Wednesday, 14 March 2012

پایان کار معاونت سینمایی ایران‌؛ افتتاح سازمان سینمایی ایران

مقاله ميهمان: داوود رحيمي

سازمان سینمایی ایران به ریاست جواد شمقدری، که تا امروز معاونت سینمایی وزارت ارشاد را بر عهده داشت، روز سه شنبه، ۱۸ بهمن ماه با حضور وزیر ارشاد این کشور افتتاح شد. به این ترتیب از ادغام معاونت امور سینمایی با موسسه پژوهشی فرهنگ، هنر و ارتباطات و پژوهشکده هنر و رسانه در یکدیگر سازمان سینمایی ایران تشکیل شده است که مراسم افتتاحیه آن در برج میلاد تهران برگزار شد. مجری مراسم افتتاح این سازمان جهانگیر الماسی بود و محمد حسینی، وزیر ارشاد و احمد نجفی، سعید راد، مسعود جعفری جوزانی، علیرضا سجادپور، محمد حسن پزشک، شهریار بحرانی، مجید انتظامی، جمال شورجه، علی سرتیپی و یدالله صمدی از اهالی سینما در آن حضور داشتند. این در حالی است که منتقدان نگران آن هستند که تشکیل این سازمان در پی جنجال های بر آمده از انحلال خانه سینما، بیشتر جنبه تبلیغاتی داشته باشد تا گره گشایی از مشکلات جامعه سینمایی. آقای حسینی تبدیل معاونت سینمایی به سازمان سینمایی را ارتقای جایگاه آن دانست و گفت:"معاونت سینمایی باید ارتقای جایگاه پیدا می‌کرد تا بتواند پاسخگوی نیازها باشد." جهانگیر الماسی، بازیگر، که مجری مراسم افتتاح این سازمان بود در انتهای مراسم آغاز به کار رسمی سازمان سینمایی را "مهمترین اتفاق صد سال اخیر عرصه هنر" دانست و تاسیس این سازمان را به مثابه "ملی شدن سینمای ایران" اعلام کرد. ردیف بودجه این سازمان در لایحه بودجه سنواتی ایران به صورت مستقل لحاظ شده است.

با درود
زندگی گاهی خنده و گاهی گریه میباشد و زمانی که این خبر بالا را دریافت کردیم بسیار خوشحال شدیم که برخي سازمانهاي به ظاهر انقلابي از عزا بیرون میایند و با تأسیس سازمان سینمایی، بجای خانه سینما شاید و کمی تسکین یابند. در حال جمع و جورکردن و تنظیم یک آگهی تبریک به سازمان مذکور بودم که به ناگاه خبری دردآور چرتم را پاره کرد و آن مرگ نابهنگام خواننده معروف  امریکایی "ویتنی هوستون" بود.
نمیدانستم پیام خود را خطاب به اين سازمانها چگونه تنظیم کنم و برسردوراهی قرار گرفته بودم . تبریک تأسیس سازمان سینمای ایران و یا تسليت براي مرگ ویتنی هوستون در الویت قرار میگیرد.
عقلم بجایی قد نداد تا نهایتاً بنا به پیشنهادی از طرف یکی از دوستانم، با بخش داستانهای واقعی برسر دوراهی مجله اطلاعات بانوان قدیم تماس گرفتم و قضیه را با مسئول صفحات برسردوراهی مطرح کردم و چقدر هم خوب شد که این تماس و مشورت را انجام دادم چون راه حلی علمی و عملی را دریافت کردم.
تأسیس سازمان سینما ، جایگزین خانه سینما و همچنین وفات ویتنی هوستون را به رفقايم در سازمان انقلابی موجود كه نگران يك تشكل بورژوايي در بهت فرو رفته بودند بویژه کادرهای سازمان نامبرده "" تبریک و تسلیت ""میگویم و امیدوارم هر دو اتفاق برای این سازمان برای آخرین دفعه اتفاق بیافتد، ريا، یعنی اینکه نه دیگر سازمان تازه تأسیس شده را پس از تاریخ مصرفش منحل کنند و نه دیگر ویتنی هوستون بمیرد .
سینما در ایران حاصل دوران تجدد در تاریخ اين جامعه میباشد و از بدو به وجود آمدنش و ساخت اولین فیلمش دچار مشكل و بعبارتی دستخوش دخالت و کنترل های  سیاستمداران به صورت هر روز بوده و تا به امروز هم ادامه یافته است. با نگاهی مختصر و مفید به تاریخ سینمای ایران و استناد به نقل قولها ی مختلف از تاریخ سینمای ایران در میابیم که سینما و سینماگر هرگز و در هیچ زمانی نتوانسته با خیال راحت فیلم بسازد! و همیشه دولت وقت، با تمام نیرو سعی داشته این هنر را در کنترل خود داشته باشد و مورد استفاده هاي تبلیغاتي، بنفع  اهداف و سیاستهای خودش قرار بدهد و همچنین سینماگران ، اعم از نویسندگان یا کارگردانان آنان و یا هنرپیشگان و حتی کادر فنی هم تا کنون نتوانسته سقف مطمئنی چه بنام سندیکا و یا کانون و... سازماندهی کنند تا كه در پناه آن بتوانند صاحب حقوق و حق چه  به لحاظ مالی و یا چه کاری گردند و از آزادی کار و عملشان دفاع يا حمايت شود.
بنوعی و بنا بنظر برخی از کسانی که تاریخ سینما را قلم زده اند،  حضور و ورودش به ایران را از دوران قاجاریه میدانند  و برخی دیگر هم  معتقدند که اولین فیلم بلند داستانی ایران در 95 سال پیش یعنی 1295 بنام دختر لر ساخته سپنتا  و عده ای هم میگویند که چون فیلم دختر لر در هندوستان ساخته شده پس اولین فیلم ایران  توسط " آوانس اوهانیان " که یک مهاجر فرار کرده از انقلاب اکتبر روسیه به ایران که ارمنی هم بوده در سال 1311 یعنی حدود 80 سال پیش  ساخته شده بنام " حاجی آقا "، که البته محسن مخملباف در فیلم  " ناصرالدین شاه آکتور سینما " میخواهد بگوید که سینما سالها قبل از این تاریخ  و در دوره ناصرالدین شاه از فرنگ به ایران آمده است که البته این تاریخ را برای ورود دوربین فیلمبرداری به ایران میتوانیم بپذیریم ولی آثاری و ساخته ای در این دوران ثبت نشده که بتوان به آن استناد کرد  و چون قصد نداریم و نمي‌خواهيم در این بحث به تاریخ سینما بپردازیم ! از ورود به آن پرهیز میکنیم . سینما در ایران از ابتدا و  از بدو بوجود آمدنش همیشه پیام رسان بوده و منظورم از بیان این مطلب چگونگی و یا مثبت و منفی بودن پیام نیست ! و دو علت را میتوان متذکر شد که چرا تماشاگر ایرانی از سینما توقع دارد که حرف و درد خودش را به تصویر بکشد و حتی معیار خوب و بد بودن فیلم هم در اکثر مواقع از نظر تماشاگر، پیام و نوع بیان آن بوده است.
هنر در تاریخ ایران در شعر بوده و ما به آن اندازه‌اي که شاعر و ادیب داشته‌ایم، نقاش و یا مجسمه ساز نداشته ایم و اگر نقاشانی هم که تابلوهای منظره یا پرسپکتیو از خود بجا گذاشته اند را خیلی از صاحب‌نظران اقتباس از کارهای فرنگی میدانند . ولی شعر در هنر و ادبیات و در تاریخ ما نقش و حضور مهم و پرحجمی دارد و به همین دلیل سینما هم با سوژه های عرفانی و یا احساسی عرضه شد و اهمیت به داستان بیش از تکنیک و دیگر مواردی که باید در فیلم بکارگرفته شود اهمیت داشت و معیار قرار میگرفت.
سینما در ایران از همان دوران طفولیت و نوپائی اش مورد تجاوز و دستبرد قرار گرفت و مجبورش کردند که تابع سیاست روز دوران عمل کند .
امریکا و کلاً غرب مواجه شده بود با یک انقلاب در روسیه که پیام و اثرات انقلاب تا چین و حتی دور تر داشت میرفت و سرمایه داری از این بابت خطر را حس میکرد ، لذا تلاش کرد که کمر بند محکمی در اطراف شوروی رسم کند و نگذارد مردم بیشتری در کشورهای اطراف به جبهه سوسیالیستها پیوند بخورند و ایران هم در این مسیر قرار گرفته بود و حمایت و بوجود آمدن سلسله پهلوی هم در همین راستا شکل گرفته و تقویت هم میشد، پس سینما که میتوانست و توانسته بود در مدت زمان کوتاهش با مردم کوچه و بازار رابطه ایجاد کند و مخاطب بیابد ! بهترین وسیله بود برای پیشبرد اهداف سرمایه داری و میبایست کاملاً فیلمساز را در کنترل درآورد و یا مواظبش بود که مبادا دوربینش برود بسمت مناطق و محله های فقیر نشین و برعکس هرچه که میگیرد باید نشانگر مدرنیزه و پیشرفت کشورهای غیر سوسیالیستی باشد و این بود که سینماگران مهاجر روسی را از سینمای ایران بمرور بیرون کردند و با ایجاد شبکه های کنترل، دیگر اجازه ندادند فیلمهایی از قبیل خانه سیاه است فروغ فرخزاد و یا  خیلی از فیلمهای دیگر ساخته شود و بعبارتی سینما نمی‌بایست زندگی و کم و کاستهای خود مردم را بنمایش در میاورد. از اینرو و و با این هدف که سینما باید دو خط را دنبال کند و به مخاطبش تزریق مي‌نمود: 1 : دین و دینداری- 2 : پیشرفت و تمدن در کشور و هردوی اینها به غیر از اینکه مصرف داخلی داشت برای حکومت بلکه برای سرمایه داران غرب هم در مقابله با جبهه سوسیالیستها کارآیی و  فیلم‌فارسی هم از همینجا و در همین رابطه شکل گرفت و ساخته های ایران یا از سینمای هند الهام میگرفت و یا تجدد غربی را در جامعه پیش میبرد . تولیدات سینمای ایران سعی داشت به تماشاگر رویا بفروشد و با استفاده از عناصر، تجملات، جوانمردی و ... الگویی را بوجود بیاورد و با تحث تأثیر قرار دادن مخاطبین‌اش سر پوشی بگذارد بر روی معضلات جامعه. البته در کنار این تلاش‌ها بوده اند کسانی چون کامران شیردل و یا فرخ غفاریها که از جیب خودشان خرج کردند و دوربینشان را به محله های پائین شهر بردند و از واقعیتهای موجود مملکت فیلم ساختند، ولی توسط سانسورچیهای وقت فیلمهایشان توقیف شد و اجازه اکران نیافت و طبعاً ورشکست شده و دچار انزوا شدند و هیچ کانون یا سندیکا و یا هرچیز دیگری هم نبود که از حق آنان دفاع کند و یا بنوعی ضررشان را جبران و این بدان معنا نبود که ایجاد این نوع کانونها بفکر سینماگران نمی افتاد و یا اینکه در فکرش نبودند ، بلکه این سیستم شاهنشاهی بود که اجازه نمیداد و سرکوبشان میکرد.
نهایتاً و در مقابل فشارهای سینماگران و بخصوص سینماگران پیشرو سندیکایی توسط دولت در اواسط دهه چهل بوجود آمد و قنبری هم شد رئیس آن، ولی پس از مدت کوتاهی و حدود یکسال و نیم بعد از آن، این سندیکا مورد اعتراض واقع شد و فیلمسازانی چون پرویز صیاد ، سهراب شهید ثالث ، هژیر داریوش ، بهرام بیضایی، خسرو هریتاش ، فریدون گله ، مسعود کمیایی ، بهمن فرمان آرا و داریوش مهرجویی و چند نام دیگر که اکنون در خاطر ندارم از سندیکا زدند بیرون و کانون سینماگران پیشرو را تأسیس کردند و بنظر من از آن پس سینمای ایران تا حدود زیادی و نه تماماً مستقل شد و پیشرفت جهشی نیز داشت و بموازات فیلم‌فارسی که بیشتر هم با بودجه های کلان و غیر مستقیم دولت ساخته مي‌شدند و دستشان برای اکران فیلمهای ساخته شده کاملاً باز بود، سینماگران پیشرو با ساخته های بی‌نظیرشان، نه تنها سینمای ایران را متحول کردند، بلکه با دست خالی و با انرژی گذاری زیاد، از سینمای تحت فرمان دولت هم پیشی گرفتند و فیلمهایی چون آدمک، ملکوت (هرگز بنمایش در نیامد) برهنه تا ظهر با سرعت و خوابنامه رحمن سرایدار از ساخته های خسرو هریتاش و صادق کرده و آرامش در حضور دیگران از ناصر تقوایی و خدا حافظ رفیق، تنگنا، تنگسیر و.... از امیر نادری و یک اتفاق ساده و طبیعت بیجان از سهراب شهید ثالث و دشنه، زیر پوست شب، کندو از فریدون گله و خلاصه دهها فیلم دیگر از کارگردانانی چون هژیر داریوش، بیضایی، شجاع زاده، مهرجویی و... میرفت که سینمای دولتی را بی اعتبار کند و آنچنان هم توانست تأثیر گذاری کند که خودش را به کانون پرورش و یا کانال دو تلویزیون ملی تحمیل کند و همچنین در عرصه جهانی هم خود را مطرح کند و در فستیوالهای مختلف با کشورهایی که سوابق بسیار طولانی تری از ما در سینما داشتند برقابت بپردازد و مطرح باشد. در سینمای موج نو ایران و بعبارتی متحول ایران، دوربینها هرجا که خواستند رفتند و فیلمبرداری کردند و شاه هم زورش نرسید تا جلودارشان شود، همچنین جا دارد که در اینجا یاد و تجلیلی هم داشته باشیم از سهراب شهید ثالث که بجای اینکه قصه زندگی مردم را بیاورد جلوی دوربین، دوربین را برد به دورن زندگی مردم با همان سکوتها و سکونهای موجود در یک زندگی عادی اکثریت مردم ایران و یا فریدون گله در دشنه یا زیرپوست شب و یا کندو بیانی جامع داشت از عصیان‌زدگی و عصبانیت‌های مردم در عصر حکومت بدون صبح پهلوی، که امیدوارم از این پس و در این رسانه فرصت آنرا داشته باشیم تا به تک تک فیلمهای اواسط دهه چهل تا قبل از انقلاب ضد سلطنتی بپردازیم.
زن در سینمای متحول ایران نقش گرفت و بعنوان شخصیت فیلم مطرح شد زیرا که زن فیلم‌فارسی فقط بعنوان ابزار و یا چاشنی و یا عنصری مصرفی نشان داده میشد تا باعث فروش بیشتر فیلم شود و بيشتر مکمل مرد فیلم محسوب شده و دیدیم که در فیلم کوچه مردها، علی بلبل در مقابل سربراه شدن رفیقش، نامزدش که همان زن فیلم بود را پیشکش میکند و یا زن فیلم‌فارسی بقول ظهوری ویتامی سکس فیلم بود و صدها نمونه را میتوان در سینمای دولتی از این نوع را معرفی کرد، ولی زن برهنه تا ظهر با سرعت ساخته‌ي خسرو هریتاش و یا زن دشنه ساخته‌ي فریدون گله و یا زن هشتمین روز هفته ساخته‌ي خسرو شجاع زاده و یا بیتای هژیرِ داریوش و دهها مورد دیگر البته بغیر از فیلمهای مسعود کیمیایی زن خود را داشت، همانطور که در جامعه و پروسه توليد جامعه نقش ايفا مي‌نمود. البته بنوبه خود و در جای خود به ساخته های مسعود کیمیایی در اين خصوص بعداً هم خواهیم پرداخت.
بعد از انقلاب و جمهوری اسلامي ضد هنر گوئی واقف بود که سینمای مستقل ایران میتواند چه بلایی بر سرش بیاورد و بخوبی تجربه دهه 50 شاه را داشت. از اینرو بود که در دو جبهه فعال شد تا سینمای مستقل ایران را در مهار خودش قرار دهد. یکی بازجوها و عوامل مورد اطمینان خودش را به آموزش و فراگیری سینما گمارد؛ مثل مخملباف و حمید خیرالدین و...، سپس توانست تعدادی از آدمهای گذشته را مثل کیارستمی، فرمان آرا و ... خريده و بخدمت بگیرد و چند سالی بعد از انقلاب با تأسیس خانه سینما تمام امیدهای سینماگران پیشرو که در سینمای ایران مانده بودند را به یأس مبدل ساخت. عده ای از آنها مثل فریدون گله، هریتاش و... در حسرت ساختن حتی یک فیلم بعد از انقلاب ماندند و چشم از جهان فرو بستند و کسانی چون امیر نادری ها و... نه تنها فیلمهایشان اکران نشد، بلکه تحت پیگردهای قانونی هم قرار گرفتند و راهی تبعید شدند و بدين شكل سهراب شهید ثالث هم در غربت چشم از جهان فرو بست.
خانه سینما بوجود آمده بود تا کار همان سندیکای سینماگران در زمان شاه را انجام دهد و حواس‌اش هم خیلی به این بود که مبادا کسی از ناخودیها در جمعشان نفوذ کند.
در دوران تجربه‌ي اصلاحات و دوم خرداد، آگاهانه، با کنترل و مراقبت تورهای اختناق در سینما کمی شل شد و دیدیم که آن آتش زیر خاکستر بیکباره زبانه کشید که بلافاصله در همان دوران خاتمی مهارش کردند و زمینه یک سینمای صد در صد دولتی و اسلامی را پایه ریزی کردند.
خب خانه سینما کار خودش را کرده بود و دیگر حرفی نداشت و کاری نمیتوانست بکند آنهم در رابطه با مهار سینما و اگر واضحتر بخواهم بگویم که تاریخ مصرفش براي حكومت به نوعي تمام شده بود.
من در نوشته‌هاي قبلی‌ام اطمینان دادم که نگرانی برخي در این رابطه، بیمورد بوده و حکومت اسلامي ضد هنر، بزودی فکری خواهد کرد و سازمان دیگری را بوجود خواهد آورد و چقدر خوشحال شدم که روسیاه حکومت ضد هنرِ اسلامی یکبار هم که شده ما را رو سفید کرد و بعد از دو يا سه هفته از تعطیلی و انحلال خانه سینما، با نام دیگر ولی بهمان منظور کانون دیگری را بوجود آورده و واماندگانی چون سعید راد و فرهاد آئیش و سعید کنگرانی و... در استخوانبندی این سازمان قرار داده و احیاناً اگر محمد استاد محمد هم در بستر بیماری نبود! او هم در مراسم حضوری فعال و چشمگیر میافت .
سازمان تازه تأسیس شده به قطع در آینده ای بسیار نزدیک با سینماگرانی که اکنون در خارجه بسر میبرند مثل بهروز وثوقی و آغداشلو و با توزیع و حتی علامه زاده پل ارتباطی خواهد زد و... آنها را هم جذب سینمای ایران نموده که البته جناب وثوقی با بازی در فیلم قبادی در ترکیه بنوعی بله را به سینمای فعلی ایران گفته است.
ادامه دارد...