Wednesday, 29 August 2012

مروری برتاریخ سینمای ایران-قسمت سوم

نوشته داوود رحیمی

تا کنون و در دو بخش قبلی بطور پراکنده مقداری در مورد سینما و بعبارتی بطور دست گرمی صحبت کردیم و بیشتر سعی بر این داشتم که بگویم سینما از بدو و شروعش در ایران  سیاسی بود و ورود سینما به ایران توسط سیاستمداران دولتی و خارجیان بطور هدفمند صورت گرفته است.
در این بخش و با استفاده از منابع مختلف سعی میکنم که کمی و بطور مختصر بپردازم به سالنهای نمایش فیلم و چگونگی بوجود آمدن آنها از اول تا به امروز که مدرنیزه شده اند.

ولی قبل از ورود به بحث جا دارد یادی هم داشته باشیم به قربانیان سینما رکس آبادان که در28 مرداد سال 57 وهنگام نمایش فیلم گوزنها  با طرح و برنامه ریزی عوامل حاکم امروزی مثل جنتی و موسوی تبریزی و بفرمان خمینی صورت گرفت و جان بیش از 337 و یا در آماری دیگر 400 تن از مردم سینما رو را گرفت و در آتش بازی سینما سوزان جزغاله شدند.
و اما بحث خودمان یعنی پیدایش سینما در ایران :
بقول حمید رضا صدر در کتاب تاریخ سیاسی سینمای ایران " هر آنچه با هنر نسبتی داشت با طبع شاهان گره خورد با ذوق و و سلیقه شخصی آنها و درک و منش خود کامه اشان ، هربار شعر و نقاشی و خطاطی را دوره کردند معمولاً شاهی هم در میانه ایستاده بود " کسی که جایگاهش بعنوان حامی هنر و یا عامل بازدارنده و مخرب در هاله ای از پرسش و نقد محفوظ ماند. هرچه نو و بدیع خوانده شد ابتدا پشت دیوار قصرهای بزرگ و کاخهای گران رفت و بخدمت قبله های عالم در آمد ، و هر بار که آمدیم و سعی کردیم به تصویر روشنی از مردم عادی عصر قاجار و پیدایش سینما دست یابیم که تاریخش به آن زمان بر میگردد ، در پس زمینه های تیره و بی حاصل گم شدیم.
پرسش در اینجا ست که اگر سفرهای شاهان قاجار به فرنگ و اروپا انجام نمیشد ؟ سینما کی و چگونه وارد ایران میشد !؟ متأسفانه پرده نقره ایی از همان ابتدا و بدو ورودش به ایران پیش از هر چیز از صافی درباریان گذشت و همچنان هم ادامه پیدا کرده تا به امروز هم ادامه دارد
در سالهای 1175 -1304 در دوران قاجار دولتهای خارجی برای دست یابی به منابع ایران بر نقاط کلیدی برقابت تنگاتنگی پرداختند و بیش از آنکه جریانی در داخل رقم بخورد از خارج شکل گرفت. بسیاری از تأسیسات زیربنایی به دلیل حضور فرنگی ها دگرگون شدند و سینمای ایران را هم ابداع کردند.
در سال 1230 تلگراف توسط انگلیسی ها وارد ایران شد، و ناصرالدین شاه در بدو امر دستور داد بین کاخ گلستان و باغ لاله زارش خط تلگرافی بزنند و وقتی که این تکنولوژی کمی عمومی تر شد باعث گسترش روزنامه نگاری در ایران شد.
یکی از بارزترین نشانه های حضور فرنگی ها در ایران پس از سلطنت ناصرالدین شاه در 1217 عکاسی بود . فن آوری نوین قرن نوزدهم به ایران آمد و ماندگار شد . ناصرالدین شاه طی سفرهایش به اروپا شیفته عکاسی شد و نه تنها به جمع آوری عکس پرداخت ، بلکه فن عکاسی را آموخت. جامعه ایرانی آنزمان در ابتدا و مثل همیشه به یک ابزار غربی که فاصله ها را برمیداشت و دیوارها را فرو میریخت و لحظات را ماندگار میکرد با نگاه خرافی اش علاقه چندانی نشان نداد اما عکاسی با سرعت فزاینده ای حریم های اندرونی ایرانیان را یکی پس از دیگری کنار زد . ناصرالدین شاه اطرافیانش را به فراگیری عکاسی تشویق میکرد و در همین رابطه اطاقهایی در کاخ و همچنین در دارالفنون آموزشگاهی برای فراگیری دائر کرد.
عکاسی و علاقه قبله عالم به این تکنولوژی باعث شد که پای فرنگی ها بیشتر به ایران باز شود و در ادامه چیزی بنام سینما که تصاویر متحرکش بر پرده ای سفید چشمها را خیره و جادو میکرد در راه بود و زمینه برایش فراهم و اینبار این مظفرالدین شاه بود، که بانی شد و دوربین فیلمبرداری را به ایران آورد ولی در ابتدا دوربین و سینما فقط در خدمت دربار قرار داشت و کاملاً از دسترس مردم عادی دور نگهداشته میشد، هرچه سینما در اروپا و امریکا بیشتر و مستقیماً در دسترس مردم عادی قرار میگرفت ، در ایران یکسره درخدمت طبقه اشراف بود.
علی حاتمی در فیلم "حاجی واشنگتن" دیالوگی را بخوبی از زبان حاجی واشینگتن بیان میکند در این رابطه :
""مردم نان شب ندارند بخورند ، شراب از برانسه میاید . قحطی است ، دوا نیست ، مرضی بیداد میکند ، نفوس حق النفس میدهند . باران رحمت از دولتی سر قبله عالم است و سیل و زلزله از معصیت مردم . میرغضب بیشتر داریم تا سلمانی. سربریدن از ختنه سهل تر است.
ریخت مردم از آدمیزاد برگشته. سالک بر پیشانی همه مُهر نکبت زده. چشمها خمار از تراخم . چهره ها تکیده از تریاک . اون چهار تا آب انبار عهد شاه عباس هم آبش کرم گذاشته. اما ! ملیجک در گلدان نقره میشاشد . چه انتظاری از این دودمان با آن سلسله اخته ؟ ببین خلق خدا به چه روزی افتاده از تدابیر ما ! دلال ، فاحشه ، لوطی ، لله ، قاپ باز ، کف زن ، رمال ، معرکه گیر ، گدایی که خود شغلی است، که این دیالوگ ها در سکانسی که حاجی در واشنگتن داشت گوشت قربانی را قطعه قطعه میکرد توسط عزت الله انتظامی بیان میشود
بعدتر هم محسن مخملباف در" ناصرالدین شاه آکتور سینما " همین ملودی و ریتم را بشکل دیگری بنمایش میگذارد.
ناصرالدین شاه در سکانسی بالای پله ها میایستد و نهیب میزند "": بگیرید ، ببندید ، بشکنید ، و گرفتند و بستند و شکستند و یکی از مأمورین قبله عالم (اکبر عبدی )  گزارش میدهد : " سینماگر محبوس ، اموالش مظبوط ، مطالبات دیوانی مأخوذ، وسایلش معدوم و نظم عمومی محفوظ خواهد ماند.
پس با ایندو سند و اسناد بسیاری سینما در ایران با سانسور و بگیر و ببند کارش را شروع کرد و همچنان هم ادامه میدهد.
اولین سالن نمایش فیلم در ایران رویات متفاوت دارد ولی مستند ترین آن چنین میگوید که به همت یک فرد درباری آشنا و مطمئن از طرف شاه ، میرزا ابراهیم خان صحاف باشی تهرانی در سال 1283 با کسب اجازه از شاه در خیابان چراغ گاز قهوه خانه ای را تبدیل به سالن سینما کرد و در آنجا فیلمهای کمدی کوتاه 10 دقیقه ای را پشت سر هم نمایش میدادند .
فرخ غفاری در مورد میرزا ابراهیم صحافباشی "" میگه که او مردی متجدد و مبتکر بود و نخستین بهره بردار سینما در ایران بود . ابراهیم در دارلفنون انگلیسی خواند و و سپس در سال 1879 در لندن دستگاه سینما اتوگراف را دوره دید و وارد ایران کرد "" 
تماشاچیان معمولاً آدمهای پولدار و متجدد بودند که به سینما میامدند وهنگام دیدن فیلم چای یا لیموناد مینوشیدند.
پس از صحافباشی " مهدی روسی خان " که مادرش تاتار و پدرش انگلیسی بود و کارش را با عکاسی آغاز کرده بود در یکی از سفرهایش به انگلستان یک پروژکتور وارد ایران میکند و اقدام بنمایش فیلمهای وارداتی کوتاه 9 و 10 دقیقه ای در لاله زار میکند و بدین شکل سینما را کمی عمومی تر میکند ضمن اینکه یکی از کارهایش هم نشان دادن فیم در حرمسرای "محمدعلی شاه" بوده، یکسال بعد در خیابان علاءالدوله (فردوسی ) یک سالن سینما برپا میکند که با فیلمی از جنگ روس و ژاپن آن سالن را افتتاح میکند. وجود این سالن در آن منطقه و در کنار ساختمان فراماسونری از همان ابتدا شایعاتی را بروی زبانها انداخت ولی مهدی روسی خان همچنان بکارش ادامه داد.
اولین فیلم ساخته شده در ایران :
بعد از جنگ جهانی اول و روی کار آمدن رضا خان میر پنج  با کودتای 1299 بر مسند قدرت تکیه زد و خود را رضا شاه خواند و دودمان قاجار بی سرو صدا و به چشم زدنی منقرض شد و حتی مبارزه و مقابله ای هم در کار نبود.
علی وکیلی، بازرگان موفقی که از آشنایان دربار و علی اکبر داور بود، حوالی 1303 سینمای جدیدی ساخت که گراند سینما نام گرفت . و برای جلب تماشاگر بیشتر تمهیدات ویژه ای برگزید که برای جامعه سنتی ایران تازگی داشت بخصوص که رضا شاه و اطرافیانش که تجدد طلبی را در دستور کار داشتند میتوانستند از سینما بهترین بهره برداری را بکنند و اینجا بر خلاف شاهان قاجار ، سعی شد سینما جنبه عمومی تری پیدا کند.
بدین منظور در گراند سینما بغیر نمایش فیلم برنامه های وِیژه دیگری هم بین نمایش تدارک دیده میشد که برای جامعه سنتی ایران تازگی داشت و در فواصل فیلمها چند نوازنده به نواختن میپرداختند . استقبال در اوایل زیاد خوب نبود ولی رفته رفته سینما شد بخشی از زندگی مردم و تبدیل به ابزاری کلیدی برای پیشبرد برنامه های رضا شاه و خود شاه هم به این مسئله اعتراف داشت و هرگز هم انکار نکرد.
هر بار که نام رضا شاه میامد صفت میهن پرستی و در پسوند و پیشوندش میامد و دیدگاه شووینستی او نسبت به ایران پر رنگ و برجسته میشد و با نام ایران بود که حاکمیت پدرسالارانه اش توجیه میشد و حتی اینروزها هم اینجا و آنجا میشنویم که """ بار دیگر در تاریخ کهن ایران زمین ، یک ایرانی میهن پرست قیام کرد تا کشور را از خطرات حفظ کند و رضا شاه جنین تافته ای جدا بافته بود """ و سینما برای توجیه این دیدگاه مدیوم مناسبی بود و در بسیاری موارد از نظام سلطنتی دفاع میکرد.
در زمان رضا شاه ابتدا سینما هم مثل روزنامه و یا کتاب مخاطبان محدود و انگشت شماری را داشت ولی فرقش و دلیل پیشرفتش هم این بود که بیسوادها هم میتوانستند بدیدن فیلم بروند و کلام را بفهمند و نمیتوانستند کتاب و روزنامه بخوانند.
در سال 1306 فیلمی با نام "سیروس کبیر و فتح بابل " در گراند سینما بنمایش در آمد و برخی از روزنامه های وابسته با شور و هیجان خاصی جو سازی کردند و آنرا به کورش اولین پادشاه ایرانی و تاریخ ایران مرتبط نمودند و در ادامه وصلش کردند به رضا شاه.
قانون کاپیتولاسیون در اردیبهشت 1306 ملغی شد . سال بعد آگهی در روزنامه ها نظرها را جلب کرد.
" چون موسسین گراند سینما برای خدمت به نوع ، قسمتی از سالن را مخصوص خانمهای محترم اختصاص داده لذا امشب عموم اهالی را دعوت به تماشای فیلم جدیداورود بینظیر خود میکنیم ومأمورین سینما با جلیقه مخصوص و مشخص وظیفه دارند از ورود زن های بی عفت و جوانهای هرزه و فاسدالعقیده به سالن ممانعت ورزند
در سال 1309 نخستین نشریه سینمای ایران بنام ""آبی و رابی "" به سر دبیری علی وکیلی منتشر شد
سفر رضا شاه به ترکیه در سال 1313 نقطه عطف گرایش رضا شاه به تجدد بود و او شیفته اصلاحات کمال پاشا معروف به کمال آتاتورک شد. آتا تورک جامعه غربی بتن مردانش کرده بود و حجاب را از سر زنان ترک برداشته بود و خط لاتین را به ارمغان آورده بود و حتی تعطیلات آخر هفته را به یکشنبه تبدیل کرده بود برسم اروپائیان مسیحی و مدرسه و یا مدارس دخترانه نیز تأسیس کرده بود ...............
رضا شاه هم در همین رابطه به ادای تجدد پرداخت زیرا که نمیخواست و نمیتوانست حریف روحانیت آنزمان بشود بخصوص که در بقدرت رسیدنش، روحانیت و مراجع تقلید نقش بسزایی داشتند.
17 دی سال 1314 را روز کشف حجاب خواند و بهمراه همسر و دخترانش در دانشسرای دختران ظاهر شد در حالی که آنها حجاب بر سر نداشتند و در همانجا بود که کشف حجاب را اعلام کرد.
در این رابطه کشور دچار آشوبهایی نیز میشود و حتی اسنادی وجود دارد که خیلی از خانمها در مقابله با کشف حجاب اعتراض کرده بودند.
در ادامه روند تجدد رضا شاه ناگهان استفاده از کلاه لبه دار معروف به کلاه پهلوی را جایگزین کلاه نمدی و پوستی مانده از دوران قاجار کرد و اجبار کرد که مردان هم باید کت و شلوار بپوشند بجای عبا و قبا.
در ادامه موج تجدد طلبی در سال 1315 در تالار مجلس شورای ملی جایگاهی هم برای زنان مشخص شد و زنان میتوانستند وارد مجلس شوند و همچنین از یک گروه بالماسکه با حضور زنان و مردان برای نمایش در گراند هتل دعوت کرد.
پروین اعتصامی دیوان اشعارش را منتشر کرد و سیمای تهران دگرگون شده بود. اتومبیلها میرفتند که جای درشکه و گاریها را در خیابانهای تهران بگیرند.
با روی کار اومدن رضا شاه فیلمبردار درباری بار دیگر ظهور کرد . اوخان بابا معتضدی بود که با دوربین گومون خود صحنه هایی از مجلس موسسان و سوگند رضا شاه را ثبت کرد و از آن پس فقط این خارجیان بودند که با هزینه های گزاف به ایران دعوت میشدند و فیلمهای مستند دیکته شده میساختند و در تمام ساخته ها باید نشان داده میشد که ایران بهمت رضا شاه جهش وار دارد پیشرفت میکند.
و قوانینی نیز وصف شده بود که اگر کسی تصویری غیر از این میساخت باید فیلمش توقیف و سوزانده میشد و همین دقت و از ابتدای کار یک هئیت نظارت را بوجود آورد که همچنان هم ادامه دارد.
هر فیلمسازی که قصد داشت فیلمی در ایران بسازد باید اول فیلمنامه را بتصویب هئیت میرساند که این هئیت در شهربانی کل کشور نیز تشکیل شده بود. و پس از گرفتن پروانه ساخت با همراهی و نظارت مأموری تعیین شده کار فیلمبرداری انجام میشد.
ماده دو : میبایست تمامی دستگاههای فیلمبرداری که توسط فیلمسازان وارد ایران میشد مهر و موم میشد و بعد از صدور جواز از طرف شهربانی تحویل فیلمساز میگردید.
چهار: پس از انجام فیلمبرداری کلیه فیلمها باید معاینه و تسلیم اداره کل شهربانی میشد تا پس از بررسی پروانه دریافت کنند .
پنج : برای هر محلی که قرار بود فیلمبرداری در آن صورت بگیرد باید جداگانه جواز دریافت میکردند.
و خلاصه کنم که این مواد دست و پا گیر و سانسور علنی تو روز روشن 17 ماده داشت.
و فیلمسازان داخلی هم حتماً و میبایست موارد زیر در فیلمهایشان مشهود باشد و گرنه پروانه دریافت نخواهند کرد :
الف : دراماتیک و راجع به اوضاع 20 سال اخیر ایران
ب : معرف طرقیات در دوره سلطنت پهلوی
ج : متضمن مناظر طبیعی و دلکش ایران
د : گنجاندن توده راضی و دستجات ارتش شاهنشاهی
پیش از سال 1303 کلیه سندهای تصویری مربوط به ایران بصورت راشهای پراکنده و کوتاه بود و در این سالها بود که فیلم مستند علف توسط مریان سی کوپر و ارنست شودسک و مارگرت هریسن امریکایی ساخته شد.
علف:
این فیلمسازان 46 روز دوربین خودشان را بردند بمیان ایل بابا احمدی و بتصویر کشیدند با یکی از کوچهای این ایل همسفر شدند با آنها از زردکوه و رود کارون گذشتند. علف مستندی بود که دارای چند صحنه بازسازی شده مثل رقص افراد ایل در دوران اطراق  کوچ و گاهی در لحظاتی کاشفان غربی به مشرق زمین را بیاد میاورد که از دریچه رمز و راز به همه چیز می نگریستند.
فیلم بر خلاف نمونه های بسیاری از فیلمسازان غربی با تحقیر به شرق نگاه نمیکرد و زندگی و شرایط ایل را به مبارزه مردمی جان سخت و تسلیم ناپذیر بدل میکرد.
کوپر بعدها هم در خاطراتش نوشت : ... اکنون که در اتاق بی روح مهمانخانه در حوالی پاریس نشسته ام و به تقلا و کشمکشی که آن قوم در مجادله با طبیعت در سربالا ییزرد کوه میکردند میاندیشم ! میفهمم این حماسه کار من نیست ......خارج از قدرت و استطاعت من است.
علف جنگ انسان و طبیعت میباشد که بخوبی و حرفه ای بتصویر کشیده شده.
استودیوی پارامونت علف را در امریکا توزیع میکند و فیلم با فروش فوق العاده ای روبرو میشود. علف در زمره یکی از شناخته شده ترین آثار سینمای مستند جهان قرار گرفته است.
اما مضمون اصلی فیلم و مبارزه برای بقاء در دل طبیعت خشن فاقد شاخصه هایی بود که رضاشاه تازه به سلطنت رسیده را خوش آید . او تمایلی نداشت ایرانی را در ذهنش بپروراند با ایران ترسیم شده در فیلم علف.
فیلم علف به مکان و یا مردم و یا فرهنگ  خاصی وابسته نبود و آدمهای فیلم میتوانستند هر جایی باشند ، هدف فیلم جنگ بشر با طبیعت بود که در آخر هم این انسان بود که با مقاومت و پشتکار و مصمم بودنش به پیروزی میرسد.
ولی رضا شاه اینرا نمی فهمید و فکر میکرد حتماً باید شخصیتهای فیلم کلاه پهلوی بر سر میداشتند و یا همانجا درجا میزدند و کوچ نمیکردند و از نعمت های دولتی که به وفور بهشان میرسید استفاده میکردند.
علف مبارزه یک ملت برای بقاء بود و حماسه یک قبیله گم شده. خلاصه این فیلم در ایران توقیف شد و اجازه نمایش نیافت و شدیداً هم مورد غضب رضا شاه قرار گرفته بود تا چهار دهه بعد در سال 1343 نسخه فعلی آن بنمایش در آمد و با وجود اینکه فیلم چهل ساله شده بود ولی شدیداً مورد استقبال عموم قرار گرفت.
 مصیبت و تجاوز به فیلم علف همچنان ادامه دارد و مورد دیگر اینکه بهمن مقصود لو به نسخه ای از این فیلم دست یافته ! چطوری !؟ هیچکس نمیداند ، چون ایشان چند سال قبل از انقلاب اسلامی به امریکا مهاجرت و در شهر نیویورک سکونت گزیدند ، ولی همچنان به ایران سفر میکنند و تاکنون در چند دوره جشنواره سینمایی فجر حضور فعال داشته و بنوعی سفیر سینمایی حکومت اسلامی در خارج میباشند.
ایشان در سال 2010 این فیلم را با این عنوان که سرمایه گذارش بوده اند در فجر بنمایش گذاشت و در همین رابطه مصاحبه ای هم با کیهان تهران داشتند . ایشان همان سال در بازگشت به نیویورک توقفی در گوتنبرگ داشتند و فیلم علف را بنمایش گذاشتند و خودشان را بعنوان تهیه کننده فیلم معرفی کردند .
تعجب من در این استکه زمان ساخت فیلم علف آقای مقصود لو هنوز بدنیا نیامده بودند و تأسف بیشتر اینکه چرا کسی به او اعتراضی نکرد در این رابطه .
همان سال من در اطاق فرمان رادیو همبستگی با کارگران سوئد کار میکردم و در یکی از همان روزها که در استودیو بودم با حیرت و تعجب دیدم که مجری و مسئولین رادیو از او  دعوت کرده اند برای مصاحبه در رادیو که البته این اتفاق سببی شد که من هم فرصت پیدا کنم که مسئله را مطرح نمایم ، ایشان چون متوجه رو شدن دستشان شدند و با شناختی که از من داشتند میدانستند که دست بردار نخواهم بود و این اتفاق ملاقات غیره منتظره با من و آنهم در استودیوی رادیویی که قرار بود با ایشان بعنوان فیلمساز مصاحبه داشته باشد و مطمئناً رسوا خواهند شد فرار را بر قرار ترجیح دادند.
بعد از فیلم علف و در سال 1309  فرانسویان هم به ایران آمدند تا فیلم " کاروان زرد " را بسازند که ساختند و داستان فیلم بنوعی تبلیغی بود و نشان میداد زنجیره ای از اتومبیل سیتروئن که گروهی جامعه شناس و فیلمساز را از لبنان به هند و چین میبرد و از ایران هم عبور میکرد.
پس از نمایش فیلم در اروپا ، ایرانیان مقیم خارج بخصوص ایرانیان ساکن بلژیک و فرانسه دست به اعتراض زدند و معتقد بودند که کاروان هنگام عبور از ایران در معرفی مردم ایران آنها را عقب مانده نشان میدهد و بهمین دلیل فیلم در ایران اجازه نمایش نیافت.
و بهمین ترتیب هر فیلمی که ساخته میشد و تجدد ایرانی را مورد نظر قرار نمیداد، نمایشش در ایران ممنوع میشد.
بهمین دلیل رضا شاه برای جلوگیری و یا کنترل فیلمسازان خارجی در ایران عملاً پایه سانسور را بنا نهاد و قانونی اش کرد و در زمستان 1313 محدودیت هایی برای فیلمبرداری در ایران قائل شد و عملاً به اجرا در میامد هرچند اگر هنوز مکتوب نشده بود.
نهایتاً این ماده در سال 1317 تصویب شد که پیش تر در مورد آن مواد ها صحبت کردم.
حاجی آقا ، آکتور سینما
آوانس اوگانیاس با تاریخ سینما ایران گره خورده و اولین کسی است که اولین فیلم سینمای ایران را ساخته است و همچنین نام او قبل از این فیلم بعنوان اولین فیلمساز و فیلمبرداریست که به صورت مکتوب از دربار پهلوی تقاضا کرد از مراسم سالروز تولد رضاشاه فیلمبرداری کند و بدین معنی که هم ساز سیاستهای رضا شاه خود را نشان داد.
و پس از مدت کوتاهی در سال 1311 حاجی آقا آکتور سینما را کلید زد . این مهاجرارمنی ، روسی تبار چهل ساله بود که به ایران بازگشت و حتی بزبان فارسی حرف نمیزد . اما کمدی صامت او با قصه تک خطی اش به اوضاع سیاسی اجتماعی عصر رضا شاه نگاه موشکافانه ای دارد . شخصیت حاجی آقا مردی است مذهبی ، سنتی و مخالف پیشرفت و در فیلم به سینما حمله میکند و بعبارتی حاجی آقا نماینده انسان سنتی دوران قبل از پهلوی میباشد و مخالفت با سینما تمثیلی است که نشان دهد او مخالف پیشرفت و تمدن میباشد و هرگونه پیشرفتی را بخصوص سینما را کفر میداند . حاجی آقا را مردم آندوره میشناختند و هر روز توی بازار و ..... میدیدنش . نقطه مقابل او دامادش بود که کارگردان سینما بود و نماینده مردم امروزی.
تضاد عمیق بین حاجی آقا که به گذشته تعلق داشت و داماد مرد جوان از آینده صحبت میکند و البته بیننده هم در یک بلاتکلیفی بین گذشته و آینده قرار دارد و معیارهای غربی فیلم تا حدودی برایش هضم شدنی نیست. این فیلم در شرایطی اکران شد که برو بیا رضا شاه بود و دائماً بر شیپور ثبات و پیشرفتهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی اش میدمید و خود را در اوج میدید و پسر بزرگش محمد رضا، ولیعهدش را هم برای تحصیل به سوئیس فرستاده بود .روح انگیز و عبدالعلی وزیری و قمرالملوک وزیری هم در امنیت کامل وسایل کنسرت گزاریهایشان فراهم میشود و همه اینها بدان معنا بود که ساختار اجتماعی کهنه  فئودالیسم فرو ریخته و یا دارد میریزد و طبقه متوسط شهری قدرتمندتر میشود. 
 پس در آن حال و هوا حاجی آقا آکتور سینما ساخته میشود و سنت و تجدد دو رنگی میشوند که چون سیاه و سفید و کفه هم بنفع سفید روی پرده نقره ای صامت بنمایش در میاید. ولی همه چیز بر وفق مراد نیست و مراجع مذهبی با وقایع دوران هم ساز نبود. بخصوص اینکه رضا شاه پیش از این برای تغییر نظام آموزشی از یک سو و دگرگونی نظام قضایی از سوی دیگر اقداماتی را انجام داده بود که روحانیت را از هردو زمینه دور میکرد. حالا در اوج آن درگیریها که سالش بر میگردد به حول و هوش سال 1310  بعدها و یکی دوسا ل بعد فیلمی اکران میشود که حاجی آقا بعنوان یک مرد مذهبی در ابتدای فیلم، که در انتها به سینما تن میدهد ! که این روند مورد لعن و نفرین روحانیون قرار میگیرد بخصوص که نام فیلم کنایه ای دو پهلو بود به واژه "" حاجی"""مرد مسلمان و دیندار و کاملاً مذهبی و در مقابل و در نام فیلم ترکیب شده بود با دو واژه انگلیسی "" آکتور سینما "".
بین حاجی و آکتور سینما نه تنها رابطه و تناسبی وجود نداشت، بلکه هر کدام در بطن خویش دیگری را زیر سئوال میبردند و این نام درعمل فاصله ها را از بین میبرد. در فیلم دوربین مستقیماً حاجی آقا را نشانه رفت و او را تبدیل کرد به آکتور سینما و این خیلی معنی میتوانست داشته باشد در زمان خودش، چونکه دورنمای اثرهمان وضعیت کشور از قاجاریه به پهلوی بود که به مقابله با تفکری رفت که سینما عامل فساد و ریا و در نهایت معیارهای غربی معرفی شد از طرف مذهبیون.
شاید حاجی آقا آکتور سینما از کتابی بنام حاجی بابا در اصفهان  نوشته جیمز موریر و ترجمه میرزا حبیب اصفهانی ، اقتباس نشده بود ولی بلحاظ تم ضد مذهبی حاجی بابا در اصفهان تصادفاً فیلم توانست اثری را بجا بگذارد که کتاب مذکور بفروش زیادی دست یابد در صورتیکه قاب حاجی آقا با حاجی بابا اصلاً شبیه هم نبودند و کتاب بیشتر سعی کرده بود که جاهای ایران را بیشتر تشریح کند مثل اماکن مذهبی و کمی هم باستانی.
مورد دیگر در فیلم حاجی آقا آکتور سینما این بود که ، درست که حاجی آقا مردیست مخالف سینما و بسیار مذهبی ولی مخالفتی با دولت ندارد ! چونکه حاجی آقا در اکثر صحنه ها کلاه پهلوی بر سر داشت کلاهی که رضا شاه به اجبار بر سر مردان گذاشته بود و این نکته همان راه فریب مخاطب نیز بود و پیام خاص خودش را داشت . دختر حاجی آقا همسر کارگردان ( آسیا قسطانیان که از ارامنه گرجستان بود  ) در فیلم بدون حجاب و بعنوان زن متجدد معرفی میشد که غمزه کنان دلربایی میکرد و همراه با موسیقی گرامافون (سوغات دیگری از فرنگ و نشانه تجدد ) میرقصید و حرکات او نیز دیدگاه سنتی پدر را زیر سئوال میبرد و پیام میداد که نسل جوان میخواهد برخلاف سنت پدر رفتار کند.
این فیلم و بخصوص سکانس مجسمه برهنه زن و طرح کشش جنسی و واکنش آمیخته به شرم و حیای مرد به مقوله ای اشاره کرد که سه سال بعد سیاسی ترین مسئله روز ایران شد ، یعنی کشف حجاب.
دختر لر اولین فیلم ناطق ایران
رضا شاه همچنان در برزخ  فیلم "" علف "" اسیر بود و دل پری از ایلات جنوبی و مرکزی کشور داشت درست که آنها در نقشه جغرافیایی ایران زندگی میکردند ولی قانون و روش و ویژه گیهای خودشان را داشتند و زیاد با دولت مرکزی همراه نمیشدند.
در سال 1312 عبدالحسین سپنتا و اردشیر ایرانی در هندوستان بساختن اولین فیلم ناطق ایران اقدام کردند که همچنان نسخه های بسیار خوب و قابل دسترسی از آن بجا مانده است.
تماشاگر ایرانی برای اولین فیلمی را روی پرده های سینماها میدید که شخصیتهایش بزبان فارسی حرف میزدند ولی آنچه که در مورد این فیلم کم لطفی شد این بود که کسی ارزش کار فنی آنرا آنطور که شایسته اش بود را نفهمید یا سخن نگفت، مثلاً کیفیت بالای فیلم و و یا صدا برداری سر صحنه که باید گفت خیلی هم حرفه ای صورت گرفت و زمانی بیشتر به این ارزش پی میبریم که مثلاً در سینمای ایران و بعد از این فیلم تا چهل سال صدا گزاری فیلم بعد از کار فیلمبرداری و توسط دو بلورها در استودیوها صورت میگرفت و دختر لر نقطه عطفی بود از این نظر.
دختر لر کمتر نشانی از آن اهمیت و این ترقی یا تمدن را عرضه میکرد و داستان این بود که مأمور دولتی به نام جعفر ( نقش آفرینی خود سپنتا ) برای مبارزه با راهزنان محلی به منطقه لرستان میرود ( پس تا اینجای قضیه لرها و عشایر دزد و راهزن میباشند و طبعاً بدور از تمدن ) و طی درگیریهای پیروزمندانه اش با راه زنان، دلباخته دختر زیبایی بنام گلنار میشود (روح انگیز سامی نژاد همسر سپنتا ) که در اسارت راه زنان بود و آند و با مغلوب کردن راهزنان، پیروز بتهران برمیگردند.
نمونه این فیلمها را تا کنون زیاد دیده ایم و همچنان هم در سینمای جهان بویژه امریکا شاهدش هستیم که " رامبو یک تنه به افغانستان میرود و پیروزمندانه ارتش وحشی و بدور از تمدن افعانستان را شکست میدهد و یا به ویتنام میرود و ....... .اما سئوال اینجاست که آیا مأموران دولتی عصر رضا شاه بتنهایی به مأموریت می رفته اند !؟ که البته موشکافی در اینمورد بی ربط میباشد ! شاید فیلم برای دراماتیزه کردن حوادثش به شخصی در حد یک قهرمان شکست ناپذیر نیاز داشت ، بخصوص که هیبت و رفتار سپنتا در نقش جعفر بعنوان نقش اول فیلم سالها همتایی نداشت و نیافت و از نظر ذهن تماشاگر و با تعاریف سنتی قهرمان منطبق بود . ما ایرانیان در افسانه ها و داستانها و روایات  حماسی رستم و سهراب را داشتیم که یک تنه به لشگر دشمن زده بودند. جعفر یک سبیل کوچک هیتلری داشت با کلاه و کمربند چرمی، طپانچه کمری و چکمه هایش گاهی کابوی فیلمهای وسترن را بیاد میاورد ولی در سکانسهایی مثل انگلیسی های مودب و باوقار حادثه جومیشد که همیشه آقایی اشان را حفظ میکردند حتی در قتل عام مردم افریقا. جعفر با زبان متداول عصر خود حرف میزند  با زبان زور و اسلحه دو نشانه ای که یادآور رضاشاه بود و فراموش نکنیم که جعفر نماینده دولت خوانده میشد و این موضوع پیام فیلم بود.    
هر بار که نام رضاشاه بمیان میامد ، تصویر یک ارتشی منضبط و خشن که خنده را نمی شناخت و او را هرجا که میدیدیم با جامعه نظامی ، با شنل و کلاه شیروخورشیدی که پائین نمی آمد ، صورتش کشیده و چهره اش آفتاب سوخته و موهای سرش همیشه به حالت سربازی کوتاه و بی آرایش اصلاح شده بود، پیشانی اش بلند و ابروانش پیوسته بود ، یکدنده و حرف فقط حرف خودش بود. 
و سینما یکی از ابزارهایی بود که توانست به مردم عادی و عامی همه این خصوصیات بد را تزریق کند که کسی با این ویژه گی ها قاطع و قوی و مطمئن و ........ میباشد و همچنان و در این زمان هم میشنویم که مثلاً در مورد خمینی هم مردم این خصوصیات را مثبت میدیدند و قاطعیت و عدم مشورت رهبران با دیگران و ..... جزو صفات مثبت تلقی میشد.
رضا شاه علناً مردم را تحقیر میکرد و خود و ارتشش را بالای همه امور قرار میداد و میدید مثلاً در 29 مرداد 1320 در قرارگاه تابستانی دانشکده افسری گفت و این گفته را بارها در جاهای مختلف نیز تکرار کرده بود که : عظمت یک کشور به قدرت نظامی بستگی دارد و زوال ملت ها ناشی از بی کفایتی و وضعیت نیروهای مسلح میباشد ، شعار همه چیز برای ارتش و بازهم برای ارتش....
قهرمان فیلم دختر لر که برای تار و مار کردن راهزنان به سرزمینهای دور از پایتخت میرفت ترکیب تلطیف شده رضاشاه و اقدامات او یرای ایجاد امنیت و تثبیت حکومت را بیاد میاورد و در اذهان عمومی میپروراند.
رضا شاه چندسال پیشتر با شیخ خزعل در خوزستان درگیر شده بود و سیاست قهرآمیزش در قبال لرها قبل از ساختن شدن دختر لر نمایان بود.
مضمون و پرداخت دختر لر یاد آور محتوا و فرم فیلمهای غربی بود ، آثاری که توزیع گسترده شان در آسیا رو به فزونی بود و در ایران هم جریان داشت و آنچه امروز هم در بازنگری دختر لر جلب نظر میکند، توجیه حضورعامل خارجی و بشکلی از استعمار در محیط است که پیش تر به بدویت تمایل دارد تا تمدن ایران هرگز مستقیماً به مستعمره ای بدل نشد ولی نشانه های استعمار و تبعات آن هرگز از میان نرفت
حضور روسها در شمال و ماندن انگلیسی ها در جنوب و سپس رابطه گرم با آلمانی ها در دوران رضا شاه و بعدها با امریکایی ها در عصر محمد رضا پهلوی نوعی پیوند با فرهنگ ها را ایجاد میکرد که بودنشان را مشروع و لازم و طبیعی جلوه میداد.
رضا شاه بر استقلال و هویت ملی تأکید بسیار میکرد ولی هرگز نمی توانست چگونگی به سلطنت رسیدنش را نادیده بگیرد و کتمان کند ، زیرا که او عملاً با حمایت غرب خصوصاً انگلستان به قدرت رسیده بود و تمامی برنامه های فرهنگی و ساختاریش الگوهای غربی داشت و حضورعامل خارجی هیچوقت در هیچ جای ایران پنهان نماند.
فیلم دختر لر کلاً یک فرمول بود از غرب آمده، قشون امپراطوری غرب هم بر اساس روایات سینمایی معمولاً به بهانه اهلی کردن بومیان به سرزمینهای بکر قدم گذاشتند و منابع آنها را بغارت بردند ولی سینما وسیله ای بود که موضوع را وارونه کند و دزدان را در نقش ناجی و سفرای تمدن بتصویر بکشد.
رضا شاه همیشه از لزوم سرکوبی گردنکش ها و متمردین در گوشه و کنار سرزمین پهناور ایران حرف میزد. لرستانی که جعفر در دختر لر بدان پا گذاشت، ناکجا آبادی بود که می توانست هر گوشه ایران باشد . شور ورود به سرزمین بکر و بی قانون و جذابیت فتح آن در حالی که قلب تماشاگر برای دستیابی به زندگی غربی میتپد. مایه آشنای این فیلمها بود .
خاورمیانه ترسیم شده در سینمای غرب معمولاَ با نمایی از بیابان ، کوه ، صحرا ، و احتمالاً چند شتر یادگار قافله های قرن نوزدهمی و کاروانسراها. جغرافیایی که به تخیل دامن میزند و یاد آور قصه های پر رمز و راز نوجوانیست. این جغرافیا در دختر لر اهمیت یافت و بکار گرفته شد.
و در سکانس نهایی که گلنار از پرتگاهی سقوط کرد و طنابی را چسبید ، باردراماتیک صحنه را بدوش کشید. فرمول نجات در واپسین لحظه که طبیعت و محیط به عامل مرگ آفرینی بدل شده بودند نشانی آشنا در مورد چنین فیلمهای بوده و هست که بر اساس آن قهرمان خارجی و بیگانه با محیط بسیار پیش تر و بهتر از بومیان و محلی ها آشناست و طبیعت و جغرافیای محیط را میفهمد و بر دشواریهایش فائق میاید.
گلنار از پرتگاه سقوط کرد ولی جعفر حاضر بود که در واپسین لحظه نجاتش دهد و در سراسر فیلم این پرسش در ذهن تماشاگر دور میزد که "اگر جعفر نبود ، چه بسر گلنار میامد !؟"
محور اصلی فیلم این زن بود و عنوان فیلم هم "" دختر لر ""که به او اشاره میکرد . زن بلاتکلیف ، بدون خانواده ، و بدون گذشته ای که قهرمان شهری / غربی به او رسم مبارزه میاموخت و از چنگ مردان زورگو رهایش میساخت .
این موضوع و جوهره که زن در بطن دگرگونی های قومی و مذهبی قراردارد در فیلم موج میزند. در چنین قالبی برخی دیدگاههای شرقی گرایی (اورینتالسم) که در اواخر دهه 1970 مطرح شد، راهگشا بود. براساس این دیدگاه ها نوع نگاه غرب به خاورمیانه از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شکل متفاوت تری یافت و در آن تمایل به تحلیل شرایط حاکم بر جوامع اسلامی جلب نظر میکرد. اسلام نقش اساسی در فاصله خاورمیانه و غرب ایفا کرده بود و جایگاه زن دراین کشاکش اهمیت داشت. در تمام روایات و یا اکثر آنها در قرن نوزدهم غربی ها از شرق، زنان کشورهای اسلامی کنیزکانی بودند که هرگز فرصت رهایی از مبحس اندرونی نمیافتند و اگر در قصه ای این فرصت را میافتند بدل به یک موجود جنسی میشدند که فرصتی را برای دهن کجی به سُنن حرام نمیکردند. این تلقی در شخصیت زنان روبنده دار چشم سیاه و در سیمای زن شرقی برهنه و نیمه برهنه که به رقص عربی مشغول است موج میزند. باید گفت سینمای غرب در تثبیت این تلقی نقشی بسیار کلیدی ایفا کرد.
فیلم دختر لر بنا به خیلی از ویژه گی هایش با توفیق تجاری روبرو شد و متأسفانه باید بگوئیم که اولین فیلم ناطق تاریخ سینمای ایران سفارشی و دولتی بود ، معضلی که همچنان ادامه دارد و برای دیکتاتورهای حاکم تاریخ مصرفش هنوز بپایان نرسیده و اینوع سینما بنظر من  و طبعاً هم اثر مطلوبی نمیتوانست روی مخاطبین اش و مردم سینما رو بگذارد.
این نوشتار همچنان ادامه خواهد داشت و در شماره بعد اشاره ای مختصر به سالنهای سینما در جاهای کشور خواهیم داشت و در ادامه فیلم دختر لر چند فیلم بعد از آن را به بحث خواهم گذاشت.
منابعی که من چه تا کنون و چه بعد از این استفاده میکنم یکی تاریخ سیاسی سینمای ایران بقلم حمید رضا صدر  و دیگری تاریخ معاصر ایران میباشند و بریده ای از نشریات و روزنامه های آنزمان که در اینتر نت در دسترس میباشند.