مقاله ميهمان، نوشته: داود رحيمي
فیلم جدایی نادر از سیمین بعد از گرفتن چند جایزه ریز و درشت در فستیوال برلین سپس در اکثر شهرهای اروپایی بنمایش در آمد تا زمینه شرکت آن در گلدن گلوپ و سپس اسکار فراهم گردد و نيز پس از دریافت جایزه بهترین فیلم خارجی در فستیوال مذکور ، فیلم و اصغر فرهادی سازنده اش شدند سرتیتر اکثر رسانه های داخلی و خارجی و تا کنون نيز در این دو يا سه هفته نظرات بسیار متفاوتی را در مورد فیلم خوانده ایم که البته در بعضی از مقالات و نقدها و اختلاف برداشتها تا حد 180 درجه بایکدیگر متفاوت میباشند . و بقول معروف هرکسی از دید خود و جایی که قرار دارد به فیلم نظر افکنده است .
جریانات راست ناسیونالیستی برایشان فرقی نمیکرد که اصغر فرهادی کیست و از دل چه جریان و حکومتی بیرون زده و یا در فستيوال گلدن گلوپ چه گفته و یا پرچم سه رنگ و مورد قبولشان چه نشانی وسطش حک شده ! مست شدن از اینکه نام ایران و ایرانی در شبی مهم و در فستیوالی معتبر برده شده به تنهايي دلیلی شد برای عظمت و هنر ایرانیان در جهان .
خواندیم و دیدیم که جریاناتی هم که نام چپ را یدک میکشيدند چگونه دستپاچه در دام سياستهاي راست كه دورن خود نهان دارند فرو رفته و در اطلاعیه و مقالاتي که صادر نمودند چگونه پرآب و تاب این افتخار بزرگ ملی را به ایرانیان تبریک و تهنیت گفتند.
برای اینکه تأثیرنگیریم از فضای حاکم و نظرات متفاوت و گیج کننده ! تصمیم گرفتم در این نوشته پرهیز کنم از حاشیه پردازی و یا حاشیه های موجود و وارد مبحث خود سینماي امروز ایران نشده و تفاوت سینمای آزاد و مستقل با سینمای دولتی و سفارشی را در نوشته ای دیگر و با تیتر مستقل خودش به بحث بکشانم و در اینجا فیلم "جدایی نادر از سیمین " را سکانس به سکانس مورد نقد و بررسی قرار دهم.
مقدمتاً اینکه این فیلم و شخصیتهایش بنوعی تمثیل یک جریان بوده و نشان اين ميباشند که اصغر فرهادی کارش را الحق كه بلد است، ابته در لابلای نوشته و نمایان کردن سکانسها بیشتر در مورد تمثیل سازی در سینما صحبت خواهم کرد.
سکانس اول: نادر و سیمین در مقابل میز دادگاه قرار دارند و در مقابل قاضی علل اختلافشان را توضیح میدهند . ولی ما در این سکانس قاضی را نمی بینیم، دوربین و بعبارتی نگاه همه مخاطبین فیلم (مردم-بيننده) از طریق لنز دوربین قرار است به قضاوت بنشینند! نادر که تمثیلی است از انسان متعهد و نگهبان گذشته و سیمین که از گذشته میگذرد تا به مدرنیزه دست یابد. پدر بیمار در اینجا تمثیل گذشته بوده و نادر از آینده دست میکشد اما بقیمت از دست دادن همه چیزها و دارو ندارش، برای حفظ گذشته و با توجه به این فرضیه ای که بیان کردم از این به بعد فیلم و شخصیتها باید نوشته شود و در روند فیلم نامه ، قلم فرهادی باید طوری روی کاغذ خطوط را ثبت کند که شخصیتِ زنِ سمت گرفته به مدرنیزه زیر سئوال رفته تا ایمان و اعتقاد در پيكرهي نادر به اثبات برسد.
با توجه بدين كه در فيلم این سیمین بوده که قصد جدایی از نادر را دارد و در همین رابطه هم در دادگاه شاکی و داوی اوست ! ولی چون فیلم سفارش دولت حاکم اسلامی میباشد پس اسمش نمیشود جدایی سیمین از نادر ! چراکه در قاموس جمهوری اسلامي ضد زن این حق برسمیت شناخته نشده و نمیشود.
نادر بروند مسئولیتهای طبیعی و انسانی خودش ادامه میدهد و فیلم میخواهد بگوید که هرچه حیله گری و عمل نارواست زیر سر موجوديت زنان است و این موضوع در بازی دوم فیلم شکل میگیرد.
پس بدين سبب سیمین با دخترش وارد یک نقش شده و برای تحت فشار قرار دادن نادر و به تعبير اصغر فرهادي نماد مظلوميت و با ایمان طرحی را تنظیم و به اجرا میگذارد و خانه را ترک میکند.
بنابراين نادر مجبور میشود برای پرستاری از پدر بیمارش شخصي به نام راضیه را استخدام کرده و راضیه در مقابل دستمزدی ناچیز و از مسیری دور بدون اطلاع همسرش همه روزه به خانه نادر میاید . و برای اینکه کارش را خوب انجام بدهد حتی برخلاف شرع شلوار پیرمرد را هم عوض و حتی او را هم نظافت میکند .
فرهادی در اینجا هم نشان میدهد که زن جماعت دروغگو و نقشه کش است و راضیه هم مثل سیمین سر شوهرش را به طاق کوبیده و بدون اطلاعش دارد کاری را انجام میدهد
ماجرای سوم یعنی سقط جنين راضیه به عنوان يك تابو نيز داستان ساخته شدهي آن به توسط نقش زن كارگر دروغ از آب درمیاید و خدا را صدهزارمرتبه شکر که در دیار اسلامی ما قران و ایمان در آخر به همه ابهامات پايان داده به کمک مظلومين كه به زعم فرهادي همان نادر است شتابيده و حق و باطل را از هم جدا، و این فیلم میشود تبلیغ و حقانیت نادر یعنی ایمان و اعتقاد به اسلام و کتاب آسمانیش...
فیلم بلحاظ دیالوگ نویسی و حتی کادربندی دوربینها بسیار ضعیف بود و در معیارهای فستیوالهای جهانی مثل برلین و یا گلدن گلوپ و یا اسکار كيلومترها فاصله داشت . در اینجا لازم به توضیح میباشد که من منظورم تأئید یا تکذیب فستیوالهای نامبرده نیست و بهرحال این نوع مراسم ها بیشتر در جوامع سرمایه داری و در خدمت سرمایه داری برگزار میگردد ، ولی بلحاظ تکنیک و کار، دارای معیارهایی میباشند که فیلم اصغر فرهادی اصلاً در آن اندازه ها نبوده و نیست.
فیلمی که به گلدن گلوپ میرود و یا کاندیدا میشود برای شرکت در مسابقه باید در زمینه های فیلمنامه ، دیالوگ نویسی، لباس، فیلمبرداری، موزیک، ...نمره بیاورد و بنظر من فیلم اصغر فرهادی هیچکدام از این نمرات را نداشت و ندارد.
حتماً این سئوال پیش میاید که پس چرا این فیلم به این دو فستیوال راه یافته و حتی کاندیدای اسکار نیز شده!؟ که پاسخ من همان پاسخ همیشگی است و آن اینکه سرمایه داری در جهان از هر امکان و اعتباری استفاده میکند تا خودش را حفظ کند و جمهوری اسلامی هم خارج از این کمپین نمیباشد و بعبارتی آفتاب آمد دلیل آفتاب.