یا شاهان سختن گفته میشد تا سیاست پرهیز از شاه کشی پا برجا
بماند.
در نسخه جدید و بعد از سانسور آغا محمد خان قاجار از قصر
خارج میشد تا با دست خالی به جنگ دشمنان برود. کلاً مطالب چاپ شده در مورد این شاه
قاجار جملگی بر تحریف تاریخ پای میفشردند ".......... جریان فیلم با واقعیت
تاریخ وفق نمیدهد، فیلم میگوید آغا محمد بدست کریم خان زند مقطوع النسل یعنی خواجه
گردید، درحالی که تاریخ شهادت میدهد سبب این کار خاندان افشاریه بوده ..... فیلم
کریم خان زند را شخص قسی القلب و آغا محمد خان قاجار را جسور و با شهامت و البته
مهربان توصیف میکند در حالی که کریم خان وکیل الریای مردم دوست را حکمرانی عادل و
رحیم و آغا محمد خان را قسی القلب و خونریز معرفی کرده است.
تاریخ زنان قاجار را با اندامی درشت و فربه، با ابروانی
پیوسته و لبانی غنچه ای نشان میدهد در حالی که بالعکس فیلم بانوان حرمسرا از جمله آمینه
و سلیم خانم را زنانی بلند قامت و ظریف با تیپ نیمه اروپایی و ژستهای مدرن نمایش
میدهد. بنابراین جنبه های تاریخی فیلم چه از لحاظ اصول و چه از لحاظ زمان صحیح
نیست، آخر چرا باید از خاندان قاجاریه اینهمه تجلیل شود و آنها را از آنچه که بوده
اند بزرگتر وانمود کرد (پیک سینما 20 آذر 1333) " ....... اشتباه عجیب دیگر
این فیلم، دادن پرچم سه رنگ شیر خورشید نشان بدست آقا محمد خان قاجار میباشد، و
این درصورتی ست که هر آدمی میداند که آن پرچم مولد انقلاب مشروطه بود و قبل از آن
پرچم ایرانیان دارای زمینه سفید با حاشیه سبز بود، البته شیر و خورشید وجود داشته
(فردوسی 16 آذر 1333).
دهه سی رو بپایان بود که استودیوی پارس فیلم اعلام کرد قصد
دارد فیلمی با عنوان "کورش کبیر " بسازد. در جمله های خبری مربوطه،
ستایش از نظام سلطنتی موج میزد "".........در اینهفته اطلاع یافتیم به
مناسبت بیست و پنجمین سده شاهنشاهی کورش کبیر که قراراست مراسم آن در ابتدای سال
آینده بطرز با شکوه و بیسابقه ای از طرف دولت برگزار شود، استودیوی پارس فیلم در
نظر دارد از زندگی کورش کبیر فیلمی تهیه کند ...... این عظیم ترین فیلمی خواهد بود
که در ایران تهیه شده است و از نظر عظمت با بسیاری از آثار خارجی برابری خواهد کرد
و چون موضوع فیلم مربوط به آغاز شاهنشاهی در ایران است لذا برای ایجاد کاخهای بزرگ
آن عصر، پایه های ساختمان کاخ مزبور ایجاد شده ......... محل مزبور از نظر عظمت و
بزرگی در ردیف بزرگترین آثار سینمایی چند ساله اخیر کشورهای خاورمیانه قرار خواهد
گرفت "" (ستاره سینما 26 خرداد 1338).
البته این فیلم ساخته نشد ولی بعدها اسماعیل کوشان در دهه
سی و چهل چند آثار شبه تاریخی را روانه بازار کرد
حسین کرد 1345،
امیر ارسلان 1346، گوهر شب چراغ 1346، نسیم عیار 1347، غروب بت پرستان 1347، نسل
شجاعان 1348، شیرین و فرهاد 1348
از طرف دیگر قهرمانان امین امینی در استودیوی عصر طلایی نیز
شمشیر خود را بر زمین نگذاشته و در رقابت با پارس فیلم و اسماعیل کوشان و فیلمهای
شبه تاریخی را بنمایش گذاشتند مثل : پسران علاءالدین 1345، علی بابا و چهل دزد
بغداد 1346 و چهار درویش 1347.
پایان عصر فیلمهای شبه تاریخی سینمای ایران مصادف شد با ثروتمند
شدن دولت ایران در اثر افزایش قیمت و صدور نفت، و احساس فراغ بالی که رژیم از باب
حیات سیاسی خود احساس کرد، دورانی که شاه مراسم جشنهای 2500 ساله حاکمیت شاهان را
راه انداخت و دیگر هیچ فیلم سینمایی نتوانست با صحنه هایی که او از گذشته ایران
خلق کرد، برقابت و برابری کند، وقتی سربازان ادوار مختلف تاریخ ایران در رژه معروف
این جشنها با جامعه ها و کلاهها، یراقها، درشکه ها، نیزه ها، و شمشیرهای مختلف خود
روی صحنه تلویزیون ظاهر شدند نمیتوانستیم فیلمهای اسماعیل کوشان را دوره نکنیم و
ابتذالات و دروغهایی را که تا آنموقع در ساخته هایش بخورد مخاطبین داده بود.
سانسور یکی از اقدامات وزارت کشور در تابستان 1329 تعیین مقررات ویژه و ایجاد تشکیلاتی بود برای کنترل کمی و کیفی تالارهای نمایش، سینماها، فیلمنامه ها، نمایشنامه ها و فیلمها و حتی تولیدات موسیقی،
در آئین نامه صادر شده، بخشی مربوط به کنترل و بازبینی و
سانسور فیلمهای سینمایی در نظر گرفته شد که بر اساس آنها از نمایش فیلم و یا
بخشهایی از آن جلوگیری میشد. هشت بند اول این آئین نامه، سانسور و سیاست را
بهمدیگر گره زدند و محدودیتهای حاکم بر سینمای ایران را تا دهه های بعد شکل داد و
همچنان هم ادامه دارد.
سینما همیشه درگیر آئین نامه های دولتی بود و عمیقاً
نگهبانی میشد از طرف دولتمردان و این نوع محدودیتها تا آنجا هم پیشرفته بود که
بدان شکل قانونی هم میدادند و در اینجا میخوانید 8 لایحه سانسور در سینما را
1 . مخالفت با مبانی دینی و تبلیغ علیه دین اسلام و مذهب
اثنا عشری
2 . مخالفت با رژیم مشروطه سلطنتی و اهانت به مقام شامخ
سلطنت و خاندان بلافصل سلطنتی
3 . انقلابات سیاسی در کلیه کشورهای که منجر به تغییر رژیم
سلطنت گردد
4 . تحریک به انقلاب و عصیان بر علیه حکومت و رژیم سلطنتی کشور
5 . تبلیغ هرگونه مرام و مسلکی که به موجب مقرارت کشور
ایران غیر قانونی شناخته شود
6 . هر نوع فیلمی که در آ« قاتل، جانی و سارق در نتیجه قتل،
بدون مجازات مانده باشد
7 . هر گونه شورش و انقلاب در زندان که نتیجتاً منجر به
شکست قوای انتظامی و پیروزی زندانیان گردد
8 . تحریک کارگران، دانشجویان، کشاورزان، و سایر طبقات به
مقابله با قوای انتظامی و تخریب کارخانجات و یا مدارس و آتش سوزی.
................
اجرای این مقررات با هماهنگی اداره نمایش کشور، وزارت کشور،
وزارت فرهنگ و هنر، اداره کل انتشارات و رادیو، شهربانی کل کشور و اداره امنیت
انجام پذیرفت. تیغ سانسور نه فقط فیلمهای ایرانی، که از نیش زدن به دولت و حکومت
همیشه پرهیز میکردند، بلکه آثار خارجی را هم قصابی کرد. و هرگونه اشاره به شاه،
سلطان، ملکه و مقامات درباری که طعنه و کنایه ای ولو کمرنگ میزد، ممنوع اعلام شد.
فیلمهای خارجی ای که از ابتدای دهه سی روی پرده سینماها رفتند سردی تیغ سانسور را
در تار و پود خود حس کردند.
لوایح ذکر شده گاهی هم تفسیرهای گوناگون در مورد آنها انجام
میگرفت و فقط به جملات نوشته شده ختم نمیشد و مثلاً اگر دوربین فیلمسازی به مشهد و
بیمارستان جذامیان میرفت و یا محلات فقیر نشین را بتصویر میکشید، بنوعی با یکی از
لوایح قانونی بالا نزدیک و تفسیرش میکردند
و فیلم ساخته شده را مغایر قوانین معرفی میکردند و یا ممنوع اکران میشد و یا اگر
راه داشت سانسورش میکردند.
بخشی از یک مقاله مفصل در یکی از نشریات سینمای تیزی قیچی
سانسور را طی مثالهای پر شماری زیر ذره بین برد "".... از همان سالی که
بنای فیلم و سینما در این کشور گذارده شد و فیلمهای مختلفه وارد بازارهای ایران
گردیدند، وزارت کشور به این فکر افتاد که با روش بیسابقه ای آنها را محدود و کنترل
کند و این رویه تا به امروز نیز ادامه دارد . شما در دو سه سال اخیر فیلمهایی
معروفی چون "مسیو بوکر " جرج مارشال 1946، باب هوپ در دربار فرانسه
توطئه ترور شاه را خنثی میکرد و
"عروس چکمه پوش " ایروینگ پیچل در سال 1946، باربارا استنویک در
یک کمدی خانوادگی، "بازگشت به مسابقه، تسخیر ناپذیر " سیسیل ب دامیل در
سال 1947 ] گری گوپر و پولت گدار برابر سرخپوستان، اثری با مایه استعمار و سپید
پوستان. ژاندارک " ویکتوریا فلمینگ 1948، اینگرید برگمن به نقش ژاندارک مردم
را به شورش دعوت کرد. "شاهین صحرا" فردریک دوکورددوا 1950، شبهای عربی و
شاهزاده خانمی درون قصرها . " کریستفر کلمبوس " دیوید مکدانلد 1949،
رابطه کریستف کلمب و شاه و ملکه بیش از حد زیر ذره بین رفته بود. "سامسون و
دلیله " لی فیلیپس 1948 که ویکتوریا میچر در صحنه آخر پایه های قصر را
میلرزاند و همه چیز را به نابودی میکشاند. " ملکه نقره ای " لوید بیکن
1942 زنی تنها سعی میکند پدرش را یاری دهد. " متهمه " ویلیام دیترله
1948 لورتایانگ بیگناه متهم به قتل بود و از چنگ پلیس میگریخت. و "جانباز
"
در تمامی این فیلمهای وارداتی در دهه سی بطور ناشیانه و
وحشتناک نواقصی را میشد دید و بیننده
براحتی و بوضوح متوجه کمبودها و بریدگیهای فیلم میشد. البته اگر هواسش بود
و کمی دقت داشت. مسلماً تماشاگر آنموقع سینما فکر چنین چیزی بنظرش هم نمیرسید که
ممکنه فیلمهای خارجی هم گرفتار قیچی سانسور شده باشند. در فیلم مسیو بوکر به
اشتراک باب هوپ و جون کالفیلد پادشاه سلمانی مخصوص خود بوکر را برای اصلاح ریش خود
احضار میکند. شما سکانسی که او ریش پادشاه را میتراشد، را نمی بینید، صحنه و اتفاق
قابل توجه ای که در اینمدت زمان 6 دقیقه ای اتفاق میافتد سانسور میشود. در فیلم
ژاندارک دادگاه دوم که شاید سی دقیقه زمان داشت بطرز مرموزی حذف شده بود.
فیلم تمام رنگی شاهین صحرا بطرز عجیب سانسور شد و میتوان گفت که اولین باری بود که در دنیا فیلمی را به این ترتیب سانسور میکردند و در بخشهایی از فیلم و در دوبله آنچه که خودشان خواسته بودند را گذاشته بودند تو فیلم. در فیلم تاریخی کریستوفر کلمب به اشتراک فردریک مارچ نیز در یکی از صحنه ها نشان میدهند که کلمب با حالت عصبانیت به فیلیپ پادشاه اسپانیا که در حال عشق بازیست حمله ور گشته و او را به زمین میزند و البته با خونسردی این قسمت را سانسور کرده بودند.
پیش از 5 صحنه بسیار جالب و دیدنی که اصل موضوع فیلم ملکه
نقره ای را تشکیل میداد بریده شده بود چون قسمتها یا شامل انقلاب بودند یا دستبرد
و حمله به بانک را نشان میداد و این احتیاط کمسیون نمایشات بجهت این بود که در
ایران مردم از انقلاب و دستبرد به بانکها چیزی نمیدانستند و نمی باید هم بدانند. و
در فیلم جانباز شاهزاده رامون دشمن شاه و یکی از قراولانش با کارطوس قهرمان داستان
در دژی که پادشاه در آن او را محبوس کرده اند دوئل میکنند و پادشاه زخمی میشود و
در صحنه ای دیگر پادشاه سلامت نشان داده میشود که نشان از حذف پادشاه زخمی شده بعد
از دوئل میباشد و شاه نمی بایست زخمی نشان داده میشد.
ولی در اصل فیلم اینطور نبود و شاه بر اثر زخم شمشیر کشته
میشود ( منبع فیلمهای غیر ایرانی که در این بخش معرفی کردم جهان سینما 12 بهمن
1331 میباشد).
در اوایل 1333 روند اجرای سانسورهای سینمایی تشدید شد و بر
اساس دستور دولت کمسیون عالی برای سانسور فیلمهای تاریخی خارجی و داخلی قوام گرفت.
علت تشکیل این کمسیون شکایات متوالی فیلمهای تاریخی از سانسور فیلمها ذکر شد .
اعضای این کمیسیون ژنرالهای شاه بودند. سپهبد هدایت (وزیر جنگ)، سپهبد باتمانقلیچ
(رئیس ستاد جنگ )، سرلشگر علوی (شهربانی کل کشور) سرتیپ بختیار (فرمانده نظامی ) و
سرلشگر بهارمست (رئیس اداره انتشارات دولتی ) و کسی هم نپرسید که ژنرالها چگونه
میتوانستند از سانسور بپرهیزند و فیلمها را قلع و قمع نکنند و یا اینکه مگر کشور
همسایه به ایران لشگر کشیده بود که اینهمه
ژنرال را برای دفاع از مرزهای کشور بسیج کرده بودند !؟ و آیا سینما اینقدر میتوانست برای حکومت شاه
خطرناک باشد که بالاترین رتبه های ارتشی و شهربانی را بالای سرش گمارده بودند !؟
دامنه سانسور در سالهای بعد آئین نامه ممنوعیت ورود افراد کمتر از شانزده سال به
سینماهای نمایش دهنده فیلمهایی را که صحنه های مضر برای گروهای سنی داشتند را صادر
کرد . تغییرات دائمی قوانین سانسور کم و بیش واکنشهایی را بهمراه داشت. نشریه ای
در این زمینه نوشت "..... ما منکر فساد اجتماعی فعلی نیستیم و همه میدانیم که
مدتهاست ملت ایران دچار یک انحطاط اخلاقی شده، ولی آیا باید همه کاسه کوزه ها را
سر فیلمهای سینمایی شکست !؟ ..... آیا عشایری که در کوه و بیابان علم یاغیگری علیه
دولت بر می انگیزند، کارمندانی که در ادوات دولتی رشوه میگیرند، فواحشی که
دربیغوله های شهر یا کافه هایی جوانان را درگیر خود میسازند، ..... در اثر دیدن
فیلمهای غیر اخلاقی فاسد شده اند !؟ (ستاره سینما شماره 56 بیست اسفند 1334).
در موارد کم شماری مقامات دولتی خود را مکلف به توجیه شرایط
حاکم ممیزی فیلمها کردند . دکتر محمدعلی سمیعی که بتازگی از امریکا برگشته بود و
ریاست کمیسیون اداره نمایش را بعهده داشت در سال 1337 طی گفتگوی سانسور را ضروری
خواند و آنرا نتیجه عقب ماندگی مردم و آسیب پذیری ایرانیان دانست . او به صورت
صریحی تلقی دولت از مردم را عرضه میکرد ".....چون هنوز ریشه فکری ملت ایران
کم است و اغلب آنها نمیتوانند بخوبی داستان فیلمهای را درک کنند و به نکات ظریف آن
پی ببرند ! پس باید فیلمها شدیداً سانسور شوند ، بخصوص فیلمهای فارسی ! چون اکثر
ملت ایران از دیگران تقلید میکنند و فیلم نیز نشاندهنده روح و طرز تفکر و رشد یک
ملت میباشد ..... سانسور همه جا رواج دارد و اگر تهیه کنندگان طبق مقررات فیلم
تهیه کنند ، مسلماً محصولات آنها سانسور نخواهد شد " (پست تهران سینمایی نهم
بهمن 1337) . بر اساس آن بندها و این تلقی فیلمهای ایرانی محافظه کارانه تر شدند و
خودسانسوری یکی از اصول بنیادین فیلمسازی در ایران شد. البته تا اواسط دهه چهل که
سینماگران پیشرو شدیداً به مقابله برخاستند و جنگی بین دو سینما برپا شد که بدان
خواهیم رسید.
در گزارش اداره کل انتشارات و رادیو از بیلان یک ساله کار
کمسیون نمایش با امضای ناصر ذوالفقاری معاون
نخست وزیر خطاب به دکتر منوچهر اقبال نخست وزیر در چهارم تیر ماه 1337
بخشهای مربوط به سانسور فیلمهای سینمایی شاخص بود " ......درباره کنترل فیلمها و نمایشنامه ها تا این تاریخ فیلمهای ریفی فی ، لویی چهاردهم ،
ماجرای کازانوا، زن شهوتران، و خدا زن را آفرید، و قسمت اول اسکندر و کارولین شری
که مخالف با اخلاق عمومی و سیاست کشور بود توقیف شدند، و از نمایش آنها جلوگیری
بعمل آمد. همچنین با نمایش 18 فیلم متعلق به شوروی که جنبه تبلیغاتی و کمونیستی داشت
مخالفت شد و تا این تاریخ بیش از صد و پنجاه قسمت از فیلمهایی که به نظر کمیسیون
نماش آنها صلاح نبود، حذف شده است ... بنا بدستور اینجانب چون آهنگ رقص راک اندرول
از نظر اخلاقی پسندیده نبود و با نواختن آهنگ مزبور در کافه ها و هتلها مخالفت
نمایند که این دستور اجرا شده است .... نسبت به فیلمهای فارسی دقت و مراقبت کامل
میشود که فیلمهای بی ارزش کمتر تهیه شود. کما اینکه تا این تاریخ چهار سناریو که
موضوع ان خوب نبوده از طرف کمیسیون رد شده ""
نمایش فیلم قاصد بهشت ساخته ساموئل خاچیکیان در سال 1337 که
طی آن تاجر سرشناسی ناگهان ورشکسته میشد و باید به مبارزه با یک قاچاقچی میپرداخت.
پنج بار متوقف شد. از جمله مواردی که به توقیف فیلم منجر شد و نشان دهنده موشکافی
اداره سانسور بود. پوشیدن لباس پیشاهنگی توسط یکی از بازیگران و شخصیت قاضی اثر
ذکر شده، خاچیکیان طی گفتگویی در این مورد گفت " ..... اداره سانسور باید
قاعده ای را ابداع کند و به ما کلاً بفهماند چه باید بکنیم . دلایلی که برای توقیف
پی در پی قاصدک بهشت قائل شده اند به کلی
مرا سرگردان کرده .....ابتدای صحنه ای مربوط به بازیگران زن را حذف کردند، و سپس
گفتند بخشی از جمله های بازیگران مرد غیر اخلاقی است. چند روز بعد بار دیگر فیلم
را توقیف کردند و گفتند چون منصور سپهرنیا لباس پیشاهنگی پوشیده به جامعه
پیشاهنگان توهین شده و باید تمام بازی او حذف شود ...... چند روز بعد دریافتیم به
جامعه قضات نیز بهمین ترتیب اهانت شده و گفتند بازی روشنیان به نقش قاضی ساده دل
اهانت به قضات است ...... و دلیل آخر توقیف فیلم هنوز روشن نیست (ستاره سینما 2
آذر 1337).
سال بعد اداره نمایش وزارت کشور طی نامه ای شدیدالحن به کلیه استودیوهای فیلمسازی تذکر داد چنانچه از این پس در فیلمهای ایرانی صحنه های نامناسبی مشاهده شود فیلم دچار سانسور خواهد شد
در چنین بستری، بسیاری از صحنه هاس فیلم "روزنه
امید" سردار ساگر 1337 که طی وقایع مختلفی مردم شهرستانی در تهران سرگردان شد،
بزندان افتاد و در سلاخ خانه و کاباره ها کار میکرد برای امرار و معاشش و علت غصب
نسبت به سردار ساگر این بود که در فیلمش صحنه های بسیاری از زندگی مردم فقیرنشین
مناطق جنوب تهران را نشان میداد و داستان فیلم به جنوب شهر تهران و مردم کارگر و
زحمتکش محلات فقیر نشین تصویر شده بود.
فصل سرقت همه ما گناهکاریم از ساخته های عزیز رفیعی 1337 که
در آن سارقی طی سرقت با مشاهده شرایط فلاکت بار خانواده ای که وارد خانه آنها شده
بود برای دزدی، که دزد پولی را که داشته را میگذارد روی طاقچه اطاق و خانه را ترک
میکند. این نوع کارها هم در فیلمها ممنوع اعلام میشود و فیلم هم گرفتار سانسور
میشود زیرا که رفعت و گذشت و بخشش میبایست و فقط در قامت و اخلاق شاه ساخته میشد.
معروفترین نمونه دهه سی در این زمینه جنوب شهر ساخته فرخ
غفاری در سال 1337 بود که نمایش آن بدلیل عرضه صحنه هایی از شرایط زندگی مردم
متوقف و همه نسخه های آن جمع شد، و تا سالها نشانی از آنها بدست نیامد. وقتی غفاری
سرانجام سالها بعد فیلمش را دریافت کرد صحنه های بریده شده آن برای همیشه ناپدید
شده بود. همه اینها زمینه ساز تثبیت الگوهای بی دردسر سینمای ایران شد و آدمهای
کلیشه ای و قصه های تکراری پرده سینماها را تسخیر کرد. فیلمها باید نشان میدادند
که کشور پیشرفته است و یا در حال پیشرفت میباشد و همه چیز امن و امان است و هیچ
سفره ای هم خالی نیست و همه سیر هستند و بلطف حکومت خاندان پهلوی همه مردم بیشتر
از لقمه نانی در سفره هایشان دارند که به ایندوره " شرایط حاکم و آرزوهای
نهفته میگفتند.
این قسمت را هم همینجا می بندیم و ادامه اش را به بخش 7
منتقل میکنم و در شماره آینده توضیح خواهم داد که سینما و کنترل آن چقدر برای
حکومت اهمیت داشت و اینرا از بودجه کلانی که به آن تزریق میکرد میشد فهمید. همچنین
در شماره بعد وارد دهه 40 خواهیم شد و دهه بعد از سی دهه جنگ در سینما بود و
فیلمسازانی وارد صحنه شدند که از تهدیدات اداره سانسور و بگیر و ببند حکومت وحشت
نکرد و بعبارتی متوقف نشد و کار خودش را کرد و شاید بهمین دلیل بود که سینما در
ایران و از دهه چهل جهش کرد و در سینمای غرب سری بین سرها شد و بقول معروف یکشبه
ره صد ساله پیمود.
و همچنین در شماره بعدی فصلی را هم باز خواهم کرد از توجه و
خواست و توقع مخاطبین و سینما روها از
سینما و اینکه چرا سینمای ایران را سوژه ای مینامند و بازیگری بیشتر مورد توجه
قرار گرفت و از این دو نگاه است که بیشتر ارزش یابی میشود و تکنیک و یا
هنرفیلمبرداری و......نه اینکه اهمیت نداشته باشد ولی بعد از دو موردی که ذکر کردم
مورد توجه قرار میگرفت.
و همچنین در شماره بعد کمی هم به حاشیه ها خواهم پرداخت و
فصلی را دیدم به لیست سالنهای سینما که یکی پس از دیگری ساخته میشد و مشکلاتی که
در این رابطه بین سینما و رهبران اسلامی بوجود آمده بود و در همین راستا چند نشریه
سینمایی آندوره را هم مورد بررسی قرار خواهیم داد.
ساخته های 1331 :
**حاکم یکروزه: محصول: آذر فیلم، فیلمنامه و کارگردان و
تهیه کننده: پرویز خطیبی اقتباس از
نمایشنامه: جنون حکومت. هنرپیشگان: عبدالله محمدی، سودابه، 16 میلیمتری، سیاه و
سفید.
یک روستایی از همه جا بیخبر وارد شهر میشود. ولی بعلت شباهت
زیادش بحکم شهر بجای او گرفته میشود و چون حاکم ضمن شکار گم شده یکی دو روزی
بعنوان حاکم حکومت میکند. ولی بالاخره حاکم اصلی پیدا میشود و روستایی نیز مجددآً
پی کار خود میرود.
**مادر: استودیو پارسفیلم، کارگردان و تهیه کننده اسماعیل
کوشان، فیلمنامه: علی کسمایی، فیلمبردار: عنایت الله فمین ، هنرپیشگان: دلکش، آلک
بیجانیان، جمشید مهرداد و قمرالملوک وزیری، 35 میلیمتری، سیاه و سفید.
ربابه برای کمک به پدرش در اداره خانواده پر جمعیتشان مشغول
پرستاری از دو کودک یک خانواده مرفه میشود. در همین زمان فریب وسوسه جوانی بنام
پرویز را میخورد و در حالیکه صاحب فرزندی از او شده خانه را ترک میکند. ربابه با
کمک پیرمرد خوش قلبی بنام تقی کاری در یک کافه بدست میاورد و به خوانندگی میپردازد.
بزودی پرویز پیدایش میشود و نتیجه این ملاقات مرگ پرویز و زندانی شدن ربابه است.
خانواده ای عهده دار نگهداری مهوش فرزند ربابه میشود و این زمانی است که مهوش قرار
است ازداواج کند. در اینموقع مهوش واقعیت را میفهمد و علیرغم قصد مادرش که برای
ادامه خوشبختی فرزندانش از او دوری میجوید به او روی میکند ..........
**یاغی: محصول: هنر فیلم، فیلم نامه و کارگردان: مهدی
بشارتیان، فیلمبردار: ایرج فره وشی، بازیگران: ایرج دوستدار، میشا، وحدت و قاجار،
16 میلیمتری، سیاه و سفید.
**ولگرد: استودیو ایران فیلم، کارگردان و فیلمنامه نویس
مهدی رئیس فیروز، تهیه کننده: قدیری و بدیع، فیلمبردار: بدیع، بازیگران: خواجه
نوری، امیروالی، ملوک حسینی، بهمنیار، 35 میلیمتری سیاه و سفید.
ناصر و پروین زندگی ساده و خوشی دارند و خوشبختی اشان را
نوزادی کاملتر میکند، ولی بدخواهان ناصر را به انحراف میکشند، و او آنچنان سقوط
میکند که با همه علائق و پیوندش به خانواده روی بازگشت به خانواده را ندارد. بعد
از 17 سال سرگردانی و تحمل رنج و شکنجه های بسیار اتفاق او را بار دیگر بر سر راه
همسر و دخترش قرار میدهد ، ناصر چهره اش بکلی تغییر کرده است ولی پروین او را
میشناسد و آنها یکبار دیگر زندگی تازه ای را شروع میکنند
** دزد عشق: محصول استودیو پارسفیلم، کارگردان و تهیه
کننده: اسماعیل کوشان، فیلمنامه: علی کسمائی، فیلمبردار: عنایت الله فمین،
هنرپیشگان: مجید محسنی، شهلا، پرخیده، آلک بیجانی، مهرانگیر، وحدت، عباس مهرپویان.
مجید که اطلاعاتی در زمینه موسیقی دارد وقتی از بیکاری به تنگ میاید بعنوان معلم موسیقی وارد خانواده اعیان الملک میشود و این زمانی است که آنها انتظار دامادی را میکشند که در واقع متقلبی بیش نیست و قصد دارد با فریب اعیان الملک و ازدواج با دختر وی ثروت خانواده را بچنگ آورد. ولی اشتباهی که با ورود مجید پیش میاید حوادث خنده دار را سبب میشود و سر انجام واقعیت آشکار میشود.
**اشتباه: ایران نو فیلم، فیلمنامه و کارگردان و تهیه کننده:
مهندس منصور مبینی با اقتباس از داستانی از آندره مورووا ، فیلمبردار: امیر قاسمی،
هنرپیشگان: مهین دیهیم، آذر بختیاری، 35 میلیمتری، سیاه و سفید.
هایده برای اینکه مرد محبوبش نادر را متوجه خودش سازد، اشتباه ابلهانه ای را میکند و با
نزدیک شدن به مردی دیگر سعی در تحریک نادر مینماید، نادر اشتباه هایده را کاملتر
کرده و از راه انتقام جویی دست به ازدواجی نا موفق میزند، ازدواجی که پایان آن
بقتل همسر جنایتکارش میانجامد.
**جدال با شیطان: استودیو عمر خیام، کارگردان و تهیه کننده:
حسین مدنی، فیلمنامه: جمشید وحیدی با اقتباس از نمایشنامه رادیویی بنام همسفر
شیطان از نوشته های خودش، فیلمبردار: ایرج فرح وشی، هنرپیشگان: حمید قنبری، هوشنگ
بهشتی، مهری عقیلی .... 16 میلیمتری، سیاه و سفید.
خسرو پس از آنکه از همسرش زهره بعلت خیانت جدا میشود، بر
علیه زنها مطلب مینویسد. ولی یکبار شیطان بر او ظاهر میشود و خسرو را با خود به
سفری میبرد که طی آن خسرو درمیابد تا چه حد شیطان در زنها نفوذ دارد، با شیطان
سفری به قلب یک زن میکند و سر انجام نتیجه میگیرد که همسرش قصد خیانت نداشته و
تنها وسوسه شیطان باعث لغزش او شده است، پس از ماجراهایی سرانجام خسرو یکبار دیگر زندگی
آرامی را با زهره آغاز میکند.
**زنده باد خاله: استودیو البرز، کارگردان و فیلمنامه نویس:
پرویز خطیبی، فیلمبردار: ابوالقاسم رضایی، هنرپیشگان : پرخیده، عبدالله محمدی، تقی
ظهوری ، 35 میلیمتری، سیاه وسفید.
دو جوان که به اصطلاح معروف، آه در بساط ندارند به انواع
حیله ها متوسل میشوند تا از خاله ثروتمندشان پولی بدست بیاورند، ولی موفق نمیشوند
و بلاخره تصمیم میگیرند روی پای خودشان بیایستند و متکی بخود باشند.
**عمر دوباره: استودیو البرز فیلم، فیلمنامه و کارگردان:
پرویز خطیبی، تهیه کننده و فیلمبردار: واهان، هنرپیشگان: ضیاءالابصاری، سودابه،
مهدی رئیس فیروز، 16 میلیمتری سیاه و سفید.
دختری از قید و بند و محدودیت خانواده میگریزد تا بدلخواه
خود زندگی کند. طی ماجراهائی دختر در میابد که در تشخیص او دچار اشتباه شده است و
بهمین جهت به خانواده باز میگردد و زندگی تازه ای را آغاز میکند.
**یک نگاه: استودیو مشرق فیلم، فیلمنامه و کارگردان: هایک
کاراکاش، تهیه کننده: نبی سلام، فیلمبردار: ایرج فره وشی، هنرپیشگان: حمید قنبری،
شهلا شریفی، پرخیده، 16 میلیمتری، سیاه و سفید.
بیمارستان دچار حریق میشود و مادری چون نمیتواند بین دو
نوزاد ، فرزند واقعی اش را بیابد ، هر دو را میپذیرد ولی همیشه کنجکاو است که
فرزند واقعی اش را بشناسد. بخصوص زمانی که
یکی از آنها (هوشنگ) را موجودی شرور و دیگری (کاظم) را مهربان و انساندوست می بیند
و بالاخره روزی او به واقعیت پی میبرد. روزی یکی از آنها دیگری را درغرقه خون
میسازد و آنزمان است که او فرزند واقعی خود را میشناسد.
**افسونگر: استودیو پارسفیلم، تهیه کننده و کارگردان:
اسماعیل کوشان، فیلمنامه: سیامک یاسمی، فیلمبردارعنایت الله فمین، هنرپیشگان: ناصر
ملک مطیعی، شوکت علو ( ژاله)، دلکش، بقائی، و عزت الله وثوق، 35 میلیمتری، سیاه و
سفید.
شوکت پس از مرگ همسر پولدارش سعی میکند که منشی جوان و بی
چیز او ناصر را بدام بیاندازد. جوان فقیری که در نهایت تنگدستی فریب وسوسه های
همسر اربابش را نخورده و عشق خود را به فروغ دختر شوهر شوکت فراموش نمیکند، نوکر
شوکت که به او علاقمند است چون از جانب او توجهی نمی بیند، او را بقتل میرساند و
ناصر به اتهام این قتل گرفتار میشود و پس از آن که با ضمانت از زندان آزاد میشود
طی حادثه ای واقعیت آشکار میشود و نوکر شوکت به قتل اعتراف میکند.