نوشته: بهزاد بارخدایی
شورای هماهنگی راه سبز امید برای مقابله با جناح حریف که رهبران الله گو و مریدان راستین امام خمینی را از صحنه سیاسی به حاشیه خانه راهی کرده اند، فراخوانی را از سر استیصال فریاد زدند. فرا خوان بر علیه این انتخابات و تحریم آن، دستکم از دیدگاه بسیاری از مردم ایران که توهمی به دو جناح نظامیان و کروبی و موسوی ندارند، جناح راه سبز امید را از افشاگری یا تبلیغ برای اثبات حقانیت خود بی نیاز نمود. تجارب انتخابات های قبلی همه همین واقعیت را نشان داده است. اما اکنون جناح حاکم رژیم با کنار زدن جناح حریف این توجه را به همۀ بازیگران و ناظران سیاسی داد که حتی نیازی به دورویی و پنهان کاری ندارد: جلب حمایت و میزان آراء در انتخابات هیچ تأثیری در نتیجۀ انتخابات و میزان قدرت او در حکومت ندارد؛ این ها در جای دیگری و با معیارهای دیگری و حتی در غیاب جناح مخالف هم تعیین می شود. اخیراً جناح اصولگرایان خود به دو دسته خامنه ای و احمدی نژاد تبدیل شده اند، و هر کدام نمایندگی و رهبری یک دسته را بعهده دارند.
در واقع اصلاح طلبان بعنوان جناح مخالف به نوعی موضوعیت خود را از دست داده است. واکنش شوک آمیز جناح موسوی و کروبی به این سبب است. نه فقط امروز و فردا در قبال انتخابات نهم، بلکه از این پس چه باید کرد؟ جناح امید راه سبز، به مردم ایران برای اعتراض بر علیه این انتخابات فرا خوان داد، و مردم را به قدم زدن درپیاده روها همراه با سکوت و آرامش دعوت نمود. اما مردم به این فراخوان پاسخ ندادند، این عکس العمل تاثیراتی را در صحنه سیاست می گذارد که جای بحث دارد. بهترین شاخص این تاثیرات موقعیت آشفته ای است که این جناح در پرتو این انتخابات داشته و نقشه اش عملی نشد. نشان از این دارد که این نوع فراخوان به انتخابات بستر اصلی جناح موسوی و کروبی را از لحاظ سیاسی کاملاً حاشیه ای نموده است. ماهیت سیاسی این جناح و چهره سازشکارانه رهبران آن (موسوی و کروبی) از جنبش توده ای 1388برای مردم آشکار شده است. دلیلش هم این است، که اعتراضات و حرکتهای مترقی موجود در این جنبش توده ای به سمت و سویی میرفت که بنیان جمهوری اسلامی را بخطر بیاندازد. جناح موسوی و کروبی، رنجور از استبداد جناح نظامیان و هراسان از انقلاب، جلو نیروی اجتماعی، جنبش مردمی را که می توانست اهرمی برای تغییرات واقعی جامعه باشد، گرفتند. آنها با یک سیاست روشن و استراتژی منسجم سیاسی قصد داشتند حرکت توده ای میلیونها انسان معترض به کلیت نظام جمهوری اسلامی را به نفع خود سمت و سو دهند، تا جائیکه مطالبات و خواسته های این جنبش نقبی به تغییرات بنیادی و ساختاری مناسبات سرمایه جمهوری اسلامی نزند. جناح اصلاح طلب انتظار داشت، مردم در مقابل استبداد بیش از سه دهه رژیم سرکوب و استثمار سرمایه تمکین کنند، و با حمایت خود این جناح را به قدرت برسانند، در حالیکه خود این جناح جزئی از این استبداد و رژیم سرکوب است. چرا باید فعالان جنبش های اجتماعی و توده های مردم برای تحقق خواسته های آنها که همان تن دادن به اسارت و بردگی نظام سرمایه اسلامی است به این یا آن جناح از حکومت پاسخ بدهند؟
همگی به خاطر داریم که در سال 88 دعوای جناحهای ارتجاعی جمهوری اسلامی فقط بر سر قدرت بود و هیچ کدام از اینها توده های مردم را نمایندگی نمیکردند. بهمین دلیل زمانی که جناح کودتاچیان قدرت را بدست گرفت و جناح موسوی و کروبی را کنار گذاشت، جناح وا مانده از قدرت یاد مردم و بی حقوقی اشان افتاد تا از این طریق بار دیگر سوار بر موج توده ای ضرب شستی به حریف نشان دهند. اما از شانس بدشان این قضیه الله اکبر گویی و آرامش و سکوت چند هفته ای بیشتر به طول نانجامید و مردم و جنبش مردمی با توان و پتانسیل بالاتری ظاهر شد و رهبر و دیکتاتور را با هم زیر سوال برد و خواهان آزادی زندانیان سیاسی شد، تمثالهای سران رژیم به آتش کشیده شد، درو دیوار با شعارهای انقلابی آذین گردید و شعار سرنگونی رژیم اینجا و آنجا در میان اعتراضات خیابانی شنیده شد.
جناح رانده شده از قدرت که غیرواقعی خود را جناح اصلاح طلب نام گذاشته است، که بعدا به این میپردازیم، با ترس و وحشت از اینکه نتواند جنبش توده ای را مهار نماید، و پتانسیل موجود در جنبش کلیت رژیم را زیر سوال ببرد، در نتیجه پیشروی و متشکل شدن هر چه بیشتر توده های معترضی که بیش از 30 سال زیر سرکوب کل این دستگاه حاکم، چه آنان که در قدرت مانده اند و چه اینان که از قدرت به بیرون پرت شده اند بهمراه داشته باشد، فورا شروع به التماس از رهبر و جناح نظامیان باقی مانده در قدرت کردند، و هشدار دادند که کاری نکنید که کل نظام و کلیت جمهوری اسلامی مانند رژیم شاه به زباله دان تاریخ سپرده شود. البته این وحشت واقعی بود، این پتانسیل برای رشد بیشتر حرکت برای یکسره کردن موجود بود، اما عدم تشکل و سازماندهی کارگران و دیگر نیروهای اجتماعی در این جنبش مهمترین دلیل بر خاموشی و عقب نشینی این اعتراض توده ای شد.
شورای هماهنگی راه سبز امید یک جریان هماهنگ و نیروهای شرکت کننده در آن کاملا یکدست نیستند، جمعی از جوانان متوهم به سران جنایتکاران سابقه دار جمهوری اسلامی هستند و راه رهایی را کماکان در کنار این شورا جستجو میکنند. جوانانی هستند که نقد به تاکتیکهای اعتراضی این شورا دارند و راه حل مشکل را در پیاده رو راه رفتن نمی دیدند و نمی بینند و معترض بودند که چرا فراخوان به خیابان آمدن طرح نشده است و جمعی هم نقد به شورا داشتند که چرا نوحه سرایی راجع به خشونت سرداده اند. همه شاهدند که کل این رژیم با سرکوب، شکنجه، تجاوز، اعدام و ... تا به همین روز باقی مانده است، یکهو یک جناح ورشکسته میخواهد با سازش و مسالمت جناح نظامیان و بسیجیان و در اصل یاران دیرینه خود را سرعقل بیاورند. ترس از تغییر پایه ای و اجتماعی، ترس از دگرگونی نظام و سیستم موجود و ترس از انقلاب که در دستور خود از میان برداشتن نظام ستم و استثماراست را خشونت میداند.
اینها جز افتخاراتشان است که بهشان گفته میشود فتنه سبز و خود با افتخار از همین نام استفاده کرده و میگویند که فتنه برپا میکنیم. این صادقانه است که نام بیشتری از این برروی خود نمیگذارند، چون در مقابل جناح دیگرفقط مقداری عشوه و فتنه گری کردند و دیگر بس. جز این هم نمیتوان از این جناح که دست در دست با جناح دیگرسالها مشغول سرکوب، کشتار، اعدام، زندانی کردن و دستگیری بودند، کاردیگری انتظار داشت.
هم اکنون هم دو رهبر فتنه گر، موسوی و کروبی فقط محکوم شده اند که در خانه خود باشند و یارانشان فریاد میزنند که در شرایط بدی بسر میبرند ویاران نیمه راه برای آنها کاری انجام نمیدهند تا آزاد شوند. این هم از عجایب است، زندانهای ساخته شده اینها و شرکایشان مملو از کارگران زندانی و زندانیان سیاسی است و در بدترین شرایط بسر میبرند، فقر و بی خانمانی برای اکثریت جامعه بیداد میکند و هزاران فجایع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در این 34 سال گذشته در جریان بوده است و اینها نگران حال این دونفر که در جای امن ازتامین اقتصادی و ... برخوردارند، هستند! میگویند، موسوی اخیراً در تماس تلفنی با خانواده اش خبر از این داده، کماکان به راه خود ادامه خواهد داد. ادامه راه موسوی برطبق آنچه که اعلام کرده، ادامه راه امام و نجات اسلام بود، که این خود بیش از هر چیزی گواه است که راه امام جز سرکوب و بی حقوقی مگر چیز دیگری بود و هست. دقیقا همان راهی که اکثریت جامعه را به بیکاری، فقر، اعتیاد، فحشا، جنگ، زندان، شکنجه و ... کشاند. فلاکت اقتصادی و سیاسی از زمان امامشان شروع شد و بعد از او هم بدست همین جماعت بی وقفه ادامه یافت.
فراخوان 25 بهمن در میدیای امپریالیستها به بحث گذاشته شد، متوهمین سبز تصور داشتند که مردم به فراخوان آنها گوش فرا داده و با سکوت در پیاده روها قدم میزنند. فراخوان بی محتوا و لوث شده این جماعت بی جواب ماند و در بعضی از مناطق درگیریها و دستگیریهای صورت گرفت که در اصل ربطی به این جماعت نداشت، افرادی با ابتکارات فردی ظاهر شده و شعار دادند و اعتراض کردند. میدیای امپریالیستها در دوره های گذشته سعی کرد که جنبش اعتراضی مردم که در عمل ربطی به جناح موسوی و کروبی نداشت را به کاسه شکسته آنها بریزد، که طبیعتا برکسی این مسئله پوشیده نیست. همین میدیا تصور میکرد که این فراخوان شروع حرکت مهمی خواهد بود، اما مات و متعجب از اینکه اتفاقی نیافتاد و پاسخی نگرفت، در مصاحبه های مختلفی که برای بررسی از این فراخوان بی جواب مانده ترتیب داده بودند، یکی از طرفداران شورا به نام امیر ارجمند ازتب و تاب نیفتاده و رضایت خود را از این فراخوان بی جواب اعلام کرد! و در مورد دلیل سکوت و پیاده روی در پیاده روها را این ذکر کرد که میخواستیم شهروندان هزینه کم در این حرکت بدهند! و بی پایه طرح کرد که پتانسیل بیشتری موجود است! این خزعبلات حتی مصاحبه کنندگان راست مدیا را قانع نکرد، چه برسد به دیگران. در این مدت که شورای هماهنگی راه امید سبز تمام زور خود را میزد تا کاری انجام دهد، درون جمع خود مباحث زیادی از طرف طیف جوانانش صورت گرفت و غیر جدی بودن فراخوان و این حرکت را به اشکال مختلف به نقد کشیده بودند. بهررو جماعت خودی درون این جمع دستشان آمده بود که اینها ترس از به میدان آمدن مردم دارند، در واقع سیاست دو جناح در برخورد با حرکت توده های مردم تفاوتی با هم ندارد، فقط جناح موسوی و کروبی دلخوریشان رانده شدن از قدرت در دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی است.
این جناح جمهوری اسلامی که به اصلاح طلبان لقب دارد، دنبال تغییرات و به قول خود راه اندازی اصلاحاتی در رژیم است تا بتوانند، جمهوری اسلامی را حفظ کرده و با رفرم در رژیم طول عمر ننگین این نظام را طولانی کنند. اینها برنامه اقتصادی و سیاسی شان منطبق با منافع سرمایه و صاحبان سرمایه است و نیاز در همراهی با دیگر دولتها و ارگانهای وابسته را برای ادامه حیات ضروری میدانستند. رفرم و اصلاح طلبان اسلامی، دمکراسی و آزادی اشان هم در چارچوب همین سیاست معنی پیدا می کند؛ نه اصلاح ورفرمی برای جامعه و یا شهروندان. این اشتباه محض است که چنین تصور و انتظاری داشت که اینان قرار است بهبودی را به ارمغان بیاورند، و برنامه های رفرمی آنها در حد احزاب سنتا رفرمیستی عمل کند، و یا با رفرم و اصلاحات جامعه را از اینهمه فقر و فلاکت نجات دهند. خود همین رفرمیستهای قدیمی و احزاب سوسیال دمکرات که زمانی پز دولت رفاه را میدانند، شروع به پس گرفتن تمامی آن رفرمهای اجتماعی کرده اند و دوره این گرایش مدتها است که سرآمده است. اینها امروز خودشان هم چنین ادعائی ندارند. این کهنه کاران رفرمیست اقدام به قلع و قمع کردن تمامی امکانات اجتماعی کرده اند و برایش تز و تئوری صادر میکنند و توجیح اقتصادی و سیاسی می آورند و دست در دست احزاب راست و افراطی مشغول بیکارسازی، خصوصی کردن تمامی اموال عمومی و فروش مدارس و مهد کودکها و بیمارستانها و خانه سالمندان و پست و راه آهنها و ... هستند. وای به حال طرفداران راستین امام که به عنوان اصلاح طلب ظاهر شده اند. دوره این رفرم بازیها و احزاب رفرمیست با اتمام جنگ سرد و از میدان بدر شدن شوروی سابق و سرمایه داری به اصطلاح دولتی سالها ست که تمام شده است. گرچه که بورژوازی شکست یک نوع از سرمایه داری را شکست سوسیالیسم جار زد. با گذشت زمان بر همگان آشکار شد که دنیای تو خالی که فریاد زدند تو زردتر از آن است که بتوان نظم نوین جهانی به آن نامید، همان نظام گندیده را با بوق و کرنا به خورد عده ای ساده لوح برای مدتی دادند. اما شکست فجیعانه و بحران خانمان براندازسرمایه که کماکان در جریان است، آبرویی برای آنها به جا نگذاشته است. امروز شاهد جنبشهای دولت برانداز، شورشها، اعتصابات و اعتراضات وسیعی در سطح جهانی هستیم و آنطور که شواهد نشان میدهند، خاموشی در میان نیست. انگار شبح سوسیالیسم، بار دیگردر گشت و گذار است و دولتهای اروپایی و غیره به لرزه افتاده اند.
بهررو این سوء تفاهم اصلاح طلبی را باید در میان جوانان ودنباله روان ساده لوح از میان برد. همانطور که گفته شد، اینها اصلاحاتی در چارچوب مناسبات رژیم جمهوری اسلامی میخواهند و در جستجوی جاه و مقامی در قدرت و تامین منافع خود در بالا میباشند. همچنانکه آزادی و دمکراسی برایشان در میان فرقه سرمایه داران و صاحبان سرمایه مد نظر است و قرار نیست از سرسوزنی از آزادی و دمکراسی عاید شهروندان شود. همین رهبران اصلاحاتی تا همین دو سال پیش در همین دستگاه سرکوبگر مشغول حمله به اعتصابات کارگری و به گردهمایی های کارگری بودند، فعالین کارگری بیشماری را به زندان انداخته و به شدیدترین شکلی درمقابل تشکلهای کارگری و غیر قانونی نامیدن این تشکلها ایستادند، حال که خود از قدرت بیرون گذاشته شده اند، فریاد زده میشود که جناح دیگرتحمل احزاب دیگر را ندارند. مگر شما داشتید و دارید. اصلاحاتی ها هیچگاه حتی در حرف هم هیچ صحبتی از بهبودی برای مردم نکرده اند و سوال این است که اینها چرا لقب اصلاحاتی بخود داده اند؟ همانطور که قبلا گفته شد، اینها اصلاح بالا را مد نظر دارند تا به سرمایه داران و صاحبان سرمایه نشان دهند که منافع آنها را بهتر از جناح در قدرت تامین میکنند و نه هیچ چیز بیشتر.
جواب این اوضاع و شرایط ، هیچکدام از این جناحها و باندهای جمهوری اسلامی نیستند، اینها همگی امتحان خود را پس داده اند و اینها همان دسته ای هستند که انقلاب مردم علیه نظام گندیده سلطنتی را با کمک دولتهای امپریالیستی در نیمه راه ربوده و به شکست کشاندند و خود با بدست گرفتن ابزارهای سرکوب همان نظام شکست خورده و ایجاد تغییرات اداری و جزئی، راه متوقف شده رژیم شاه را با اسم جمهوری اسلامی ادامه دادند.
و این واقعیتی است که برای برون رفت جامعه از این اوضاع نابسامان و بشدت بحرانی روی کار آمدن این جناح یا آن جناح کارساز نیست، تنها جنبش های اجتماعی حق طلب و آزادی خواه در همراهی با مبارزۀ طبقه کارگر علیه نظام سرمایه داری می توانند افق پیشروی برای برقراری حقوق مدنی و آزادی های دموکراتیک را بگشایند. در ایران امروز نه طبقۀ متوسط محبوب اصلاح طلبها، بلکه طبقه کارگر است که پرچم دار آزادی است. نه راه حمایت انتخاباتی از اصلاحگران حکومتی، بلکه تدارک برای انقلاب علیه نظام سیاسی و اقتصادی موجود یگانه راهی است که به آزادی می رسد. آینده سیاسی ایران را نه اصلاح طلبان و متحدینش، بلکه سوسیالیسم شکل می دهد.