نوشته سحر صبا
با یک جمعبندی و مروری کوتاه به اوضاع جنبش کارگری بویژه از دوره دولتهای رفسنجانی و خاتمی تحت عنوان سازندگی و اصلاحات تا کنون شاید بتوان تا حدودی به ضعفهای آن در رابطه با میزان سازمانیابی کارگران و نقشی که تشکلهای توده ای موجود در انجام این امر داشته اند پرداخت. از مهمترین مؤلفههایی که اساس برنامه های هر دو دولت رفسنجانی و خاتمی را شامل میشد این بود که یکی با برنامه سازندگی و تعدیل نیرو و دیگری با برنامه اصلاحات به میدان آمدند، در واقع یک سیاست مشترک با دو برنامه متفاوت که هر دو در خدمت انباشت بیشتر سرمایه بود.عملی شدن این انباشت در سطحی که سرمایه انتظار آن را داشت، بدون در نظر گرفتن نفع صاحبان سرمایه های خصوصی و دولتی و ارزان نمودن نیروی کار کارگر امکانپذیر نبود.عملی شدن برنامه های ضد کارگری و ارتجاعی این دو دولت مستلزم یک پروسه تدریجی و استراتژیکی بود، و متحقق شدن این پروسه بدون خانه خرابی و حمله به سطح معیشت کارگران نمی توانست به سرانجام برسد.
قراردادهای موقت نیروی کار از سالهای پس از جنگ در بخشهای مختلف صنایع و مراکز اقتصادی شروع شد وبیشترین بخشها را در صنایع بزرگ و کلیدی مثل نفت و گاز و آب و برق و مخابرات و خودرو سازی را در بر گرفت. در دوران رفسنجانی طرح تعدیل نیرو سبب شد بسیاری از کارگران بویژه در صنایع کلیدی از رده استخدامهای رسمی خارج شده و ضمن تقلیل یافتن به شکل کارگرهای قراردادی بدون هیچ مزایا و امنیت شغلی به کار گمارده شوند. به عنوان مثال : تعداد کارگران دارای قرارداد استخدام رسمی در صنعت نفت از حدود پنجاه هزار نفر به بالا پس از جنگ به حدود پنج هزار نفر کاهش یافت.
قراردادهای موقت کار، زمینه را برای ظهور شرکتهای پیمانکاری در سطح وسیعی فراهم نمود. این شرکتها نیروهای کار تازه وارد را به بازار کار، استخدام می نمود در واقع بسیاری از این نیروها کارگرانی بودند که کار دائمی خود را از دست داده بودند یا مشمول بازنشستگی و باز خرید اجباری و زودرس شده بودند. شرکتهای پیمانی در واقع واسطه گران بین دولت و سرمایه داران و بازار کار بودند. صاحبان این شرکتها در ارتباط تنگاتنگ با مسئولان بالای وزرات کار و امور اجتماعی و یا خود بخشی از دست اندر کاران دولتی بودند. آنها با تدارک بهترین نوع قراردادهای کاری به نفع کارفرماهای خصوصی و دولتی، کارگران را در بدترین شرایط به استثمار در آوردند. و توانستند با برقراری قراردادهای موقت استخدام رسمی کارگران را منتفی نموده، و کارگران را ضمن استثمار بیشتربا نا امنی شغلی روبرو سازند.
قانون کار ارتجاعی جمهوری اسلامی بر مبنای این تغییر و تحولات نیروی کار و خصوصی سازیها تغییر کرده به انعقاد قراردادهای موقت رسمیت میدهد تا زمینههای اخراج کارگران در آن را ساده کرده باشد. به این صورت بود که اصطلاحاتی چون کارگر قراردادی، کارگر قرارداد سفیدامضاء، کارگر روزمزد، وغیره شکل گرفت و دست و بال صاحبان سرمایه را باز گذاشت به هر شکل ممکن که اراده کنند کارگران را استثمار نمایند. این نوع از کار بالاترین امکان انباشت سرمایه را برای بورژوازی دولتی و خصوصی ایجاد نمود و بدترین شرایط کار و معیشتی را برای کارگران هموار کرد. اوضاع کارگران در سالیان پس از جنگ و ازجمله در دوره اصلاحات به واسطه همین قراردادهای موقت و ارزانسازی نیروی کار وخیم تر شد.
طرح ارتجاعی و بشدت استثمارگرانه ارزان سازی نیروی کار در واقع پروژهای بود که در دولت سازندگی رفسنجانی مهر خودش را بر جامعه و نیروی کار طبقه کارگر کوبید و در دولت اصلاحات به بدترین شکل ممکن ادامه یافت و در دولتهای نهم و دهم و به نفع کل بورژوازی ایران از طرف دولت نظامی احمدی نژاد مورد بهره برداری قرار گرفت. درعینحال، دولت اصلاحات که با شعار اصلاحات و تقویت جامعه مدنی به میدان آمد مثل همه دولتهای سرمایه پس از انقلاب کوشید موانعی جدی در برابر تشکلیابی مستقل کارگری ایجاد نماید. اما کارگران برای اعتراض به وضع موجودشان چاره ای جز متشکل شدن نداشتند. دوره اصلاحات برای آنهایی که منفعت خود را در اصلاح طلبان و حکومتشان جستجو میکردند درهای نعمت و انباشت سرمایه به فزونی باز شد اما برای طبقه کارگر و توده های زحمتکش یکی از نکبت بارترین دورانی بود که تا به امروز تاوان آن را با بیکاری روز افزون، فقر و فلاکت، بی خانمانی، سرکوب و شکنجه و زندان پس میدهند. اما هم برای بورژوازی اصلاح طلب سرمایه های کلانی را آفرید و هم به شکل تجمع ثروتهایی با ارقام نجومی از طریق جناح احمدی نژاد و خامنه ای با تقویت ارگانهای سرکوبگر نظامی به ابزاری برای سرکوب توده های ستمدیده بدل شده است.
در برابر تمام فجایعی که دوره اصلاحات و سازندگی خاتمی و رفسنجانی در امر سود آوری بیشتر به کارگران تحمیل نمودند ، کارگران چاره ای جز مبارزه متشکل برعلیه این استثمار وحشیانه و بیحقویها را نداشتند. در این رابطه بود که ایجاد تشکلهای توده ای ضرورت یافت. حضور تشکل های موجود در جنبش کارگری، پیش از هر چیز حاصل مبارزه طبقاتی کارگران در برابر بی حقوقی نظام سرمایه داری است. به عبارتی، در سال های اخیر به دلایل مختلف اجتماعی و اقتصادی، شرایط و وضعیت کارگران به عنوان یک طبقه، دستخوش تغییر و تحول گردیده است. بنابراین، از یک سو کارگران در پروژه های کوچک و بزرگ صنعتی، با دستمزد ناچیز استثمار شده و از سوی دیگر، کارگران شاغل در مراکز مختلف تولیدی با قراردادهای موقت، اخراج و عدم پرداخت دستمزدها مواجه بوده اند. کارگران چاره ای جز مبارزه بر علیه وضع موجودشان ندارند و بهمین دلیل آنها به شیوه ها و اشکال مختلف در برابر این بی حقوقی، ایستاده گی کرده ا ند. تشكلهاى كارگرى برای طبقه کارگر ایران امری عاجل و ضروری برای تحقق مطالبات اقتصادی و کسب آزادیهای اجتماعی و سیاسی اشان میباشد.
ضرورت ایجاد تشکل توده ای بطور روتین در دوره های گذشته هم در دستور کار طبقه کارگر ایران بوده اما در طول یک دهه گذشته به یک امر واقعی و ضروری جنبش کارگری تبدیل شد، آنچه در رابطه با تشكل يابى كارگرى صرف نظر از اشكال آن مد نظر بود و گرايشات موجود باید حول و حوش آن شكل بگیرد نحوه و ميزان استقلال طبقاتى كارگران دراین تشکلها است. که بتوانند ظرف بيان منافع اقتصادی- سياسى طبقه کارگر باشند. توده اى شدن تشكلها، سراسرى شدن مبارزات، اعلام روشن خواستها و چگونگى پيشبرد مبارزات بنا به شرايط موجود درجامعه می تواند تابعى از آن باشد.
طبقه کارگر ایران و رهبران عملی آن در ایجاد این تشکلها با حفظ استقلال طبقاتیشان تا کنون بهای سنگینی برای آن پرداخته اند. اگر چه به دلیل ممنوعیت حق ایجاد تشکل مستقل و فشارهای پلیسی گسترده در این رابطه، مبارزه و تلاش کارگران به نتایج دل خواه و مطلوب خود نرسیده است؛ اما ایجاد چند تشکل کارگری را باید به عنوان دستاورد بخشی از مبارزه طبقه کارگر برای رسیدن به مطالبات خود برسمیت شناخت. این تشکلها علی رغم تمام موانع و محدودیت های فراوان، در سال های اخیر توانسته اند بدرجه ای در امر آگاه گری کارگران نقش داشته باشند.
طبقه کارگر با وجود پراکندگی و عدم انسجام و جدال هر روزه ایی که برای بقاء اش با سرمایه دارد، امر تشکیل تشکلهایش را در دستور کار خود دارد و در برابر تمام سرکوبها و بیحقوقیهایی که با آن مواجه بوده است جسارتى بمراتب بیشتر، قاطعتر و عزمى راسخ تر از خود نشان داده است. اعتراضات کارگری، میزان اعتصابات در سطوح مختلف کارخانجات بزرگ و کوچک به میزان قابل توجهی در جریان بوده و هست. براى کارگرانى که بطور روزمره بیکاری و فقر را تجربه می کنند براستى ساده نیست که با بیکار شدنشان و یا حقوقهای معوقه چندین ماهه بهمراه خانواده اهایشان بتوانند آن شرایط سخت فلاکت بار را تحمل نمایند و در طول این مدت تنها به نیروی مبارزاتی خود تکیه نمایند. کارگران ایران تا کنون بارها و بارها این نابرابریها را متحمل شده اند اما حاضر نبوده اند در مقابل سرمایه و کارفرماها تسلیم شوند. برای اینکه بتوانیم به یک تحلیل نسبی در رابطه با تشکلهای توده ای تا به امروز دست یابیم، لازم است مروری کوتاه به این تشکلها از بدو برپایی اشان داشته باشیم. تلاش فعالين جنبش كارگرى براى پاسخ به امر ضرورى تشکل یابی کارگران خود را درهئيت دو كميته، یکی كميته پى گيرى در راه ايجاد تشكلهاى كارگرى و دیگری كميته هماهنگى براى کمک به ايجاد تشكل كارگرى ظاهر كرد كه با فاصله كمى از هم حدود چند سال پیش تشكيل شدند
برای طبقه کارگر ایران و کسانی که در جریان شکل گیری سندیکای شرکت واحد بودند. به این واقف هستند که راننده گان و كارگران شركت واحد هيچ اميد و اعتمادی به نماينده گان شوراهای اسلامی کار نداشتند ایجاد سندیکا آلترناتیوی بود در تقابل با شورای اسلامی. حدود 20 سال از تأسيس شوراهای اسلامی كار در شركت واحد می گذشت و این شوراها نه تنها هیچ دست آوردی نداشتند بلکه دست آوردهای قدیمی سنديكای شركت را هم از دست كارگران گرفتند. در واقع این تشکلهای وابسته به هيچ عنوان به راننده گان پاسخگو نبودند و تمام و كمال گوش به فرمان كارفرما و حراست شرکت بودند. اتحاد میان خانهی كارگر، شوراهای اسلامی و ادارات و وزارت كار باعث شده بود که شكايت كارگران در ادارات كار به ضرر كارگران تمام شود و اغلب كارگران از شكايتشان صرفنظر میكردند. این چنین بود که مطالبات راننده گان روی هم انباشته و انباشته میشد؛ مطالباتی از قبیل اضافه شدن دستمزد، مزایای مناسب، مسکن، دریافت بن کارگری به مقدار کافی، اجرای طرح طبقه بندی مشاغل، احداث سرویسهای بهداشتی درانتهای خطوط، احداث مکانهای بهداشتی، رفاهی و ورزشی، دریافت لباس کار، دریافت شیر برای کاهش ضرر آلودگی هوا و غیره......
اواخر سال 1383 بود "هیئت مؤسس سندیکاهای کارگری" و با استناد بر مقاوله نامههای ۸۷ و ۹۸ سازمان بينالمللیکار که آزادی تشکلهای کارگری و پیمانهای دستهجمعی را برای کشورهای عضو این سازمان الزامی میدانست تصمیم گرفتند که با آگاه سازی و عضوگيری از راننده گان و كارگران، اقدام به بازگشایی سنديكای کارگران شركت واحد کنند. آنها فعالین کارگری زیادی را آموزش دادند و راننده گان را از مبارزههایی که فعالان سندیکایی و فعالان کارگری در گذشته انجام داده بودند، آگاه میکردند. آنها همچنین آموزش دادن حقوق اولیهی انسانی، بخشهایی از قانون اساسی، روابط کار، قانون کار و حق و حقوق سندیکایی را جز برنامه روتین خود قرار دادند. رهبران عملی و فعالین کارگری تلاشهای زیادی در جهت آشنایی راننده گان شرکت واحد با حقوقشان انجام دادند. البته كارفرما نیز بیکار ننشسته بود و با كمك حراست و عوامل شوراهای اسلامی، كارگران و فعالین را زير نظر داشت و به هر شکل كارگران را تهديد میكرد تا شايد بتواند سنديكایی را که میرفت بازگشایی شود، در نطفه خفه كند. عوامل امنيتی به صورت نامحسوس در تمامی جلسههای هفته گی حضور داشتند.
از سال 84 کار سرعت بیش تری گرفت و حرکت به سوی برگزاری مجمع عمومی پیش رفت. کار به جایی رسید که بخشی از راننده گان شرکت واحد میخواستند هر چه سریعتر مجمع عمومی برگزار شود و سندیکا شکل بگیرد. سپس از طریق روزنامه و همچنین ارتباطات گستردهای که با بخشهایی از راننده گان وجود داشت، بار دیگر مجمع عمومی اعلام شد و برای تاریخ 19/3/84 از راننده گان جهت حضور در مجمع و انتخابات، دعوت بهعمل آورده شد. هیأت مؤسس از طریق اعضای خودش که در کلیهی مناطق حضور داشتند از راننده گان و کارکنان درخواست کرد که برای ثبت نام و کاندیداتوری در سندیکا، هر روزه با در دست داشتن کارت شناسایی، فیش حقوقی و مدارک مورد نیاز، خود را به مسئول ثبت نام معرفی و مدارک را تحویل دهند. استقبال خوبی شد و در نهایت ثبت نام انجام شد. برگزارکنندگان نیز در نهایت تصمیم به اتمام انتخابات گرفتند و در ادامه با حضور نمایندگان وزارت کار و شورای تأمین استان، شمارش آرا آغاز شد. پس از اتمام شمارش آرا، اسامی نمایندگان اعلام و 19 نفر به عنوان هیئت مدیره و 2 نفر به عنوان بازرس انتخاب شدند و در همان روز ، اولین جلسهی هیأت مدیره برگزار شد.
با اتکاء به تجربه مبارزات كارگرى در ايران و خصوصا با اعلام تشکل سندیکایی و سپس اعتصابی که كارگران شركت واحد اتوبوسرانى تهران و حومه برای رسمیت بخشیدن به آن انجام دادند، كه با سركوب و هجوم به منزل کارگران و دستگيرى آنها توسط رژیم همراه شد، به طور واقعى صحت و سقم اين كه امر ايجاد تشكل كارگرى بوسیله كارگران متحقق ميشود به انجام رسید و بر اين باور هم صحه گذاشت كه جدا از اينكه كارگران بدنبال كدام تشكل هستند، ايجاد آن را امر خويش ميدانند. بدنبال آن هم سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه شکل گرفت.
مبارزات علنی كه قطعا يك عرصه از مبارزات جنبش كارگرى است و نيز با درک و شناختی که فعالين عملى کارگر در این زمینه از نوع کار و فعالیت دارند و این عرصه را عرصه مبارزه جمعی می پندارند دراکثر اوقات با درجه ایی از فشار و برخوردهای پلیسی برای اختلال در این عرصه روبرو بوده اند. در این شکی نیست که سرکوب پلیسی در سراسر حیات ننگین رژیم اسلامی بیوقفه تا کنون ادامه داشته و در این میان هم بیشترین قربانیان از کارگران و فعالین کارگری را در بر گرفته است. کارگران فعال فقط به جرم اینکه می خواهند متشکل شوند و از حق و حقوق اولیه اشان دفاع نمایند مورد شدیدترین ضرب و شتم و بی حرمتهای سرکوبگران جمهوری اسلامی قرار می گیرند. به عنوان نمونه می توان از فعالین کمیته هماهنگی نام برد فقط به جرم بر پایی مجمع عمومی سالانه اشان مورد شدید ترین حملات و اذیت و آزار قرار گرفتند و سه نفر آنها جدیداً حکم گرفته اند. سرسختى و جسارت تسخیر ناپذیر کارگران بارها امتحان خود را در مقابل تهاجمات بیرحمانه و وحشیانه جمهوری اسلامی پس داده است. کارگران و رهبران عملی جنبش کارگری تا کنون به مبارزه و مقاومت در مقابل بورژوازی تا دندان مسلح ادامه داده اند، قطعا کارگران فقط زمانى انتظار میرود در مقابل زور و شکنجه و زندان تسلیم میشوند که هر گونه مبارزه و مقاومتشان بىهدف و بىمعنى شود. کارگران درست در این استقامت تدریجی، در این استوارى پایدار، که روزانه دهها بار در بوته آزمایش قرار میگیرد، درک درست خود را در دفاع از منافع طبقاتیشان به نمایش می گذارند. بطور مسلم کسانى که چنین مشقتها و استقامتی را تحمل میکنند تا بورژوازی را به تسلیم وادارند، از چنین پتانسیل و توانایی برخوردارخواهند بود که قدرت کل بورژوازى را با سازمان دادن کل طبقه درهم بشکنند.
اما بطور قطع این مبارزه سخت و پیگیر که تا کنون طبقه کارگر ایران بهای گزافی برای آن پرداخته نمی تواند با این درجه از متشکل شدن به مبارزه خود در مقابل بورژوازی که برای درهم شکستن کارگران از تمام امکانات و ابزارهای سرکوب و تشکلهای رنگارنگش استفاده می نماید بتواند تاب توان بیاورد. بنا به نیازهای جنبش کارگری امروز سوسیالیستها و فعالین سوسیالیست کارگری بیش از هر زمان دیگر به این نیازمندند که یکسری وظائف را برای خود تعریف نموده و آن را در دستور کار خود قرار دهند. شکی در این نیست که استبداد و سرکوبهای سیستماتیک بورژوازی ایران جلو بیشترین تحرکات کارگری را گرفته، اما این می تواند تنها یک دلیل باشد، کما اینکه در هر دوره ای جامعه ایران تحت سلطه مستبد ترین حکومتها بوده و سرکوب، بخصوص سرکوب فعالین کارگری و سیاسی به بیرحمانه ترین شکل در دستور کار رژیمهای مستبد قرار داشته است. باید این را هم در نظر داشت، در دل این اختناق و استبداد بود که سندیکای شرکت واحد و هفت تپه شکل گرفت، و با حضور اجتماعی مبارزاتی به عنوان تشکلهای مستقل ظاهر شدند. آنچه امروز جنبش کارگری بدان نیاز دارد این است که سوسیالیستها و فعالین سوسیالیست کارگری از چه راهکارها در سازماندهی طبقه کارگر استفاده نمایند که بتوانند به موانعی که پیش رو دارند فائق آیند.
منظور از موانع و معضلاتی است که تا کنون با تمام تلاشها و مبارزه در سطوح مختلف اما به عنوان یک ضعف اساسی در جنبش کارگری به چشم می آید، و از نظر استراتژیکی وظائف یک دو سه برایش تعریف نشده است. بنظر می آید یکی از دلائل اصلیش این است، که حلقه ارتباطی ما بین سوسیالیستها و فعالین سوسیالیست کارگری با درون طبقه و کارگران در امر تشکل یابی ضعیف است. در این شکی نیست، رفع این ضعف و امکان پیشروی راهکارهای خاص خودش را می طلبد، که نیاز به تعریف مجدد از اشکال مبارزاتی از گذشته تا کنون را دارد. البته یک درک قوی از جانب فعالین سوسیالیست در جنبش موجود است، از آنجاییکه ایران آبستن حوادث است و امکان هرگونه فروپاشی موجود است، منتظر هستند زمانیکه این تغییر و تحول در جامعه صورت گرفت، بر بستر این تغییر و تحول بتوان به امر سازماندهی کارگران پرداخت. امکان بروز این وقایع فکر نمی کنم بر کسی پوشیده باشد و یا کسی منکرآن باشد. اما با این درک نگاه کردن به قضیه و آن را تنها آلترناتیو موجود پنداشتن بطور قطع تمام سوسیالیستها و فعالین سوسیالیست کارگری را از وظائفی که بعهده دارند بی وظیفه می نماید. کار در میان توده های کارگر و تلاش برای موانع یابی موجود در امر تشکل یابی جای خود را به این خواهد داد که جنبش بدست حوادث رها شده تا در فردایی نامعلوم این وظائف انجام گیرد. سوسیالیستها و کمونیستها با درس گرفتن از سنتهای قوی بلشویکی همیشه در هر شرایطی که زمینه برای انقلاب مهیا بوده یا نبوده امر سازماندهی در اولویت و دستور کارشان بوده است، با نگاهی به انقلاب اکتبر و تجربیات آن دوره میبینیم حتی بعد از انقلاب برای یک دوره طولانی هنوز سازماندهی کارگران در ابعاد مختلف ادامه داشته است. نه تنها امروز اوضاع ایران و جهان با آن دوره متفاوت است بلکه از پیچیدگیهایی بیشتری هم برخوردار است که اگرما سوسیالیستها با درایت و کارایی نتوانیم بر این دوره فائق آئیم بطور قطع امکان موفقیت و پیشروی وجود نخواهد داشت. با تغییر و تحولاتی که در جهان و بویژه در کشورهای عربی موجود است شاهد هستیم که امپریالیستها جلوتر از اینکه حرکت از پایین شکل بگیرد آنها بدیل آماده برای کنترل و مهار کردن حرکت از بالا را دارند. تغییر و تحولاتی که در تونس و مصر بوقوع پیوست و به بر کناری مبارک و بن علی خاتمه یافت، طبقه کارگر این دو کشور کاملا در آن نقش داشتند اما بعد از آن به دلیل مشتکل نبودن کارگران در یک سطح سراسری بورژوازی از توهمات توده های مردم استفاده نموده و بدیل خود را جایگزین نمود. در لیبی وضعیت متفاوت تر بود امپریالیستها با تجاربی که از دو کشور قبلی داشتند خیلی سریع از بالا حرکتها را مهار نموده و حاکمیت خود را بر این کشور اعمال نمودند. و علت تمام این وقایع را باید در عدم متشکل بودن طبقه کارگر این کشورها جستجو نمود. قطعا با این اوضاع و احوال کنونی ایران نمی تواند مستثنی از این وضعیت باشد. زمانی می توان امیدوار بود و بتوان به جنگ این توطئه ها و خطراتی که طبقه کارگر و جامعه ایران را تهدید می نماید رفت، که طبقه کارگر ایران بدرجه ای متشکل باشد. این تشکل یابی متضمن این خواهد بود که اگر تغییر و تحولی صورت بگیرد و فضای سیاسی باز شود طبقه کارگر بتواند تشکلهای سراسری خود را سازمان دهد و بعنوان یک طبقه در مقابل نقشه های شوم امپریالیستی قد علم نماید. در غیر اینصورت امکان هر گونه پیروزی و پیشروی با دشواری روبرو خواهد بود. البته یک تفکر دیگری هم در جنبش موجود است که بعضی از فعالین کارگری عدم آگاهی کارگران را ضعف اساسی و مانع تشکل یابی می دانند. این جا این سوال مطرح است تا زمانیکه یک انسجام نظری برای امر تشکل یابی و شناخت موانعش از جانب سوسیالیستها انجام نگرفته است چگونه می توان این ادعا را داشت که کارگران خود بخود آگاهی را کسب نمایند. کسب آگاهی و میزان رشد آن در گرو متشکل شدن کارگران است. هر چند در جامعه ایران و در عرصه مبارزات طبقاتی این واقعیتی انکار ناپذیر است هر روز دهها و صدها کارگر بطور پراکنده برای کسب خواسته های خود به اعتراض و اعتصاب مشغول هستند، این دقیقا نشانی از درجه ای از آگاهی را بهمراه دارد، اما زمانی این آگاهی می تواند به آن درجه از رشد و تکامل خود برسد که کارگران در هر حرکت اعتراضی و اعتصابی که ظاهر میشوند نه تنها از درجه ای سازماندهی برخوردار باشند بلکه بتوانند حمایت یک بخش زیادی از طبقه را به حرکت خود جلب نمایند. واقعیتش این است، که بدون تشکل یابی استراتژی موجود تعریف شده هم زیر سوال خواهد رفت. بنابراین، رمز پیشروی طبقه کارگر در هر زمینه ای مستلزم میزان متشکل شدن آن می باشد. و این در شرایط فعلی مستلزم این خواهد بود که سوسیالیستها و فعالین سوسیالیست کارگری دست در اندر کار بدرجه ای از وحدت نظری دست یافته، و در یک سطح هماهنگ شده تری بتوانند از اشکال مختلف مبارزاتی برای متشکل شدن کارگران از محلات کارگری گرفته تا هسته های کارگری در محلهای کار تا محافل کوچک و بزرگ کارگری، بهر طریقی که این اشکال بتواند بدرجه ای کارگران را برای یک امر مشترک دور هم جمع و متشکل نماید، تلاش نمایند.
از سوی دیگر این تشکلها به این دلیل ضرورت می یابد که، سرمایه داری درایران ضرورتا از مدتها پیش به سوی ادغام و انطباق با سیاست جهانی سیر میکند، در مقابل آن، طبقه کارگر با فقر و فلاکت و گرانی سر سام آور هر روزه دارد تاوان آن را پس میدهد، برای برون رفت از این وضعیت دشوار ناچار است تنها به مثابه یک جنبش اجتماعی ظاهر شود و برای این به تشکل توده ای و سراسری خود نیاز حیاتی دارد. تشکل ابزار پیش برد مطالبات و خواسته های اقتصادی، رفاهی، اجتماعی کارگران و تحمیل آن به کارفرماها و دولت سرمایه داری است، ضامن اجرایی جلوگیری از قوانین ضد کارگری است و ارگانی است که میتواند آزادیها را در جامعه تحقق بخشد. این تشکلها به مثابه حضور اجتماعی طبقه کارگر میتواند اتحاد پایدار کارگران را تامین نماید. در تحقق این تشکل یابی و به میدان آمدن طبقه کارگر تحت عنوان یک جنبش فعالین کارگری ما بین سوسیالیستها هنوز سر نوع فعالیت در عرصه های مختلف ابهام وجود داشته و نتوانسته اند از سیاستها و تاکتیهای مختلف در امر سازماندهی طبقه کارگر استفاده نمایند. یکی از موانع دیگر می تواند این باشد که فعالین سوسیالیست کارگری نتوانند شرایط مبارزاتی را بموقع تشخیص داده و راهکارهای عملی مناسب را بکار گیرند، بجای اینکه سعی شود هر چه وسیعتر توده های کارگر را حول خواسته ها و مطالباتشان سازماندهی نمایند و به میدان آورده شوند گویا سعی بر این است که مبارزات فقط به تعداد معدوی خلاصه شده، و در فعل و انفعالات واقعی جنبش کارگری پرچمدار واقعی نه طبقه کارگر بلکه تعدادی از فعالینی باشند که بدون پشتوانه مادی که همان حرکتهای توده های کارگری را نمایندگی می کنند در مقابل هر سرکوبی تاوان پس دهند. این نوع از مبارزه تا زمانیکه از حمایت واقعی طبقه کارگر برخوردار نباشد نمی تواند در پیشبرد کار جنبش کارگری آنطوریکه برایش بهاء داده میشود قدمی رو بجلو باشد. برای پیشبرد کار و فعالیت سیاسی فعالین و سوسیالسیتهای جنبش کارگری لازم است که تنها به یک شرایط و عرصه فعالیت اکتفا نشود. شرایط بشدت پلیسی ایران و بحرانهایی که بورژوازی با آن روبرو است، بیش از هر زمان دیگر نیاز به هم نظری و دور اندیشی دارد که حول یک استراتژی معین و واحد متمرکز شود، و برای تحقق این استراتژِی سبک کارها، تاکتیها و آلترناتیوهای ویژه و هدفمند را بکار گرفته، و تا بدین وسیله بتوان در امر سازماندهی توده های کارگر موفق بوده و در مقابل سرکوبها و وحشیگیریهای رژیم تاب مقاومت آورد. امروزه صرف اینکه تعدادی از فعالین کارگری در عرصه علنی فعالیت می کنند نباید فقط به این اکتفا شود که هر وقت رژیم اراده کند به این فعالین دسترسی داشته و آنها را مورد ضرب و شتم و زندانی قرار دهد. البته این به علت نوع مبارزه علنی به میزانی اجتناب ناپذیر است اما طبقه کارگر با این شرایط بحرانی که دارد نمی تواند تنها روی یک عرصه از کار علنی سرمایه گذاری نماید. آنهم عرصه ایی که مشاهده نمودیم زمانیکه فعالین آن مورد بدترین اهانتها و تهدید و زندان قرار گرفتند نه تنها از حمایت سراسری کارگری در سطح جنبش کارگری ایران هم برخوردار نشدند، حتی مورد حمایت چند تشکل موجود در جنبش کارگری هم قرار نگرفتند. متاسفانه در حمایت از این فعالین حضور طبقه کارگر کاملا غایب بود. تا زمانیکه سوسیالیستهای جنبش کارگری به این ضعفهای خود فائق نیایند، امکان هر پیشروی به حداقل خواهد رسید. و رژیم سرکوبگر دست بالا را برای سرکوب بیشتر و به سیه روز کشاندن کارگران و زحمتکشان را خواهد داشت. امکان سازماندهی کارگران در بدترین شرایط پلیسی امکانپذیر است به این شرط که خود فعالین کارگری و سوسیالیست به یک انسجام نظری دست یافته و نیازهای جنبش کارگری را بشناسند. و بنا به ضرورتها اولویتهای خود را تعریف نمایند. امروزه اولویتهای تعریف شده در سازماندهی طبقه کارگر، تلفیق سبک کار علنی و مخفی، و هم نظری هر چه بیشتر در پیشبرد امر این سبک کار می باشد که با توجه به شرایط حاضر میتواند ایجاد تشکلهای محیط کار، محلات کارگری، پیوستن آنها به یکدیگر، در یک تشکل سراسری تر منطقه ای یا شهری و از به هم پیوستن آنها اعلام تشکل سراسری کارگران باشد.