Saturday, 23 May 2015

اوضاع سیاسی، رژیم اسلامی و طبقه کارگر


حکومت جمهوری اسلامی با سرکوب انقلاب و با حمایت دول غربی به قدرت دست یافت. این حکومت از آغاز تا کنون ریاکارانه زیر پوشش شعارهای ضد امپریالیستی، مشی سیاسی و اهداف خود را در سمت و سو با سیاستهای بورژوازی جهانی و مناسبات آن تا به امروز پیش برده است. بورژوازی درکشورهایی چون ایران احتیاج به حکومتهای سرکوبگر داشته و دارد، نقش ایران در تقسیم کار جهانی، اساساً سرمایه در فرم انحصاری و در صورت تعامل و پاسخگویی به نظام جهانی سرمایه، دارای بهره وری و سوددهی خواهد بود. سود دهی سرمایه در کشورهایی چون ایران، بر دو عنصر منابع اولیه و نیروی کار ارزان استوار است. برای بورژوازی جهانی وجود رژیم اسلامی در ایران، با تنظیم مناسبات در منطقه و درسطح روابط با دولت های سرمایه داری با نفوذ در اعمال سیاست های جهانی معنی پیدا کرده، و حول این اهداف عمل می کند. طبقه کارگر در ایران با درک و شناخت اهداف و سیاست های بورژوازی خواهد توانست به روشهای مبارزاتی کارآمد و در نتیجه به پیشروی درسازمانیابی ورسیدن به اهداف خود دست یابد.

بورژوازی مستبد ایران با بکارگیری ارگانهای سرکوبگرش از نیروی کار ارزان و سود آور کارگران در انباشت سرمایه حداکثر استفاده را نموده و هر حرکت اعتراضی و آزادیخواهی کارگران و توده های زحمتکش مردم برای احقاق خواسته هایشان را با سرکوب و زندان، شکنجه و اعدام پاسخ می دهد. عملکردهای حکومت اسلامی بنا به مقتضیات و ضرورتهای ساختاری بورژوازی در سرکوب نیروهای انقلابی و کمونیست و خفه کردن هر صدای آزادیخواهی و سرکوب جنبشهای اجتماعی خصوصاً جنبش کارگری و برقراری یک دیکتاتوری عریان، از اهمیت ویژه ایی نزد امپریالیستها برخوردار بوده و در منطقه دست بالا را پیدا کرده است. همزمان با حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران طیف ارتجاع اسلامی منطقه را فرا گرفت. تقویت و رو آمدن این نیروهای متوحش و ارتجاعی در گرو سرکوب جريانات ترقيخواه سياسى و اجتماعى بوده و هست .جمهوری اسلامی به عنوان یکی از سردمداران این جریانات ارتجاعی و مادون تاریخی در منطقه نقش اول را داشته است و با دخالتگری و صادر نمودن سیاستهای ارتجاعی مذهبی نفوذش را در منطقه و برخی از کشورها توسعه داده است. نمونه های آن درعراق ، لبنان ، یمن ، سوریه بر کسی پوشیده نیست. امروز که منطقه خاورمیانه به جدال و کشمکش نیروهای ارتجاعی و قومی با اعمال نفوذ سیاستهای دولتهای امپریالیستی تبدیل شده است، نقش سیاستهای جمهوری اسلامی در آن عیان تر شده است. 

پس از ۱۸ ماه کشمکش بالاخره وزرای خارجه رژیم اسلامی و دولتهای ۱+۵ در لوزان به " تفاهم " رسیدند. نتیجه مذاکرات به عقب نشينى کامل رژيم ايران از همه ادعاهاى قبلى و نظارت کامل و دستگاه کنترل "جامعه بين المللى"، يعنى آمريکا، بر ايران ختم شد. قرار بود لغو فورى تحريم هاى مالى و نفتى رسما در توافق نامه اجراء شود اما این در حد حرف باقی مانده است. اولا، تا سه ماه  اول چيزى لغو نخواهد شد و پس از آن نيزرفع تحریمها نه تنها  تدريجى بلکه مشروط خواهد بود ،مشروط به کُرنش و عقب نشینی سیاستهای بعدى رژيم در مقابل امریکا. از اول هم روشن بود لغو تحريم هاى آمريکايى طبعا آنطوریکه امریکا در دستور داشت پيش خواهد رفت ،در واقع تصميم گیرنده اصلی امریکا خواهد بود.شکی در این نیست که، دردیپلماسی بورژوازی محاسبات و بده و بستانها بر طبق منفعت سرمایه جهانی انجام خواهد گرفت. به سر کار آمدن دولت روحانی که با نقشه هدفمندجمهوری اسلامی برای پیشبرد سیاستهای سازشکارانه با امریکا رسمیت یافت ، قصدش این است که با انجام این مذاکرات و پایان دادن به تحریمها  به بحران اقتصادی و سیاسی خود سر و سامانی دهد و نه اینکه با رفع تحریم درصدی از فقر و فلاکت توده های مردم کاهش یابد. اینکه در منطقه درجه قدرت رژیم تا چه حدی است را هم در چهارچوب موافقت امریکا باید یافت . اما با انتشار اين توافق نامه، امپرياليزم آمريکا به رژيم مشروعيت بخشيده وعملن در جنگ افروزى هاى بعدى در منطقه توقع همکارى رژيم ايران با دولت امریکارا نيز خواهد داشت.به عنوان مثال نقش جمهوری اسلامی در عراق بقدری عیان و آشکار بوده که در دو مورد اخير حتى سخنگويان کاخ سفيد هم از اين همکارى تشکر و به آن اعتراف نموده اند: "کمک" ايران در "بازگشت منظم نظاميان" آمريکايى و "نقش سازنده" ايران در بحران انتخاباتى اخير. اين بار از يک سال پيش از اشغال نظامى عراق جلسات مرتب و مشترک هماهنگى بين مقامات سپاه و نظاميان آمريکايى برگزار مى شود. به اعتقاد بسيارى از متخصصين و مفسرين در واقع بدون همکارى ايران، آمريکا نمى توانست حتى يک ماه در خاک عراق بماند. ظهور ناگهانى داعش در صحنه سياسى منطقه مجددا ابعاد اين همکارى ها را برجسته ساخته است. همکارى هايى نه فقط از نوع نظامى و لجيستيک بلکه عمدتا سياسى. ( قبلا نیزدر رابطه با افغانستان واتحاد ضد طالبان همکاری های مشترک امریکا و رژیم اسلامی صورت گرفت ).

اصلاح‌طلبان با فشارهایی بین‌المللیِ وارد آمده بر کلیت جمهوری اسلامی در رابطه با برنامه هسته ایی و تحریمها و همچنین از طریق هژمونی سیاسی و رسانه‌ای تلاش نموده پروسه بازگشت گام به گام به مناسبات قدرت را در پیش بگیرد. در ادامه این روند، موج بنفش اعتدالیون و دولت تدبیر و امید هم شکل گرفته است. و همچنین استقبال طیف چشمگیری از این سبزها و بنفشها در استقبالی که از ظریف در برگشت از مذاکرات لوزان انجام گرفت خود را بطور آشکار نشان داد. آنها با هلهله و شادی از سرانجام این مذاکرات نه تنها خوشنود شده اند بلکه به دولت  و سران مملکتی ابراز می دارند ما در این موضعگیریها در قبال امپریالیستها هیچ اختلافی با شما نداریم. ما هم خود حافظ سرمایه و این سیستم و سرمایه جهانی هستیم. مهم نیست که جمهوری اسلامی با به فقر و فلاکت کشاندن میلیونها نفر هزینه های سنگینی برای برنامه های هسته ایش صرف نموده تا شاید روزی این شانس را بیابد که یکه تاز منطقه شود و اوباشان مرتجع منطقه را با خود همراه نماید. اکنون که امریکا و هم پیمانانش می خواهند به او افسار بزنند و جلو فعالیتهای هسته ایش را بگیرند، نه تنها نباید در مقابل آنهمه هزینه ایی که مصرف شده جوابگو باشند بلکه برای تسلیم شدن کامل در مقابل اربابان خود مستحق گرفتن جایزه هم هستند.البته سیاست هسته ایی و خطر آن برای منطقه از طرف امپریالیستها که با بوق و کرنا گوش جهان را کر نموده اند، بازی ای بیش نیست. چه کسی است نداند کشورهایی از جمله اسرائیل، شوروی و عربستان و خود امریکا بخشا در منطقه تجهیزات هسته ایشان دهها برابر از جمهوری اسلامی مجهزتر و خطرناکتر است اما برای اینکه امریکا و ایران سیاستهای عوام فریبانه خود را در منطقه در پشت پرده پنهان نگه دارند و هر مماشاتی را با هم به حساب برنامه های هسته ایی بگذارند این مسئله را علم نموده، از لیبرال و اصلاح طلب و سبز و بنفش هم با آن هسو و همراه شده اند. در مجموع به غیراز خود سران حکومتی، طیفی از اصلاح طلبان رانده شده از حاکمیت و ناسیونالیست ها و شوونیست های اپوزیسیون نیز، از این مذاکرات به هیجان آمده  و ابراز شادمانی می کنند!

تنش های سیاسی چند ساله بین جمهوری اسلامی و آمریکا ـ اروپا، که سرانجام به مسئله تحریمها ختم شده است، نتیجه اش استثمار شدید و فقر و فلاکت و بیکاری وسیع و دستمزدهای زیر خط فقر برای توده های کارگر و زحمتکش جامعه بوده است. و همین طبقات فرودست بهای سنگینی در بابت تحریمها که تورم و گرانی سرسام آور را بدنبال داشته، پرداخته اند و برکاتش هم نصیب کشورهای امپریالیستی و سرمایه دار خارجی و داخلی و بیش از همه مافیای نظامی و اوباشان قاچاقچی، شده است! سپاه پاسداران در دورۀ تحریمها به واسطۀ بازار سیاه و پیدا کردن کانال ها و مجاری دور زدن تحریم، خود منافع مالی هنگفتی به جیب زده اند، و واکنش های مخالف به توافقات از سوی عناصر حول سپاه پاسداران از همین جا ناشی می شود. البته به توافق رسیدن رژیم جمهوری اسلامی با امپریالیستها راه چنگ اندازی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی را در سرمایه های ایران هموارتر خواهد نمود، که پیامد آن گسترش خصوصی سازیها در سطح وسیعی خواهد بود. این خصوصی سازیها زمینه را برای سرمایه های خارجی و به تاراج بردن مواد خام اولیه و نیروی کار ارزان کارگران بطور مطلوبی برای سرمایه جهانی فراهم خواهد نمود. در حال حاضرعواقب شوم این خصوصی سازیها که از طرحهای نئولیبرالیسم نشئت می گیرد، بخش وسیعی از طبقه کارگر در ایران بطورعینی آن را در زندگی روزمره خود تجربه کرده اند و لطمات سنگینی که در قٍبل آن را متحمل شده اند با تمام وجود خود احساس نموده و تاوان آن را با فقر و فلاکت و بیکاری هر بیشتر پرداخته اند. تا جائیکه هم به سطح جهانی بر میگردد، در حالی که تجربه تاریخی چند دهه به روشنی نشان میدهد که اجرای سیاست‌ خصوصی سازیها در کشورهای در حال توسعه عموماً منجر به بیکاری، تشدید فقر توده های زحمتکش، محرومیت طبقات کم در‌آمد‌تر از آموزش و پرورش، بهداشت و درمان و سایر خدمات عمومی، گسترش فواصل طبقاتی، کاهش ارزش پول ملی این کشورها، واردات بی حساب و کتاب، ورشکستگی و ویرانی تولید ات داخلی، گسترش دلال بازی و رانت خواری مالی شده است. در پی این تجارب خصوصی سازیها است که کارگران بخشهایی از صنایع بزرگ ایران ازجمله" پل آکریل اصفهان، چادر ملو و سنگ معدن بافق دست به یک حرکت جدی بر علیه این طرح خانمان سوز خصوصی سازیها زده اند. امروزه این خطر برای کل طبقه کارگردر ایران جدی تلقی شده و توجه آنها را به این وظیفه مهم جلب می نماید که با اتحاد و همبستگی سراسری در قامت یک طبقه برعلیه این سیاستهای ضدکارگری دولت و نظام سرمایه جمهوری اسلامی به پا خیزند.

جمهوری اسلامی بویژه در طول ده دوازده سال اخیر، با توجیه تحریم ها خواست و مطالبه کارگران و توده های مردم را بی پاسخ گذاشته است و گرانی و تورم و بیکاری و فقر هر چه بیشتری را به مردم تحمیل کرده و با حربه تحریمها ضمن اینکه توده های مردم را به ریاضت کشی واداشته، اعتراض و مبارزه علیه گرانی و بیکاری و فقر و تورم را هم به شدید ترین وجه سرکوب کرده است.وضع کار و زندگی کارگر و توده مردم محروم جامعه نه با ''توافق قطعی تحریم ها'' و نه با وعده و وعیدهایی پوچ و توخالی که از این پس سران جمهوری اسلامی به مردم خواهند داد، رونق خواهد یافت، شاخص حقیقی بهبود وضع کار و زندگی کارگران و توده های محروم جامعه را باید در کاهش قابل محاسبه میزان بیکاریها، پایین آمدن نرخ تورم، بالارفتن سطح دستمزدها، افزایش قدرت خرید زحمتکشان، ارائه خدمات عمومی رایگان به جامعه و در بهره مندی خانواده های کارگری از یک زندگی متعارف بر مبنای استانداردهای جهانی را جستجو نمود! اما آنطوریکه معلوم است چنین ''توافقی''، قرار نیست سفره خالی توده های کارگر و زحمتکش را رونق دهد، تنها می تواند بنفع آن سرمایه داری که ارز و پولش در این بانک و آن بانک خارجی معلق شده اند؛ یا سرمایه داران بازاری ای باشد که در این سالها و براثر تحریم ها اختلالاتی در معاملات صادراتی و وارداتی اشان ایجاد شده است!

از آنجایی که کارگر و زحمتکش هیچ نقش و نفعی در کشمکش های بر سر مسئله اتمی نداشته و ندارند و این را هم می دانند که در نتیجه همین کشمکش ها و به بهانه همین تحریم ها، حق و حقوق بسیاری از آنان به شدیدترین شکل پایمال شده است و هزینه سنگین صدها میلیارد دلاری این پروژه هم از نتیجه کار و زحمت آنها به تاراج رفته است، حق دارند و مجاز هستند دولت و سران حکومتی را به چالش بکشند و آنها را وادارسازند با پایان گرفتن تحریمها پاسخی جدی به مطالبات مردم بدهند. منجمله می توان با خواست تامین حداقل معیشت همگانی مبارزات اجتماعی را بهم وصل کرد.همانطور که شاهد هستیم مدت کوتاهی از این "توافقنامه" نگذشته که تهدید و دستگیری، حکم زندان و شلاق برای فعالین کارگری بیشتر شده و آمار بی رویه اعدام ها افزایش یافته و رو به گسترش است. علتش هم این است که رژیم ناتوان از پاسخ به مطالبات توده های مردم بوده، و کوچکترین اعتراض را با سرکوب و زندان و اعدام جواب میدهد.آنچه که تا کنون از این "توافقنامه" عاید کارگران شده است این است که همزمان با توافق هسته‌ای، حکم شلاق برای کارگران چادرملو صادر شد. همزمان با مذاکرات هسته‌ای در لوزان سویس، همزمان با به توافق رسیدن تیم مذاکره‌ کننده‌ی ایرانی، خبری در برخی از رسانه‌ها منتشر شد. 5 کارگر معدن چادرملو به اتهام آنچه که جلوگیری از احقاق حق خوانده شده است به حبس و شلاق محکوم شدند.

آنچه باید به آن توجه داد، فاصله‌ی همیشگی است که بین تورم و دستمزد در سال‌های اخیر و قبل از تحریم‌های اقتصادی موجود می باشد، به راحتی اثبات می‌کند که فاصله‌ی تورم و دستمزد ربطی به تحریم‌ها ندارد. سرمایه‌داری در ایران در هر دوره‌ای از حیات سیاسی‌اشان نیروی کار را برای سودهی بیشتر، ارزان نگه داشته است. از آنجائیکه "مبارزه آشتی ناپذیر میان سرمایه دار و کارگر مزد را تعیین می کند" مسئله دستمزدها همیشه به عنوان تضاد اصلی بین سرمایه دار و کارگر عمل کرده است. بنابراین، سطح پائین دستمزدها و ارزان نگه داشتن نیروی کار از دهه‌ی 50  گرفته تا تعطیلی و ممنوعیت تمامی تشکل‌های کارگری در دهه‌ی 60 تا گشودن آتش به روی کارگران معترض خاتون‌آباد به قوت خود باقی است. یک روز کارگر را دستگیر می‌کنند، یک روز کارفرما را به جانش می‌اندازند تا به بهانه‌ی ادعای خسارت از او شکایت کند، یک روز شلاقش می‌زنند، یک روز او را به جرم تشکیل سندیکا بازداشت می‌کنند، یک روز هم او را مُخرب می‌خوانند و او را به زندان روانه می کنند. مبارزه تعطیل ناپذیر نیروی کار برعلیه سرمایه بخش جدانشدنی روابط کار و سرمایه در ایران بوده و خواهد بود. چه تحریم باشد، چه نباشد. مگر قبل از تحریم‌های غرب کارگر زندانی نداشتیم؟ و یا حق داشتن اعتصاب و تشکل کارگری وجود داشت که هم‌اکنون با برداشتن تحریم‌ها این حق‌ها بازگردانده شود.

باز شدن درهای اقتصاد ایران به سوی سرمایه گذاری خارجی، در درجۀ نخست نیازمند تأمین امنیت و سودآوری این سرمایه است. شدت خفقان در ایران و نارضایتی توده ها به دنبال آن بیش از سه دهه سرکوب بی وقفه، چنان درجه ای از اعتراض را در خود انباشته که امروز بصورت اعتصابات و اعتراضات توده ای مختلف در سطح وسیعی از جامعه نمایان است.  به همین دلیل است که هربار با بروز هر رویدادی، از تقلب انتخاباتی تا اسیدپاشی ها، شعله های اعتراض از زیر خاکستر بیرون می آید. بخصوص اعتراضات کارگری نیز هر بار نشان داده است که به سرعت و در کم ترین زمان ممکن توانسته و می تواند با به میدان آمدن به شکل اعتراضات و اعتصابات برای مطالبه خواسته های خود رژیم سرمایه را به چالش بکشد. درست به همین دلیل است که به هر اعتراض و اعتصابی، واکنش شدید سیاسی و قضایی نشان داده می شود که حکم قرون وسطایی "شلاق" برای برخی کارگران معترض یکی از نمونه های آن است.

با فرا رسیدن روز کارگرامسال چند تشکل کارگری و فعالین کارگری  با صدور قطعنامه به استقبال آن رفتند. اما از آنجائیکه در یکسال اخیر در اثر شدت یافتن تحریمها، موج بیکاریها و گرانی بیش از حد دامنه اعتصابات و اعتراضات کارگری و معلمان و پرستاران برای احقاق حقوقشان و بویژه افزایش دستمزدهایشان بطور پیگیر و چشمگیری در صحنه اجتماعی جامعه ایران در جریان بوده، وحشت و هراس جدی برای رژیم و دولت روحانی ایجاد نموده است. دولت طبق روال همیشگی پاسخ این حرکتهای اعتراضی را با زندان و سرکوب و اعدام داده است. امسال فضای امنیتی و پلیسی نه تنها بسیار شدیدتر از سالهای قبل بود بلکه وحشت و نگرانی رژیم از برگزاری این روز تا جایی بود، که تعدادی از فعالین کارگری را یکی- دو هفته قبل از اول ماه مه بدون هیچ دلیل خاصی دستگیر نمودند و هنوز تعداد قابل ملاحظه ایی از آنها در زندان بسر میبرند. اما با و جود اینهمه وحشیگری رژیم و عوامل سرکوبگرش، کارگران دست به تجمعاتی در مکانهای مختلف بمناسبت این روز زدند. سندیکای شرکت واحد دست به تجمع و برگزاری این روز زد. امسال رژیم مراسم دولتی را از طرف خانه کارگر در تهران برگزار کرد و با اوباشان و اراذل خانه کارگریها و شورای اسلامی  در حالیکه پلاکاردهایی را با شعارهایی فاشیستی بر علیه کارگران مهاجر افغانستانی در دست داشتند، به شعار دهی بر علیه این بخش از طبقه کارگر در ایران پرداختند.که این را می بایست درشرایطی دید که دولت روحانی اهداف مشخصی را ار آن تعقییب می کند . البته اعمال ضدکارگری و خوش خدمتی خانه کارگریها به مزدوران سرمایه تازگی ندارد. طبقه کارگر  بیش از سه دهه است از این جنایتکاران مزدور که به عناوین مختلف از جاسوسی کارگران در محیطهای کاری گرفته تا ممانعت بعمل آوردن از هر نوع حرکت اعتراضی آنها  بیشترین صدمات را متحمل شده اند. این مزدوران این بار هم با تفرقه انداختن در صف طبقه کارگر تحت عناوین کارگر افغانستانی و ایرانی می خواهند با دامن زدن به احساسات شووینیستی و ناسیونالیستی علت بیکاری کارگر ایرانی را کارگر افغانی قلمداد نمایند. جمهوری اسلامی می خواهد خود را که عامل اصلی این بردگی و بربریت است، مبرا دانسته و علت این بحرانها و فلاکت و سیه روزی را به طبقه کارگر برگرداند. در مقابل این حرکت ارتجاعی و فاشیستی خانه کارگریها و دولت روحانی ابتدا فعالین کارگری تلاش نموده اند با عکس العمل در برابر آن توجه طبقه کارگر ایران را به اتحاد بیشتر بین کارگران ایرانی و افغانستانی جلب نموده و کارگران را به اتحاد طبقاتی فراخواندند.  همچنین حرکت اعتراضی و سراسری معلمین در سراسر کشور در چندین نوبت توجه همگان را بخود جلب نموده و با شعار همبستگی با طبقه کارگردر ایران جلوه ایی دیگری به اول ماه مه امسال داد، قطعا دامنه این اعتراضات زمینه را برای تقویت و به میدان آمدن جنبشهای اجتماعی هموارتر خواهد نمود. اما زمانی این حرکتها می تواند نتیجه دهد و رژیم را به عقب نشینی وادارد که طبقه کارگر ضمن همبستگی هدایت و سازماندهی آن را هم بعهده بگیرد و با متشکل شدن خود بتواند حرف اول را بزند.

با استبدای که حکومت سرمایه جمهوری اسلامی بیش از سه دهه است بر جامعه ایران و بویژه جنبش کارگری حاکم نموده است، کارگران برای متشکل شدن و ایجاد تشکلهای خود با سرکوب، اخراج، دستگیری و زندان روبرو بوده اند. اما با تمام این سرکوبها دست به اعتراض و اعتصاب و ایجاد تشکلهایشان به اشکال مختلف زده اند.  با طرح مطالبات و خواستهای خود از جمله: ایجاد تشکلهای مستقل، افزایش حداقل دستمزد ( دستمزدی که تا یک چهارم زیر خط فقر قرار گرفته است )، لغو قراردادهای موقت و سفید امضاء، حقوق بازنشستگی، لغو کار برای کودکان، آزادی فعالین کارگری زندانی و تمامی زندانیان سیاسی و مبارزه برعلیه خصوصی سازیها که امروز بیش از هر زمان دیگر جزء مطالبات محوری طبقه کارگر ایران است به مبارزه برخاسته اند. کارگران تنها با همبستگی طبقاتیشان می توانند دولت را وادار به عقب نشینی نموده و ثابت نمایند، استفاده از حربه تحریم یا لغو آن تغییری در شرایط کار و زندگی کارگران  وسایر اقشار زحمتکش جامعه ایجاد نخواهد ننمود.  کارگران و متحدین آنها با اتحاد و همبستگی و هر چه بیشتر متشکل شدن خواهند توانست در مقابل سیاستهای رژیم سرمایه و اربابان امپریالیستیشان بایستند ، برای از بین بردن فقر و فلاکتی که امروز دامن میلیونها انسان زحمتکش را گرفته قدم بردارند و از انجام هر توافقنامه ایی ضد کارگری که هستی طبقات فرودست را به نیستی تبدیل می کند ممانعت به عمل آورند. در رابطه با فلاکتی که بر کار و زیست کارگران و معلمان و پرستاران واکثریت جامعه حاکم است میتوان ان حلقه اصلی را یافت که با طرح آن بتوان اعتراضات پراکنده و حرکت های اجتماعی جدا از هم را بهم متصل کرد وافراد جامعه اعم از شاغل و نیمه شاغل و بیکاررا در بر بگیرد. بیکاری معضل سرمایه داری است وربطی به افراد بیکارندارد. وبا این همه امکانات و بالا بودن تکنولوژی جامعه قادر است معیشت همگانی را تامین کند . با طرح شعار حق معیشت همگانی می بایست به تقویت مبارزات اجتماعی پرداخت واعتراضات با طرح روشن در جهت توده ای شدن گام بردارند.
مه 2015